گزارشگر:یعقوب یسنا/ چهارشنبه 28 میزان 1395 - ۲۷ میزان ۱۳۹۵
بخش چهارم و پایانی/
پارسی دری؛ نه پارسی، دری و تاجیکی!
پارسیِ دریستیزی به شیوههای متفاوت و از آدرسهای متفاوت، جریان دارد. رسانۀ بیبیسی نسبت به زبان پارسیِ دری برخورد خاصِ خود را دارد که با این برخوردِ خاص میخواهد برای پارسیِ دری مسألهسازی کند و این زبان را سه زبان (فارسی، دری و تاجیکی) معرفی کند. این برخورد نیز یکی از پالیسیها و سیاستگذاریهای فرهنگی در سطح منطقه و جهان نسبت به زبان پارسی دری است که پیامد خاصِ خود را دارد. سیاست فرهنگیِ رسمی و دولتیِ افغانستان نیز از سیاستگذاریِ جدایی زبانِ فارسی و دری حمایت میکند و همیشه تأکید میکند که فارسی، زبانِ ایرانیها است؛ و به کسانی که میگویند زبانِ ما پارسی دری است، برچسپِ ایرانگرایی و جاسوسی برای بیگانه میزند. اما نمیشود نسبت به شناخت واقعیِ یک زبان، سلیقهیی و با غرضهای قومی و سیاسی برخورد کرد. با وصفِ آنکه زبان یک رویداد و امرِ پویا، متحول و قابل تغییر است ـ که بایستی تغییر و تحول در زبانها را به رسمیت بشناسیم ـ، با این به رسمیتشناسی تغییر و تحول در زبانها برویم سراغ شناخت زبانها.
برای شناخت زبان، دو رویکرد وجود دارد: رویکرد درزمانی و رویکرد همزمانی. رویکرد درزمانی، تحول و تغییرِ یک زبان را در طول تداومش به بررسی میگیرد که چگونه یک زبان به چند زبان تبدیل شده است؛ کدام شاخههایش ادامه یافته و کدام شاخههایش از بین رفته است؛ دلیل و علت چه بوده است. رویکرد همزمانی به شناختِ یک زبان در مقطعی از زمان میپردازد. بنابراین در رویکرد همزمانی، بیشتر تکیه بر ساخت و عناصر دستوریِ یک زبان است تا به عوامل و رویدادهای بیرونی، که بر یک زبان تأثیر گذاشته است. اینجا برای شناخت از زبان پارسی دری و اینکه زبان پارسی دری یک زبان است نه دو زبان و سه زبان، از رویکرد همزمانی استفاده میشود و نشان داده میشود که بنا بر کدام شواهد علم زبانشناسی؛ فارسی، دری و تاجیکی یک زبان است که پارسی دری نام دارد و هنوز این زبان به دو زبان و سه زبان تحول نیافته است. اما در این شکی نیست که نمیتوانیم برای صد سال بعدِ زبان پارسی دری پیشبینی کنیم که چه سرنوشتی خواهد داشت. یعنی قضاوتی را که دربارۀ این زبان انجام میدهیم، فقط در زمانِ کنونی است.
از نظر تاریخی تا اینجای نوشته بارها به خاستگاه، رواج و رسمیتِ این زبان در خراسان و منطقه، برخورد حکومتها با این زبان، و سرانجام، عمومیت و رسمیتِ این زبان در افغانستانِ معاصر و در دروۀ حکومت ابدالیها، سدوزاییها و احمدزاییها پرداخته شد که مبینِ این بود که زبان پارسی دری یکی از زبانهای ایرانی است که خاستگاه آن خراسان بوده، پس از اسلام که زبان پهلوی اشکانی و ساسانی از رواج و عمومیت میافتد، بهجای آنها زبان پارسی دری عمومیت، رسمیت و کتابت مییابد. در ضمنِ روایت تاریخی زبان پارسی دری، آثاری که از قرن چهارم به اینسو به این زبان نوشته شده است، دارای کتابت، نوشتار و الفبای واحد است؛ تفاوت نمیکند که این اثر در شیراز نوشته شده، یا در سمرقند و بخارا، یا در غزنه یا در هند و ترکیه؛ رودکی در ماوراءالنهر شعر میسرود، سنایی در غزنه، حافظ در شیراز، مولانا در قونیه، غالب و بیدل در هند، اقبال در پاکستان و… اما همۀ اینها نویسندهگان و شاعران یک زبان استند که کتابتِ واحد دارند.
