گزارشگر:دكتور شمسالحق آريانفر/ یک شنبه 30 عقرب 1395 - ۲۹ عقرب ۱۳۹۵
بخش ســوم/
۴ـ عیاری و فتوت
جوانمردی در روزگارانِ باستان به نامِ رادی و راتی، در عهد هخامنشیان به نام «اسواران»، در عهد اسلامی به نام عیاران و فتیان تبارز کرد. در عهد ساسانیان و در سدههای نخستین اسلامی، جوانمردان عیاران نامیده میشدند. پس از این روزگار بود که عیاری با تصوف آمیخت و جریانِ فتوت شکل گرفت. در عهد اسلامی و در سدههای پسین، جوانمردان در سرزمینهای متفاوت به نامهای مختلف یاد شدهاند. در عراق و شام «فتا»، در ترکیه «اخی»، در مصر و المغرب «سقوره»، در سوریه «احداث»، در آسیای میانه «آلوفته»، و در خراسان به نامهایی چون: «عیاران»، «جوانمردان»، «سرهنگان»، «مهتران»، «پهلوانان»، «یاران»، «سربداران»، «شکرخواران»، در شبهقاره «لوتی» یا لودی (رییس به زبان پنجابی)، و در مناطقی از ایران «مشدی» و هم به نام پهلوانان، شبروان، سرهنگان، مهتران، اسفهسالاران یاد گردیدهاند. در اروپا و بهخصوص فرانسه «شوالیه» یاد شدهاند. اما از این میان، دو نامِ “عیار” و “فتا” بیشتر همهگانی شده است.
-۱ عیاری: در این بخش واژۀ عیار، عیار کیست و عیاری چیست، به شناسایی میآید.
واژۀ عیار: واژۀ عیار در فرهنگها به معنی: بسیار آمدوشد کننده، گریزنده و مرد تیزخاطر، تردست و زیرک، چالاک، ذوفنون و استادکار، طرار، حیلهباز و فریبنده و محیل آمده است. (دهخدا، واژۀ عیار)
واژهنامهها عیار را واژهیی عربی ثبت نمودهاند، بیشتر بدان سبب که حرف «ع» از حروف پُرقلقلۀ عربیست. اما شماری، عیار را ماخوذ از پهلوی و فارسی میدانند.
«اصل کلمۀ عیار بدین معنی که در مورد عیاران بهکار میرود، با لغتهای همریشۀ خویش در زبان عربی سازگار نیست و لفظ عیار، ….با عیار به کسر اول (میزان طلا و نقره …) و معیار (به معنی وسیلۀ اندازهگیری و میزان و مانند آنها) نمیتوانند در عربی منشای مشترک داشته باشند. در صورتی که مفهوم آن با مفهوم “یار” و یاری و همکاری و عهد و پیمان بستن … و مدعا و هدف و مرامِ مشترک داشتن بیشتر تناسب و همانندی دارد.» (محجوب، سخن، دور ۱۹)
ملکالشعراء بهار میگوید: «… به نظر میرسد که اصل این دو لغت از لغت ایار پهلوی باشد که آن را اذیوار نوشته و اییار به تشدید خوانده و به آخر «ایار» و در زبان دری «یار» به حذف الف گفتهاند و این دو لغت عیار و عیار از اصل اییار پهلوی، وارد زبانِ عرب شده است و معنی آن هر دو «یار» است.
پرویز ناتل خانلری با تأیید قول بهار مینویسد: کلمۀ یار در منتهای پهلوی به صورتِ «ادییار» ثبت شده است که آن را «اییار» نیز میتوان خواند. در هر حال، تبدیل «ذ» و «د» به «ی» در تحول زبانهای ایرانی موارد و نظایر بسیار دارد که از آنجمله برای مثال صورتهای «آذین» و «آیین» را میتوان ذکر کرد، اما اینکه این کلمه را در کتابت با «ع» نوشتهاند نیز نظایری دارد. از جمله اینکه: کلمۀ “ایاره” به معنی بازوبند را در بعضی از متنهای قدیم فارسی (مانند متن سمک عیار) به صورت «عیاره» ثبت کرده اند. (خانلری، سخن، دور ۱۸)
در متون پیوسته و پراکندۀ کلاسیک ما، یار به معنی برادر، همسن و سال، مانند و همسان، دوست و عزیز، و حتا شوهر بهکار رفته است:
«تا روزی مرا گفت که یارانِ من کجا اند» به معنی همسنوسالان. (تاریخ سیستان، تهران، ص۲۲۱)
«تا روزی خبر مرگ عثمان نزد عبدالرحمن رسید به سیستان، به یاران اشاره کرد» به معنی دوستان. (تاریخ سیستان، ص۸۴)
«من یار خویش را گفتم ما نیز باید رفت» به معنی شوهر. (تاریخ سیستان، ص۶۴)
«چنانکه آنان را به دیگر جای اندر پاکی یار نباشد.» به معنی مثل و مانند. (تاریخ سیستان. چاپ بهار. تهران و انتشارات، ص۱۳)
عیار کیست: در کتاب اوستا، راد آن است که پیرو آیین پاک، جوانمرد و بادهش باشد.
