گزارشگر:شنبه 29 عقرب 1395 - ۲۸ عقرب ۱۳۹۵
بخش دوم/
۳ – سخاوت و ایثار:
«رادمرد آن است که به مستمند ناتوانِ دورهگرد که در طلب خوراک است، کمک کند. و چون از او استمداد جوید، فوری به یاری او بشتابد و سپس او را در زمرۀ دوستانِ خود قرار دهد.» ماند الای دهم سرود ۱۱۷، بند سوم.
۴ – پاس دوستی و بذل مال
مرد آن است که از دوست و برادر چیزی را دریغ ندارد و در غیر آن، نه مردیست که بایستۀ دوستی باشد.
در چهارمین بندِ این سرود آمده است: «آن که مال خویش را از دوستِ یکدل و صمیمی دریغ دارد، دوست نباشد. از چنین دوستی باید چشم پوشید.» ماند الای دهم سرود ۱۱۷، بند ۴ (گریده سرودهای ریگ ودا، ۱۳۴۵، ص (۲۷)
۵ – ناجوانمرد کودن و پلید است
«یکی را کودن مینامند و در دوستی پلید است. هرگز او را به کارهای رادمردی تحریص نمیکند.» همچنان در وداها، نامرد کودن و پلید خوانده میشود. (بند پنجم، ماند الای اول، سرود ۷۱
۶ – ترک دوستان نامردیست
«آنکه دوست گرامیِ خود را رها ساخته است و حقیقت را نمیداند، سهمی از واک (سخن) ندارد. حتا وقتی آن را (واک) میشنود، بیهوده گوش داده است. او چیزی از طریقۀ اعمال راستی نمیداند.» ماند الای اول، سرود ۷۱، بند ۶
۳ـ تشکل جوانمردی
ارزشهای رادی و جوانمردی که آریاییانِ نخستین خود را مکلف به انجام آن میدانستند، در سدهها و هزارههای پسین صاحب نظام و تشکیلات منظم گردید. تشکیلات جوانمردی، آنگاه هستی یافت که باورها و آیینهای رسمی بر جامعه مسلط گردید. آنگاه جوانمردان پاسداری از ارزشهای انسانی و جوانمردی را وجیبه و فرض انسانی و ایمانیِ خود دانستند. در این روزگار است که جوانمردی به عنوان یک آموزه و یک جریان اجتماعی و منظم عرض اندام نمود. پیرامون پیشینۀ این تشکیلات پژوهندهگان باورهای متفاوت دارند.
بررسی برگهای تاریخ، پیشینۀ تشکیلات جوانمردی را به روزگاری گره میزند که طبقات در جامعۀ انسانی و بهویژه در آرینزمین شکل گرفت. با حضور طبقات حاکم و محکوم در جامعه، جوانمردی به عنوان مکتب و یا آموزۀ ایثارگری در میان طبقات پایانی جامعه، بهخصوص در میان پیشهوران و اصناف شهری ظهور کرد.
مهرداد بهار تشکل عیاران را به عصر اشکانیان و به آیین مهر پیوند میزند و مینویسد: «آیین عیاری ـ پهلوانی از سویی به آیین جوانمردان دوران اشکانی و از سویی به آیین مهر پیوند دارد که نشان میدهد میان آیین مهر و جوانمردی پیوند تاریخی و فکری وجود دارد. گسترش آیین مهر نیز در عهد اشکانیان است.» (مهرداد بهار، ۱۳۶۳، ص ۱۹۲)
باور بر این است که در عهد اشکانیان نیروی عظیمی از تولیدکنندهگان در شهرها رشد کردند. جریان عیاری در میان این طبقۀ تولیدکننده و پیشهور شکل گرفت که باور و آیین مشترک و سازمان اجتماعی خاصی داشتند و تا اسلام ادامه یافت.
داستان «سمک عیار» نیز شاهد دیگریست که رویدادها و داستانهای آن، پیشینۀ عیاری را به عهد اشکانیان میرساند. بررسی داستانهای سمک عیار، چند ویژهگی را برمیتابد: نامها در داستانهای سمک عیار غیراسلامی است، یاد شاهان از کیومرث آغاز میشود و به اسکندر خاتمه مییابد، در جامعه ساختار ملوکالطوایفی جاریست، مسجد وجود ندارد، شرابخواری رایج است. به استناد این شواهد داستانی، مهرداد بهار، پیشینۀ رادی و جوانمردی را در قبل از اسلام و از عهد اشکانیان میداند.
ملکالشعراء بهار معتقد است در ایران قدیم طبقهیی شکل گرفت به نام ارتشتاران که در تاریخ از این خانوادهها به نام «اهل بیوتات» یاد شده و اعراب آنها را «اسواران» میگفتند. «اسواران» ویژهگی خاصی داشتند: به خانوادههای ویژه تعلق داشتند، نامشان در دیوان دولتی ثبت بود، مدرک گذرانشان معلوم بود، شجاع و راستگو و صاحب هنر و اسبباز و سلحشور و جوان ممتاز و رسا و زیبااندام بودند. ریاستِ این طبقه را شخصِ شاه داشت. سواری اختصاص به این طبقه داشت. سوار، محرم هر خانه بود. سوار راست بر اسپ مینشست، دروغ نمیگفت، خلاف عهد نمیکرد. در غیر این حالت، نه «سوار» بود و نه زردشتی.