نگاه زبانشناسانه با دریافت زبانشناسی همزمانی نیز نشاندهندۀ این است که تا هنوز زبان پارسی دری در افغانستان، ایران، سمرقند و بخارا و تاجیکستان، یک زبان است. به چند دلیل: یک، به دلیلِ آواشناسی و واجشناسی مشترک؛ دو، به دلیل داشتن واژهگان مشترک؛ سه، به دلیل دستور زبان مشترک. قاعدۀ دستور زبان پارسی دری است: فاعل + (مفعول/ مسند/ متمم) + فعل. یعنی نخست گروه اسمی و بعد گروه فعلی میآید. اگر گفتار و نوشتارِ مردمانی را که در هر کشوری به زبان پارسی دری سخن میگویند و مینویسند، درنظر بگیریم، از قاعدۀ واحد جملهسازی و نظام نسبتن واحد واژگانی استفاده میکنند. بنابراین، هنگامی میتوانیم از زبانِ واحد سخن بگوییم که حداقل دو عنصر مشترک داشته باشند: یک، ذخیرۀ واژهگان مشترک؛ دو، قاعدۀ جملهسازی مشترک. در بسا موارد، بین زبان پارسی دری و پشتو، و بین پارسی دری و عربی واژهگان مشترک داریم اما قاعدۀ دستوری مشترک نداریم. اگر بخواهیم نمونه بدهیم: د افغانستان ملی بانک (پشتو)؛ بانک ملی افغانستان (پارسی دری). واژۀ به کار رفته در این دو عبارت، مشترک استند اما قاعدهیی که این واژهها را بهم ربط میدهد مشترک نیست؛ بنابراین میگوییم که این دو عبارت، شامل دو زبان است؛ زیرا دستورشان فرق میکند. اگر به این جمله نیز نگاه کنیم، اکثر واژهها عربی است اما جمله عربی نیست: «انسان از نظام اخلاقی جامعهاش، تأثیر میپذیرد» (پارسی دری). در این جمله، واژههای انسان، نظام، اخلاق، جامعه و تأثیر، عربی استند اما در شیوۀ جملهسازی از قاعدۀ جملهسازی پارسی دری استفاده شده است؛ بنابراین معنای این جمله را نه یک عربزبان می داند و نه قبول دارد که زبانِ این جمله عربی است. اما هنگامی که ما در افغانستان مینویسیم یا میگوییم: «رییس جمهور افغانستان دیروز با منشی سازمان ملل در مقر سازمان ملل دیدار و گفتوگو کرد»، این جمله را در ایران، تاجیکستان، سمرقند و بخارا نیز همینگونه میگویند و مینویسند؛ و از هر گویشورِ زبان پارسی در هر منطقهیی که بپرسند که این جمله را میداند، پاسخ بله است و میگویند زبان این جمله پارسی دری است.
