احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:معصومه نعمتی/ سه شنبه 25 عقرب 1395 - ۲۴ عقرب ۱۳۹۵
بخش نخست/
علیرغم اینکه فاشیسم یک واقعیت تاریخی عینی بود، اما تعاریف بسیاری از آن ارایه شده است. این تعاریف دارای تفاوتهای بسیار بوده و حتا در مواردی متضاد میباشند. از نظر خود فاشیستها، فاشیسم یک واقعیت روانی است و توسط آنها بر حسب ایدیولوژی تعریف شده است. به نظر آنها، فاشیسم بیانگر اصل “تکلیف”، “حاکمیت”، “دولت”، “تاریخ” و غیره است. همۀ این مفاهیم کلی انتزاعی که به عنوان دیدگاه خاص فاشیسم خودنمایی میکنند، دارای هیچ گونه ویژهگی مستقل و مجزایی نمیباشند. این شعارها و مسایلِ مربوط به حقوق انسانی در بسیاری از مکاتب و دیدگاهها بیان میگردد، بدون آنکه جنبۀ عملی و عینی داشته باشد. در واقع به صورت ابزاری سیاسی جهت تحققِ منافع سرانِ این نوع مکاتب و نظریهپردازان میباشد.
این مفاهیم در میان هزاران مکتب ملی ـ محافظهکاری مشترکاند. تعمیمهایی نظیر وظیفۀ همکاری، تکلیف در قبال دیگران، زندهگی به مثابۀ تکلیف و مبارزه، مفهوم متعالی شهروندی، دولت در رأس طبقات و تقدم نفع عمومی بر نفع شخصی، سخنان بیهوده و مبتذلِ همۀ سیاستمداران بورژوازی و ناصحان اخلاق خردهبورژوازی است که به این وسیله میخواهند واقعیات مربوط به سیادت و استثمار طبقاتی را کتمان نگه دارند. این شعارها نیز از سوی سران و نظریهپردازان فاشیسم به صورتِ گسترده مطرح گشت تا در زیر سایۀ آن بتوانند مقاصد شوم و اهداف فاسدِ خود را محقق سازند و به وسیلۀ آن بتوانند استثمار جمعی و تبعیضهای حقوقی خود را پنهان سازند.
ویژهگی خاص فاشیسم را بر اساس یک ایدیولوژی انتزاعی یا اصول اولیۀ سیاسی نمیتوان تعریف کرد. این ویژهگی را تنها میتوان از خلال پایگاه طبقاتی فاشیسم، نظام روابط طبقاتی که فاشیسم در درون آن رشد کرد و نیز نقش طبقاتی که مجری آن است، دریافت. تنها بدین ترتیب است که میتوان واقعیت محض فاشیسم را درک کرد و آن را نتیجۀ مرحلۀ تاریخیِ خاصی از پیشرفت و زوال سرمایهداری دانست.
فاشیسم از ابتدا تیـوری و دیدگاه خاصی را دنبال نمیکرد و همراه با گذر زمان و متناسب با مقتضیات زمانی و مکانی، ایدیولوژی و اصولی را مطرح میساخت تا بتواند به اهداف سودجویانۀ خود برسد. برای شناخت دقیق و سنجیدۀ فاشیسم، باید مراحل رشد و گسترشِ تاریخی و طبقاتیِ آن را مطالعه نمود و رابطۀ آن با سرمایهداری، رشد و زوالِ آن را در نظر گرفت. اگر چه فاشیسم در مراحل اولیۀ شکلگیریاش، نمایشی از تبلیغات پوچ و بیمایه را بر علیه سرمایهداری و به منظور جذب حمایتِ تودهیی به راه میاندازد، اما در حقیقت و از همان ابتدا از جانب بورژوازی بزرگ، (big bourgeoisie)، کلان زمینداران و صاحبان صنایع مورد پرورش، تغذیه، مراقبت و کمک مالی قرار میگیرد. علیرغم شعارهای ضد طبقاتی و پرولتاریایی، اصول و مقاصدی که فاشیسم دنبال میکرد به نفع سرمایهداران بزرگ و در جهت رشد و حفظ منافعِ آنان و ایجاد فاصلۀ طبقاتی عمیق در جامعه بود، چرا که سرمایههای همین شهرنشینهای بزرگِ مالک بود که میتوانست اصول و مقاصد غیر انسانی فاشیسم را عملی سازد.
به علاوه، فاشیسم تنها از طریق حمایت مستقیمِ دیکتاتوری بورژوازی است که قادر است رشد کند و از نابودی توسط جنبش طبقۀ کارگر در مراحل اولیه مصون بماند. فاشیسم میتواند روی کمک بخشهای وسیعی از نیروهای دولتی از جمله مقامات بلنـدپایۀ نظامی، مقامات پولیس، دادگاهها و کلانتریها که تمام نیروی خود را برای سرکوب جنبش طبقۀ کارگر به کار میگیرند حساب کند؛ نهادهایی که به اعمال خلاف قانونِ فاشیسم به دیدۀ اغماض مینگرند. این نهادها در کنار طبقات بورژوازی سرمایهدار، با سرکوب طبقات مردم و ایجاد زمینهها و بسترهای رشد، به صورت گسترده فاشیسم را حمایت مینمودند.
برخی از طرفداران و حامیانِ فاشیسم که مفتون شعارهای ظاهری و پوچ شدند، کسانی بودند که خواستار انقلابِ جدیدی بر علیه طبقاتِ سرمایهدار جامعه بودند، از اینرو حمایت و کمکهای همهجانبهیی در جهت موفقیت فاشیسم از خود نشان دادند، ولی پس از استقرار دیکتاتوری فاشیستی کامل، سرمایهداری انحصاری با کمک دستگاه فاشیستی، سیاست نامحدود ظالمانهیی را علیه این عده از حامیان پیشینِ خود که انتظار برخی اقدامات ضد سرمایهداری را داشتند و خواهان انقلاب دیگری بودند، به کار بردند.
به طور خلاصه، فاشیسم جنبشی است مرکب از عناصر مختلف که خُردهبورژوازی بخش مسلط آن را تشکیل میدهد، اما حمایت پرولتاریا و طبقۀ کارگر فاسد را نیز به همراه دارد. این جنبش از جانب محافل پولی ـ مالی، صاحبان صنایع بزرگ، کلان زمینداران و سرمایهداران برای شکست انقلاب طبقۀ کارگر و در هم شکستن سازمانهای متعلق به آن مورد کمک مالی قرار گرفته و رهبری میشود.
در واقع با در نظرگیری ویژهگیهای مثبت و سازندهیی که برای انقلابهای سیاسی و تاریخی بیان گشته است، نمیتوان از فاشیسم به عنوان یک انقلاب نام برد. نشانههایی که فاشیسم را از سایر انقلابها جدا می کنند، سه تا هستند:
۱) فاشیسم دارای ایدیولوژی اثباتی نیست، بلکه خود را به مبارزه جویی، رد و انکار همۀ ایدیولوژی های سنتی محدود میکند. همۀ انقلابات پیشین، حاصل دگرگونیهای پیوسته و ژرفِ فکری و اجتماعی، یا هر دو بوده اند و زمینۀ تاریخی سازنده و اجتماعی داشته اند.
Comments are closed.