عیار معنیِ گستردهتر دارد، چه در پهلوی دهش، زیرکی و چالاکی و نیرنگ نیز لازمۀ فرد عیار است.
عیار با در نظرداشت اصل دری آن، مردیست که پیوسته با «یار» است و در خدمت یار تا آنجا که در برابر و در راه یارِ خود از هیچ چیزی دریغ ندارد. (لغتنامۀ دهخدا)
فردوسی جوانمرد را به چند صفت آراسته میداند:
جوانمرد و آزاده و خوبروی
جهانجوی و فرزانه و چربگوی
نظامالملک در ذکر سیرت جوانمردانۀ الپتکین او را چنین میستاید: «… با عهد و وفا و مردانه و با رای و تدبیر و مردمدار و خیلدوست و جوانمرد و فراخنانونمک و خداترس. (نظامالملک، سیاستنامه، ص ۱۳۹)
نوح جوانمرد نیشاپور میگوید: «فتی جوانمرد است که جیم آن از جود و واوش از وفا، و الف آن از امانت، و نون از نجدت و میم از مروت،و را از رحمت و دال از دین آمده است. این خصال در هر کس فراهم آید، او در حقیقت فتا یا جوانمرد است و هر کس در او نباشد، جوانمرد نیست. (طباطبایی، مرزهای دانش، ص ۱۵۶)
عیاری چیست: از لحاظ تیوریک، جوانمردی را اینسان تعریف کردهاند: جوانمردی آیینی بوده که در آن هرچه انسانی رو به تربیت و ادب و مکارم اخلاق باشد، ممدوح است و در برابر، هرچه حیوانی خلاف ادب و ناپسند باشد، مذموم. به عبارت دیگر، جوانمردی آیینی است برای گرفتن نیکوییها و ترک بدیها. (محجوب، ۱۳۵۴، شماره ۳)
در قابوسنامه میخوانیم: اصل جوانمردی آن است که هرچه بگویی، بکنی و میان جوانمردی و ناجوانمردی فرق آن است که صبر کنی. (قابوسنامه، ص ۱۸۲)
از قشیری پرسیدند: اصل جوانمردی چیست. گفت: اصل جوانمردی آن است که بنده برای همیشه در کار غیرخود باشد. (ملامتیان و صوفیان و..، ص ۲۱)
محمد جعفر محجوب، جوانمردی و عیاری را چنین شناسایی کرده است: «جوانمردی متخلق شدن به اخلاق پسندیده و مکارم انسانی و دور شدن از اخلاق ناپسند است.»
یا: جوانمردی این است که انصاف بدهی و انصاف نستانی.
یا: جوانمردی این است که بخشش بکنی و چشم طمع نداشته باشی.
یا: جوانمردی این است که حیا داشته باشی. (محجوب ۱۳۵۴، شماره ۳)
عنصرالمعالی کیکاوس پیرامون ویژهگیهای عیاری و جوانمردی نوشته است:
«اصل جوانمردی سه چیز است: یکی آنکه آنچه بگویی بکنی، دوم آنکه راستی در قول و فعل نگاه داری، سوم آنکه شکیب را کار بندی، زیرا هر صفتی که تعلق دارد به جوانمردی در زیر این سه چیز است.» (عنصرالمعانی، ۱۳۵۶، ص۲۲۲)
در قابوسنامه آمده است: اصل جوانمردی سه چیز است: آنچه بگویی بکنی، خلاف راستی نکنی، شکیب را بهکار بندی. بدان که جوانمردی عیاری باشد که او را چند گونه هنر بود: دلیر، مردانه و شکیبا به هر کاری و صادقالوعد و پاکعورت و پاکدل بود. بر اسیران و بیچارهگان مهربان، بد بدگان از نیکان بازدارد، راست شنود، راست گوید، داد از تنِ خود بدهد، نیکی را بدی نکند، زبان نیک دارد، بلا را راحت دارد. چون نیک بنگری، اینهمه هنرها بدان سه چیز است که یاد کردیم. (قابوسنامه، ۲۴۳، ص۱۳۵۶)
«گویند رسولی از عیاران مرو به جرگۀ عیاران قهستان آمد با سه سوال که اگر پاسخ گفتید، شما مهترِ ما هستید والا ما مهتر هستیم. گفتند: چیست آن سه سوال. گفت: جوانمردی چیست، میان جوانمردی و ناجوانمردی چیست، اگر عیاری نشسته بود، مردی گذشت و بعد کسی با شمشیر آمد و او را پرسید، چه گوید. فضلالله همدانی از آن میان گفت: اصل جوانمردی آنکه هرچه بگویی بکنی، میان جوانمردی و ناجوانمردی صبر است و جواب آن مرد اینکه از جا برخیزد و یک گام آنسوتر نشیند و گوید: تا من اینجا نشستهام، کسی نگذشته است.» (آیین جوانمردی، ۱۳۶۳، ص ۱۱۳)
سید صادق گوهرین نوشته است: جوانمردی پاکبازیست، جوانمردی بتشکنیست و هیچ بتی بالاتر از بتِ نفس نیست. و یا گفتهاند: جوانمردی آزاد زیستن است.
