معنای اسلام

گزارشگر:عبدالبشیر فکرت/ یک شنبه 7 قوس 1395 - ۰۶ قوس ۱۳۹۵

بخش نخست/

mandegar-3اسلام از ریشۀ «تسلیم» گرفته شده است و به معنای انقیاد و گردن‌نهادن است. تسلیمی برخلاف آن‌چه که معمولاً پنداشته می‌شود، انواع مختلفی دارد که از تسلیمی فزیکی تا تسلیمی قلبی و عقلی را احتوا می‌کند:
-۱ تسلیم عقلی: مانند تسلیم شدنِ یک دانشمند به دیگری بعد از مناظره و بحث علمی.
-۲ تسلیم قلبی: مانند دلباخته‌گی عاشق به معشوقه و یا مادر به فرزندش.
-۳ تسلیم فزیکی: مانند تسلیمی برده‌وار انسانی به انسان دیگر، چنان‌که برده‌ها در خدمت ارباب‌شان قرار داشتند و تسلیم ارادۀ آن‌ها بودند.
تسلیم عقلی ـ چنان‌که از نام آن پیداست ـ جز در سایۀ عقل و اقناع عقلی ممکن نیست. مدار تکالیف اسلامی بر عقل می‌گردد و نبودِ عقل مرادف نبودِ تکلیف است. روی این بیان، تسلیم عقلی مقدمه‌یی برای تسلیم عملی و قلبی خواهد بود. از آن‌جایی‌که اسلام به معنای مطلقِ تسلیم است، هر سه نوع تسلیم را شامل می‌شود. مسلمان کسی‌ است که افزون بر آن‌که اسلام را از سرِ آگاهی و عقلانیّت پذیرفته است، قلباً نیز به آن وابسته‌ است و خضوع عقلی و وابسته‌گی قلبیِ او به اسلام در رفتارهای عملیِ او نمودار می‌شود. اسلام به این معنا گستره‌ی وسیع‌تری می‌یابد که از آگاهی تا احساس و عمل را احتوا می‌کند.
معنای اصطلاحی اسلام
اسلام در معنای اصطلاحی آن، به دو معنای عام و خاص به‌کار می‌رود. اسلام به معنای عام دینی است که همۀ پیامبران الهی در ادوار مختلف تاریخ به‌ آن فراخوانده‌اند. اسلام به این معنا امر مقطعی و موردی نیست، بلکه جریان مستمرّ و همیشه‌حاضر تاریخ بوده است که تمامی پیامبران الهی مبلّغ آن بوده‌اند. حضرت ابراهیم علیه‌السلام خودش را اولین مسلمان زمانه‌اش می‌خواند . به همین‌سان حضرت ابراهیم از خداوند می‌طلبد تا او و پسرش را مسلمان قرار دهد . حضرت موسی علیه‌السلام خطاب به قوم خویش می‌گوید: اگر مسلمان هستید، بر خداوند توکّل کنید . حضرت ابراهیم و یعقوب فرزندان‌شان را به اسلام وصیّت می‌کنند . حواریون حضرت عیسی علیه‌السلام نیز به اسلام خویش گواهی می‌دهند . به آیه‌های زیر توجه کنید:
وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَحِکْمَهٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ ۚ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَىٰ ذَٰلِکُمْ إِصْرِی ۖ قَالُوا أَقْرَرْنَا ۚ قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ﴿٨١﴾ فَمَن تَوَلَّىٰ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴿٨٢﴾ أَفَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴿٨٣﴾ قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَالنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون﴿٨۴﴾ وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴿٨۵﴾ [آل‌عمران: ۸۱-۸۵] ترجمه: و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خداوند، از پیامبران (و پیروان آن‌ها)، پیمان مؤکّد گرفت که هرگاه کتاب و دانش به شما دادم، سپس پیامبری به سوی شما آمد که آن‌چه را با شماست تصدیق می‌کند، به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید! سپس (خداوند) به آن‌ها گفت: «آیا به این موضوع، اقرار دارید؟ و بر آن، پیمان مؤکّد بستید؟» گفتند: «(آری) اقرار داریم!» (خداوند به آن‌ها) گفت: «پس گواه باشید! و من نیز با شما از گواهانم.» پس کسی که بعد از این (پیمان محکم)، روی گرداند، فاسق است. آیا آن‌ها غیر از آیین خدا می‌طلبند؟! (آیین او همین اسلام است؛) و تمام کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابرِ (فرمان) او تسلیم‌اند، و همه به سوی او بازگردانده می‌شوند. بگو: «به خدا ایمان آوردیم؛ و (همچنین) به آن‌چه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده؛ و آن‌چه به موسی و عیسی و (دیگر) پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است؛ ما در میان هیچ یک از آنان فرقی نمی‌گذاریم؛ و در برابرِ (فرمان) او تسلیم هستیم.» و هرکس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق،) آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است.
خداوند از پیامبران تعهد می‌گیرد که هرگاه پیامبر دیگری برگزیده شود که شما را تصدیق کند، بایستی به او ایمان بیاورید و او را در امر رسالت یاری رسانید. پیامبران نیز این میثاق را می‌پذیرند و بر آن گواهی می‌دهند. قرآن‌کریم در آیۀ بعدی توضیح می‌دهد که هرکه از این این پیمان روی گرداند، از زمرۀ فاسقان است. آیۀ بعدتر می‌پرسد: آیا شما غیر دین خداوند را می‌جویید، درحالی‌که به آن آسمان‌ها و زمین به جبر و یا اختیار اسلام شده‌اند. آیۀ مابعد از ایمان با ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و فرزندان حضرت یعقوب، موسی و عیسی و پیامبران دیگر سخن می‌زند، و این‌که مسلمان‌ بودن و منقاد بودن به آن‌ها ملازم عدم تفرّق میان‌ آن‌هاست. آیۀ آخری صریحاً بیان می‌دارد که هرکه غیر از اسلام دین دیگری را بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و در آخرت نیز از زیان‌کاران است.
این آیات به‌صورتِ ارگانیک از یگانه‌گی «پیام دعوت» و «لزوم ایمان به نبوات عامه» سخن می‌زند و کاربرد اسلام را در معنای عام آن به‌وضوح بیان می‌دارد. اسلام به این معنا بر حقیقتی اطلاق می‌شود که میان تمامی ادیان مشترک است و با توجه به دگرگونی‌های زمانی و مکانی تغییر برنمی‌دارد. از همین‌جاست که قرآن‌کریم دین واقعی نزد خداوند را همان اسلام معرفی می‌کند و «اسلام» را مرادف «دین» و یا «دین حنیف» قرار می‌دهد. این تعریف ظاهراً‌ دین را با حقیقت ثابت و پایدار آن در نظر دارد و شرایع متغیّر را جزو تعریف دین قرار نمی‌دهد.
پُرواضح است که بخشی از شرایع در میان ادیان الهی متغیّر بوده‌اند و از یک دین تا دینِ دیگر فرق کرده است. در شریعت حضرت آدم علیه‌السلام نکاح خواهر با برادر – شاید به دلیل مصلحتی که آن‌زمان وجود داشت – جواز داشت. به همین‌سان، در شریعت حضرت یعقوب جمع میان عمه و برادرزاده در نکاح واحد مجاز بود. به همین گونه، سارق را به مدت چهارسال به برده‌گی می‌گرفتند و این مجازات عملی بود که انجام داده بود. این‌سوتر از این‌ها، حل و حرمتِ برخی اشیا در آیین یهودیت و مسیحیت با اسلام متفاوت است و تغییرپذیری شرایع به این معنا کاملاً طبیعی به نظر می‌آید. قرآن کریم نیز از تغییر شرایع سخن می‌زند . شریعت به این معنا ناظر بر دستورات عملی دین است و علی‌الظاهر، حقیقت گوهری دین را شامل نمی‌شود. دستورات عملی دین از طرف شارع و بر حسبِ شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی مقرر می‌گردد و با دگرگونی این شرایط تغییر می‌پذیرد. قاعدۀ «لایُنکَر تغیّر الأحکام بتغیّر الأزمان» تغییر احکام با توجه به تغییر زمان مورد انکار قرار نمی‌گیرد؛ دقیقاً ناظر بر واقعیّت‌های اجتماعی است و نگاه واقع‌گرایانۀ اسلام را به دگرگونی‌های اجتماعی نشان می‌دهد. آیۀ زیر یکی از بارزترین مصادیق تغییرپذیری احکام با توجه به تغییر شرایط و زمان است:
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ ۚ إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ ۚ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَفْقَهُونَ﴿۶۵﴾ الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا ۚ فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّائَهٌ صَابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ ۚ وَإِن یَکُن مِّنکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ﴿۶۶﴾ [انفال:۶۶-۶۵] ترجمه: ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دوصد نفر غلبه می‌کنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز می‌گردند؛ چرا که آن‌ها گروهی هستند که نمی‌فهمند. هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد، و دانست که در شما ضعفی است؛ بنابراین، هرگاه یک‌صد نفر بااستقامت از شما باشند، بر دوصد نفر پیروز می‌شوند؛ و اگر یک‌هزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد! و خدا با صابران است.
آیۀ مزبور نشان می‌دهد که ابتدا یک ‌نفر مسلمان صبور در برابر ده نفر غیرمسلمان به پیروزی می‌رسید، اما اینک خداوند حکم پیشینش را – به سبب ضعفی که در شما به‌وجود آمده است – تخفیف داده است و یک‌نفر مسلمان صبور می‌تواند تنها در برابر دو غیرمسلمان به پیروزی برسد. این آیه بر تناظر میان احکام و زمان اشاره دارد و مسوولیت‌ها با توجه به وضعیّت‌های جدید تخفیف و یا شدت می‌یابند. با این بیان، خدایی که مصدر شرایع است، با توجه به نیازها و مقتضیات هر زمان، پیامبری با شریعت متفاوت‌تری می‌فرستد تا زنده‌گی مردم را بر پایۀ آن سامان بدهد. از این منظر، شرایع از آدرس مصدری که از آن صدور یافته‌اند، تغییر می‌یابد و دین انعطاف‌پذیری و انطباق‌پذیری‌اش را با شرایط و دگرگونی‌های جدید اجتماعی حفظ می‌کند.
شریعت به این معنا همان بدنۀ متغیّر دین است و جزو گوهر اصلی و مشترکِ ادیان شمرده نمی‌شود. اسلام به معنای عام اما، بر گوهر اصلی، نسخ‌ناپذیر و مشترک ادیان اطلاق می‌شود که شریعت‌ها را در این گوهر شریک نمی‌داند. وقتی اسلام به معنای عام آن حقیقتِ مشترکی باشد که تمامی پیامبران الهی مبلّغ آن بوده‌اند، پس اعتقاد به آورنده‌گانِ این ادیان نیز موضوعیّت می‌یابد.
ممکن است گفته شود که اگر اسلام دین مشترک است و گوهر یگانه‌یی دارد که تمامی ادیان در آن مشترک‌اند، پس چرا ادیان الهی این‌همه در اصول اولیه و مبانی اعتقادی‌شان با یکدیگر متفاوت، و حتا متناقض‌اند. مثلاً مبانی اعتقادی یهودیّت و مسیحیت با اسلام تفاوتی بنیادین دارند، درحالی‌که همۀ آن‌ها از آدرس واحدی آمده‌اند و بایستی بنیادهای اعتقادی آن‌ها با هم یکی باشد. در پاسخ به چنین پرسش بنیادی‌یی است که اسلام به عنوان دینِ‌ خاتم، بر تحریف اصول اعتقادی ادیان پیشین انگشت می‌نهد و با این کار، فلسفۀ وجودی‌اش را اصلاح اعتقادی ادیانی می‌داند که دست‌خوشِ تحریف شده‌اند.

﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً…﴾ [مائده: ۴۸] ترجمه: ما برای هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم؛ و اگر خدا می‌خواست، همه شما را امت واحدی قرارمی‌داد

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.