ویژهگی طبقاتی در این روزگار به گونهیی بود که فرزندان طبقۀ سوم «دهقانان» وطبقۀ چهارم «هوتخشان» (پیشهوران)، اجازه نداشتند بر اسپ سوار شوند. این جوانان به تقلید از اسواران، شیوه و روش عیاری و جوانمردی را اختیار کردند. جوانان زیبا و تنومند و هنرمند از طبقۀ دهقان و پیشهور، با لباس مخصوص و با زیرکی و زرنگی، تشکیلاتی ساختند و گرد هم آمدند. این گروه همدیگر را «یار» و «رفیق» میگفتند و بزرگشان «سرهنگ» خوانده میشد که از همان واژۀ “زرنگ” گرفته شده است. واژۀ سرهنگ به گونۀ «سرنگ» بر زبان مردم و در میان آنها، هنوز جاریست که افراد کاکه و جوانمرد را سرنگ میگویند. این روایت تشکل عیاران و جوانمردان را از عهد زردشتی برمیتابد. (بهار، محمد تقی، ۱۳۶۳، ص۱۰۸)
سعید نفیسی، رگههای تشکیلات جوانمردی را در عهد مانی و نزد مانویان میبیند و میگوید: بنیاد این آیین و مسلک اجتماعی در ایرانِ پیش از اسلام گذاشته شده است؛ زیرا بسیاری از افکار مانویان در آن راه یافته است. (نفیسی، ۱۳۶۳، ص ۱۴۹)
لویی ماسینیون دانشمند فرانسوی، پیشینۀ عیاری را به تشکیلات صنفیِ شهر مداین پایتختِ ساسانیان پیوند میزند.
کتاب قابوسنامه که در حقیقت ترجمه و بازنویسِ آییننامک عهد ساسانیان است نیز از عیاری سخن دارد و ذکر عیاری را از آنجا نقل میکنند. (قابوسنامه، ۱۳۵۶، ص۲۰۴)
جوانمردی آنگاه که به عنوان یک تشکل تبارز کرد، به همۀ اصناف جامعه راه یافت. به قول جعفر محجوب، پهلوانان و ورزشکاران خود را جوانمرد و عیار میدانستند، پیشهوران و اصناف بازار در کار و کنشِ خود راه و رسمِ جوانمردی را کار میبستند، صوفیان و زاهدان جوانمردی میکردند. این در حالی بود که این طبقات و اصناف با هم پیوندی نداشتند. (محجوب، «سیری در فتوت»، ۱۳۶۳، ص ۱۷۸)
نهضتهای ملی سدههای نخستین اسلامی، با جوانمردی و عیاری پیوند گسستناپذیر دارد. فرانتس تیشنر میگوید: تکامل اجتماعی فتوت در تمدن مشرقزمینِ ایران بود. جوانان گروهها تشکیل دادند که خود را فتیان میگفتند. این دستههای جنگی در جهاد فی سبیلالله شرکت میکردند و این مجاهدین خود را فتیان میگفتند. سردستۀ آنها را در ماوراءالنهر رییس الفتیان گفتهاند. در یک روابط متقابل، متصوفین فتوت را از مجاهدین گرفتند. همچنان مجاهدان با متصوفین تماس یافتند و فتوت صبغۀ عارفانه گرفت. (تشنر، «فتوت در کشورهای اسلامی»، ص ۱۳۶)
با آنکه فتوت در کشورهای عربی هم ریشه دارد، فرانتس تشنر با در نظرداشتِ لباس فتوت، به این باور رسیده است که منشای فتیان اجتماعی ایرانِ کهن است. بخش عمدۀ لباس فتوت، شلوار، ایزار یا «سراویل» است. باور این است که شلوار مختص به اقوام آسیایی است که سوارکاری از آداب و سننِ آنان است. و حداقل پوشیدن شلوار از عهد هخامنشیان رایج است، درحالیکه اعراب به آن نیاز نداشتند.
تشکل فتوت در خراسان و کشورهای عربی: فتوت و جوانمردی در بین اقوام سامی نیز در قبل و بعد از اسلام تبارز برجسته دارد. روایات سامی، پیشینۀ فتوت را به حضرت شیث پسر حضرت آدم علیهالسلام میرساند و آن را شاخهیی از تصوف و یکتاشناسی میداند. مظهر فتوت را ابراهیم خلیل دانسته و او را ابوالفتیان خواندهاند که از لذات دنیا محروم گشت و رسم ضیافت نهاد. بعد حضرت یوسف، بعد حضرت محمد ص و حضرت علی رض است که حضرت پیامبر دربارهاش گفته است: لا فتی الی علی، لاسیف الی ذوالفقار، و یا این حدیث که دربارۀ حضرت علی آمده است: انت فتی هذه الامه.