عبدالحسین زرینکوب در تبیین معنی جوانمردی، حکایتی را آورده است: در نیشاپور عیاری بود نوح نام. باری یکی از عرفا به نام حمدون قصار از نوح پرسید: جوانمردی چیست.
نوح گفت: جوانمردی من یا جوانمردی تو؟
گفت: از آن هر دو.
جواب داد: جوانمردی من آن است که قبا کنار بگذارم، خرقهیی بپوشم و رفتاری را که مناسب آن باشد، در پیش گیرم. صوفی شوم تا از شرم خلق، در خدای گناه نکنم. اما جوانمردی تو آن است که خرقه در کنار افگنی تا از توجه و اقبال خلق فریب نخوری و خلق نیز از ظاهر حالِ تو فریب نخورند. جوانمردی من، پیروی از ظاهر شریعت و جوانمرد پی تو پیروی از باطن حقیقت.
سعید نفیسی باور دارد: عیاری یا جوانمردی و انتشار این فکر، خدمتِ بزرگیست که به فکر بشریت انجام شده است. (آیین جوانمردی، ص۱۴۸) از همینجاست که پرویز ناتل خانلری مینویسد: عیاری جنبۀ بینالمللی داشت؛ چه عیاران به آیین و تعهدات و آدابِ خود پایبند بودند، نه به شهر و قوم و قبیله. این ویژهگی در داستان سمک عیار بهروشنی دیده میشود. زمانی بین چین و ماچین جنگ آغاز میشود، عیاران دو کشور باهم همکارند. سمک در شهر ماچین دوستانی مییابد که به او خدمت میکنند. (آیین جوانمردی، ۱۳۶۳، ص ۱۷۶)
–۲ فتوت: در این بخش واژۀ فتا، فتا کیست و فتوت چیست، به شناسایی میآید.
واژۀ فتا: لفظ «فتی» به معنی جوان و جوانمرد در هشت موضعِ قرآن آمده و از آن مردانهگی و جوانمردی اراده شده است. جمع آن، فتیان است و عبارت است از سالک و یا زایر معنوی؛ کسی که باطن را درک و به مرحلۀ جاودانۀ روح نایل گردیده است.
اما شهابالدین سهروردی، فتا را مأخوذ از فتوی میداند و چنین توجیه میکند که هر عملی میکنیم، باید بپرسیم عمل ما مشروع است یا خیر، و نتیجۀ آن چیست. اگر تردید بود، به اهل فن مراجعه کنیم که مفتی و یا استاد فتوت است.
فتا کیست: در باب ۳۷ روضهالمریدین آمده است: از صوفییی پرسیدند: فتی کیست. گفت: آنکس که نه در باطن وی دعوی باشد و نه در ظاهرش تصنع و ریا.
فرانتس تیشنر در بررسی جوانمردی مینویسد: فتا شخصی است که به منتهای انسانیت و حدِ کمال رسیده است. دو فضیلت نشانِ آن است: مهماننوازی و سخاوت و دیگر شجاعت. در مهماننوازی حاتم طایی را، و در شجاعت علی را نمونۀ فتا معرفی نموده است که جانش را بارها در راه پیامبر به خطر انداخت و طبق یک حدیث هاتف غیب آواز داد: لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار. بعدها این بیان، شعار همۀ فتیان شد.
متصوفین، ملامتی را بهترین فتی میدانند که با مبالغه در ایثار، ملامتِ دیگران را بهجان میخرند. السلمی قدیمیترین تألیف دربارۀ فتوت، فتا را از نگاه ملامتیه چنین معرفی میکند: «لایق و سزاوار نام فتا شخصی است که تمام فضایل و خصایص انبیا و اولیا را در خود دارد و با تمام اینها خود را حقیر و کوچک میشمارد و تمام اینها را به هیچ میگیرد. هرگز اندیشه به خود راه نمیدهد که به جایی رسیده است؛ بلکه بیشتر به اشتباهات و نقص اعمالِ خود پی برده و در همه حال دیگران را از خود بهتر و برتر میداند. (آیین جوانمردی، ۱۳۶۳، ص ۱۳۲)
عبدالحسین زرینکوب میگوید: ابوحفص در مجلسی که جنید بغدادی بود، گفت: فتوت عبارت است از انصاف دادن و انصاف نخواستن. جنید به اصحاب خویش گفت: برخیزید که ابوحفص بر آدم و تمام ذریۀ وی فزونی یافت.
جای دیگر آمده است: فتا آن جوانمرد و آزادهیی است که نفس او به کدورتهای بشری آلوده نشده و متصف به صفات ملکی و از صفات و عادات بهیمی و سبعی برکنار است.
Comments are closed.