دربارۀ نام زبان پارسی دری اگرچه اشاره شد؛ در پایان مقاله نیز تأکید میشود که نام این زبان، به ویژه جزء «پارسی» آن، باید ریشه و مناسبت با نام پارتها داشته باشد. چنانکه اشاره شد، فرهنگ و حوزۀ تمدنییی که ما امروز آن را به نام ایران و ایرانی میشناسیم، با پارتها (اشکانیان) در منطقه رواج و عمومیت یافته است. زبان پهلوی که زبان پارتها و اشکانیان است؛ زبان پهلوی ساسانی، لهجه یا گویشی از زبان پهلوی اشکانی است که پس از سقوط امپراتوری اشکانیان توسط ساسانیان این گویش پهلوی اشکانی با پسوند نسبتی ساسانی به عنوان زبان امپراتوریِ ساسانیان معروف میشود؛ اگرنه همان زبان پهلوی اشکانی است، البته با تأثیرپذیری از زبانهای محلی جغرافیای فارس. حرف یا آوای آخر واژۀ پارت؛ آوا یا حرف «ت» /ت/ نیست؛ بلکه تلفظ درست آن مانند «تی ایچ» = «ث» انگلیسی است یعنی /ث/ تلفظ میشود (یمین، ۱۳۸۲: ۳۱). بنابراین بخش پارسی نام زبان پارسی دری نسبتش را از نام پارتها گرفته است؛ یعنی پارتی دری. مانند پشتوی قندهاری، پشتوی وردکی. دری لهجه یا گویشی محلی از زبان پهلوی یا پارتی در خراسان بوده است که بعد از اسلام این لهجه یا گویش به جای گویش رسمی که همان پارتی یا پهلوی باشد، عمومیت و رسمیت پیدا میکند. اینکه امروز زبانهای بنامِ فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی جدید وضع شده است و در تاریخ، ما به این نامها زبان نداریم؛ به این دلیل است که نامِ این زبانها توسط مستشرقان، بهخصوص زالمان بنا به عدم شناخت از زبانهای ایرانی وضع شد؛ بعدها که مستشرقان شناخت مناسب و درست از زبانهای ایرانی پیدا کردند، به این اشتباهشان پی بردند اما تعدادی از زبانشناسان ایرانی از جمله محسن ابوالقاسمی، خسرو فرشیدورد و… این نامگذاری اشتباهی را جدی گرفتند. درحالیکه ما پیش از اسلام در تاریخ، زبانی را به نام فارسی، بهخصوص در جغرافیای فارس یا در قلمرو هخامنشیان نداریم. پارتی و پرثوی، پهله و پهلوی و فهلوی و پارسی و فارسی و پارسی دری، از نظر مناسبت آوایی و از نظر تداومِ تاریخی باهم ارتباط دارند که از نام پارتها منشأ میگیرد. مهمتر از همه که پارسی و فارسی و پارسی و فارسی دری، نام زبانی است که این نام را ما در تاریخ بعد از اسلام داریم، نه پیش از اسلام.
منابع
ابوالقاسمی، محسن (۱۳۸۵)؛ تاریخ زبان فارسی (چاپ هفتم)؛ تهران: سمت.
ارانسکی، یوسف (۱۳۷۸)؛ زبانهای ایرانی، ترجمۀ علی اشرف صادقی؛ تهران: سخن.
رهین، رسول (۱۳۸۵)؛ سرگذشت زبان فارسی دری؛ استوکهولم سویدن: شورای فرهنگی افغانستان.
زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۸۱)؛ روزگاران- تاریخ ایران (چاپ چهارم)؛ تهران: سخن.
============= (۱۳۸۶)؛ آشنایی با تاریخ ایران؛ تهران: سخن.
خانلری، پرویز ناتل (۱۳۸۲)؛ دستور تاریخی زبان فارسی دری (چاپ پنجم)؛ تهران: توس.
شهرستانی، شاه علی اکبر (۱۹۹۹)؛ پیدایش و تحول زبان فارسی دری؛ دهلی جدید: بنیاد فرهنگ و تمدن افغانستان.
صفا، ذبیحالله (۱۳۸۹)؛ حماسهسرایی در ایران (چاپ پنجم)؛ تهران: امیرکبیر.
غبار، میر غلام محمد (۱۳۶۶)؛ افغانستان در مسیر تاریخ (چاپ سوم)؛ کابل: نشر انقلاب با همکاری جمهوری.
فضایلی، حسن (۱۳۸۳)؛ تأثیر نظامهای سیاسی و اجتماعی افغانستان بر ادبیات دری؛ کابل: مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی افغانستان.
یاکوبسن، رومن (۱۳۸۵)؛ روندهای بنیادین در دانش زبان، ترجمۀ کورش صفوی (چاپ دوم)؛ تهران: هرمس.
یمین، محمد حسین (۱۳۸۲)؛ تاریخچۀ زبان پارسی دری «واقعیتها»؛ کابل: انتشارات کابل.
Comments are closed.