در قرآن کریم، حضرت ابراهیم نخستین فتی خوانده شده است. اصحاب کهف که شهرتپرستی و امتیازاتِ دربار را رها کردند، فتیه خوانده شدهاند. بعد از آن، تداومِ فتوت را در وجود حضرت علی(رض)، سلمان فارسی، اخوانالصفا و سازمان اسماعلیه شاهد هستیم.
پیش از رسالت پیامبر اسلام، در میان اعراب جاهلی نوعی تشکیلاتِ فتوت وجود داشت که یاران با هم قدح شراب مینوشیدند. ابوجهل با چهارصد تن در نوشیدن قدح شراب شرکت کرد. در آن زمان، چهل تن از جوانان به محمد گفتند: تو از نظر تبار و موقعیت اجتماعی از ابوجهل برتری، ما تو را به فتوت برگزینیم. محمد به جای شراب، آبنمک نوشید و به یاران نوشاند. ابوجهل از همان روزگار کینۀ محمد را گرفت. (کاشی، فتوتنامه، ص ۳۴)
به شهادت تاریخ در قبل از اسلام، حضرت محمد ص شامل تشکیلات جوانمردان بود و با فتیان همراهش در انتقال امنِ کاروانهای تجاری همکاری میکرد.
آمیزش جوانمردی با تصوف، ایجاد تشکل فتوت را سبب شد. فتیان، جوانمردان مومن و یا مومنانِ جوانمردی بودند که با تکیه بر ارشادات دینی، ارزشهای جوانمردی را توجیه مینمودند و به آن عمل میکردند.
در تبیین ویژهگیهای جوانمردی در عهد اسلامی، ارشادات پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد (ص) را حجت میگیریم که امام صادق نقل نموده است: «پیامبر به علی گفت: تو نخستین جوانمرد امت منی و جوانمردان امتِ من ده نشان دارند: صداقت در گفتار، وفای به عهد، کرم و سخاوت در حقِ نیازمندان، گشادهدستی، هنر و فن، مهماننوازی از هر بیگانه، حجب وحیا. (کاشانی، «تأثیر آیین جوانمردی در ورزشهای باستانی»، ص۱۴۷)
جوانمردی در اروپا: پژوهندهگان باور دارند، قبل از اسلام سنتِ جوانمردی توسط دزدانِ دریایی و ناداشتیان از آرینزمین به رم راه یافت. در مرحلۀ دیگر، در آوان جنگهای صلیبی، جوانان اروپایی کنش و کارکرد فتیان و جوانمردان مجاهد را تقلید کردند و «شوالیه»ها و شوالیهگری در اروپا ایجاد شد. گویند بعد از رسوخ شوالیهها در فرانسه، آیین اصیلزادهگی و جوانمردی رایج گردید که در لاتینی جوونیس juvenis و در فرانسه شوالیه chevalier گویند. به قولی، شوالیهگری در فرانسه ترکیبی بود از سنتهای نظامیگری ژرمنها، شعایر مسیحی و رسمهایی که از عالم اسلام و از ایران باستان به اروپا رفته بود. شوالیهها خود را متعهد به دفاع از ضعفا میدانستند.
– سلسلهمراتب تشکیلاتی: جوانمردان بعد از آنکه با ساختار تشکیلاتی تبارز کردند، تشکیلات و سلسلهمراتبِ خاصی را ایجاد نمودند که در چهارچوب آن، هرکس مرتبه و جایِ خود را میشناخت و مطابق به آن عمل میکرد. ابنالعمار در کتاب “الفتوه” دربارۀ تشکیلات فتوت چنین آورده است:
اعضای این دسته به نسبت سن، پیر (کبیر) و جوان (صغیر) یا «اب» و «ابن» نامیده میشدند. همه همدیگر را «رفیق» میگفتند. پیر پیر «جد» نامیده میشد. در خانههای موسوم به «بیت» جمع میشدند. از چندین خانه یک «حزب» تشکیل میشد. هر حزب رهبری داشت به نام «زعیم القوم»، و تمام احزاب تحت نظر «خلیفه» اداره میگشت و معاونِ خلیفه «نقیب» نامیده میشد.
تشکیلات افراد به گونهیی بود که هر ده نفر یک سرپرست داشت که «عریف» نامیده میشد. هر ده عریف یک «نقیب» داشت و هر ده نقیب یک «قائید» (سرهنگ) و هر ده قائید یک «امیر» داشت.
جوانمردان میانِ خود تشکیلاتی داشتند که «عوانیه» خوانده میشد. به وسیلۀ این تشکیلات هم بینِ خود و هم بین مردم نظم ایجاد میکردند که اگر کسی سوگند را میشکست، به فجیعترین وضع کشته میشد. با همین تشکیلات، اعمال عمال حکومت «اعوان» را خنثا میکردند. همچنان در موقع نزاع و کشمکش، فیصلۀ محکمههای دولتی را به رسمیت نمیشناختند و از خود تشکیلات عدلیهیی داشتند که «مصالحه» خوانده میشد و بدانجا مراجعه میکردند. (آیین جوانمردی، ۱۳۶۳، ص۱۳۷)
Comments are closed.