احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:معصومه نعمتی/ شنبه 29 عقرب 1395 - ۲۸ عقرب ۱۳۹۵
عمل به آموزهها و اصول فمینیسم، یکسری پیامدها و نتایجی را در جامعه به دنبال دارد که بنیان و نهاد جامعه را مورد تهدید قرار داده و باعث بههمریختهگی و آشفتهگی در روابط اجتماع و تغییر الگوهای اخلاقی و هنجارهای جامعه میگردد. این پیامدها و نتایج در خور بررسی و نقد هستند. از جملۀ این پیامدها میتوان امور زیر را برشمرد:
الف. تزلزل نهاد خانواده
خانواده اولین هسته و مهمترین ریشۀ تشکیلدهندۀ جامعه است که باعث ایجاد روابط و جریان عادی جامعه میگردد. در واقع، خانواده فرزندان را تربیت و پرورش میدهد و کانون گرمی را برای آسایش روحی زن و مرد ایجاد میکند و بدین ترتیب، سعادت و نیکبختی اجتماع را فراهم میسازد. خانواده نخستین سنگ بنای جامعه به شمار میرود، به نحوی که جامعه بدون نهاد خانواده موجودیت خود را از دست میدهد. تشکیل خانواده در تمامی مذاهب، فرهنگها، عرفها و آداب و فرهنگها، یک اصل اساسی و امری مورد تشویق و پدیدهیی فطری و طبیعی به حساب میآید.
متأسفانه، امروزه به جهت آموزههای فمینیستی و گسترش تبلیغات اصول این جنبش، نهاد خانواده تضعیف گشته است و این مسالهیی است که جوامع غرب را با آن روبهرو ساخته به نحوی که یکی از نویسندهگان غربی در اینباره مینویسد: «شاید بدترین و در عین حال فاجعهآمیزترین خطری که تمدن غرب را تهدید میکند، اوضاع نابهسامان خانوادههاست، خانوادههایی که یکی پس از دیگری ازهم میپاشند و به راستی این ازهم پاشی، بسی خطرآفرین است.» خانواده کارکردهای متنوعی در جامعه دارد که با تزلزل بنیان خانواده، این کارکردها نیز تضعیف شدهاند. برخی از این کارکردها عبارت اند از:
انتقال تجربه: آموزش همراه عشق به فرزندان، یکی از نتایج خانواده است. والدینی که همواره دغدغۀ خوشبختی و سعادت فرزندان خود را دارند و انتظار موفقیت و سربلندی آنها را میکشند، سعی میکنند تا بهترین تجربیات و آموزشهای لازم را جهت موفقیت و نیکبختی در اختیار فرزندانشان بگذارند. اما امروزه در جوامع غربی با تأثیرپذیری از جنبشهای فمینیستی، به والدین توصیه میشود که کاری به کار فرزندان نداشته باشند و همچنین با رواج بیبندوباری در جامعه، باعث محرومیت فرزندان از کانون گرم خانواده و داشتن محبت پدر و مادری شدهاند.
رینگر از نویسندهگان امریکایی با ابراز تاسف در اینباره مینویسد: «به اولیا چنین آموختهاند که نباید در مسایل و مشکلات فرزندانشان دخالت کنند، به آنان آموختهاند ضرورتی ندارد که مسوولیتی در مورد فرزندانشان به عهده بگیرند، چرا که دولت این مسوولیت را به عهده گرفته است. با آغاز اولین روز تحصیلی، هنگامی که در مکاتب نخستین غذای رایگان را به اطفال میدهند، به آنان القا میکنند که باید چشمشان به دست دولت باشد، نه به دست پدر و مادر و برای حل مشکلاتشان پیش از آنکه نیازی به اولیای خود داشته باشند، به دولت نیازمند اند.» گذشته از محرومیت فرزندان از تجارب و دلسوزی والدین، با چنین آموزشهایی کودکان را برای ادغام در سیستم سرمایهداری و نظام اقتصاد جهانی آماده میسازند؛ روندی که در اندیشۀ سودجویی است، نه خوشبختی و رشد کودکان.
پرورش روحی و فکری فرزندان: از آنجا که پدر و مادر خودشان را نسبت به سرنوشت فرزندان مسوول میدانند و از جهتی رشد و کمال آنها، مایۀ سرافرازی آنهاست، سعی میکنند که فرزندانشان را به لحاظ فکری و روحی پرورش دهند. بدین ترتیب، خانوادهها در کنار مکتب، کانون متعددی میشوند که با برخورداری از عواطف سرشار و همچنین سلاح علم و دانش به تربیت آنان میپردازند. امروزه متاسفانه در اثر آموزههای فمینیستی، کودکان از تربیت و پرورش والدین محروم ماندهاند. گسبرگ در اینباره مینویسد: «…کانون خانوادگی ازهم گسسته است، اکثر مردم در حالی که رشد میکنند که در کنار خانوادۀ خود نمیباشند، والدین وقت کافی را صرف فرزندان خود نمیکنند.» و این گوشهیی از نتایجی است که فمینیسم با آموزههای خود در پی آن است.
ایجاد آرامش روانی: نهاد خانواده، بهترین و مناسبترین کانون برای آرامش روانی والدین و فرزندان نسبت به یکدیگر است. والدین با مهرورزی به فرزندان و محبت و عشقورزی بههم، مایۀ آرامش روانی خود و کودکانشان میشوند. در جوامع غربی از آنجا که پیوندهای اجتماعی پدر و مادر ازهم پاشیده است، کانون خانواده نیز دچار تزلزل گشته و مشکلات روانی و روحی افزایش یافته است. جرم و جنایات فراوانی بر اثر کمبودهای آرامش و تعادل روانی ایجاد گشته است.
ب. تزلزل اخلاق اجتماعی و عمومی
با تزلزل اخلاق اجتماعی زنان، پیامدها و نتایج سوء جبرانناپذیری بر پیکر جامعه وارد میآید. زنان و دختران در روابط خود با دیگر افراد جامعه آسیب میبینند. عدم وجود خانواده و افزایش کودکان بیسرپرست، عقدههای روانی و روحی کودکان را باعث میگردد. سیر نزولی جمعیت و آسیبهای جمعیتی، باعث تغییر مسیر رشد جامعه و برنامههای اجتماعی میشود. بحرانها و انحرافات اجتماعی و هنجارشکنیها در جامعه افزایش مییابد و در نتیجه باعث افزایش جرم و جنایات میشود. رشد مجرد بودن زنان و خانوادههای تکوالدینی در جوامع غربی، فشار اقتصادی زیادی را برای تأمین نیازهای مادی و روزمره بر دوش زنان میاندازد. در جوامع غربی چنین زنان و دختران معمولاً از ادامۀ تحصیل و یافتن فرصتهای شغلی مناسب، محروم گشته و دچار افسردهگی، دوگانهگی رفتاری و فقر میشوند. ابزاری برای تبلیغات بودن، باعث تزلزل شخصیتی زنان میگردد. مارلین فرنچ در اینباره مینویسد: «یک زن بیپول فقط میتواند شغلهای پایین و کم درآمد پیدا کند؛ پیشخدمتی، کارهای تجاریِ جزیی و…»
آنچه بیان شد، تنها گوشهیی از چالشهایی است که جوامع غربی به دلیل گسترش آموزههای فمینیستی با آن روبهرو شدهاند، واقعیات تلخ این جوامع را فقط میتوان از نزدیک مشاهده نمود و آنچه در کتب و آثار نویسندهگان و نظریهپردازان غربی در اینباره دیده میشود، بخش ناچیزی از این پیامدهاست.
Comments are closed.