احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





ثقـافـت اسـلامی در حسرتِ مضمـون و محتـوا

گزارشگر:سه شنبه 9 قوس 1395 - ۰۸ قوس ۱۳۹۵

mandegar-3یادداشت: این نوشته با همین عنوان سه سالِ پیش در همین روزنامه به نشر رسیده، اما از آن‌جایی که به‌تازه‌گی اظهاراتِ نویسندۀ مقاله پیرامونِ مضمون ثقافت اسلامی در مجلس نماینده‌گان، بحث‌ها و جدل‌های فراوانی را در سطحِ جامعه برانگیخته است، لازم دیدیم یک بارِ دیگر با نشر آن، کمکی به رفعِ سوءتفاهم‌ها و ختمِ مناقشات کنیم.
***

ثقافت اسلامی، تنها مضمونی است که به‌موجبِ ارزش و اهمیت آن، برای همۀ دانشجویان در نظر گرفته شده است؛ ولی تا جایی که کتاب‌های درسی دانشجویان نشان می‌دهد، این مضمون از نداشتنِ موضوعی مناسب و جذاب عذاب می‌کشد.
در سال‌هایی که دوره ثانوی مکتب را (۱۳۵۴ – ۱۳۵۸) سپری می‌کردم، مضامین تفسیر شریف و دینیات، چندان جدی گرفته نمی‌شد و در بیشتر موارد، تدریس این مضامین به استادانی سپرده می‌شد که در کارشان چندان جدی و برجسته نبودند. بی‌اعتنایی و سهل‌گیری در مضامین دینی تا آن پیمانه بود که شاگردان از ناحیۀ آن مضامین، خیال راحت داشتند و ناکامی در آن‌ها وجود نداشت. (مبــادا وضع مضمون «ثقافت اسلامی» در دانشگاه‌ها نیز به همین منوال بوده باشد!)
با روی کار آمدنِ دولت اسلامی افغانستان در ۱۳۷۱ هـ.خ، به منظور اسلامی‌سازی دانشگاه‌ها، مضمون ثقافت اسلامی در کلیۀ موسساتِ تحصیلات عالی در نظر گرفته شد و از آن‌زمان تا امروز این مضمون تدریس می‌گردد‌ـ اما به‌صورت پریشان، غیرمعیاری و در بسیاری موارد، دور از اصلِ موضوع. در این راستا وقتی عمل‌کرد انقلابی‌های ایران و افغانستان را مقایسه می‌کنیم، تدبیری که در افغانستان روی دست گرفته شد، به‌مراتب معتدل‌تر بود؛ زیرا در ایران پس از پیـروزی انقلاب اسلامی، برای دو ـ سه سال (۲ سال برای رشتۀ پزشکی و ۳ سال برای دیگر رشته‌ها) دانشگاه‌ها مسدود گردید، نهادی تعیین شد و کلیۀ مضامین درسی دانشگاه‌ها را تحت نظارت و ارزیابی قرار داد و استادانی را به‌نام ضد انقلاب، از وظیفه سبک‌دوش کرد.
در حال حاضر، مباحثی که در زیر عنوان «ثقافت اسلامی» در دانشگاه‌های افغانستان تدریس می‌گردد، بسیار متنوع و و به زبانی دیگر، دایرۀالمعارفی است؛ به گونه‌یی که در آن موضوعاتی هم‌چون «جهان‌بینی اسلامی»، «نظام سیاسی اسلام»، «قرآن و علوم امروزی»، «نظام اخلاقی اسلام»، «نظام اجتماعی اسلام»، «فلسفۀ عبادات و یا عبادت‌شناسی اسلامی» و نظایر آن دیده می‌شود. از یک‌سو هیچ‌یک از این مباحث به اصلِ موضوع که فرهنگ و ثقافت در اسلام است، نمی‌پردازد و از سوی دیگر، نیازهای اساسیِ نسل امروز نادیده گرفته شده و در طرح این مسایل، سنتی و کلاسیک عمل شده است. به صورت نمونه در بحث «نظام سیاسی اسلام»، سخن از امیرالمومنین، خلیفه و امیر رفته و صفاتِ آن‌ بیان شده است؛ اما از مسایل مهمی مانند انتخابات، رای عامه، پارلمان، احزاب سیاسی و نهادهای مدنی، یادی به عمل نیامده است. با این حساب، مضمون «ثقافت اسلامی» به دانشجویان چه چیزی را می‌خواهد القا بدارد؟ از همین‌جاست که بسیاری از دانشجویان اذعان می‌دارند که ثقافت اسلامی، حرفِ تازه‌یی ندارد و به قناعت دانشجویان نمی‌پردازد. بنابرین، نمی‌توان از کنار این موضوع اساسی، بی‌تفاوت گذشت.
در مبحث «جهان‌بینی اسلامی»، به مسایل عقیدتی‌یی مانند توحید، اسماءالله الحسنی، شرک و انواع آن اشاره شـده، آن‌هم از منظر سلفی‌ها که در آن، استدلال عقلی سهم دارد. از جانبی هم، مفاهیمی هم‌چون ایدیولوژی، جهان‌بینی، مکتب، تضاد طبقاتی و… ساخته و پرداختۀ مارکسیست‌ها اند که از طریق ادبیات مارکسیستی در حوزۀ ما پخش گردیده است؛ از این‌رو جاگزین ساختن «جهان‌بینی اسلامی» به جای «علم کلام اسلامی» خود جای سوال دارد.
در اوایل سدۀ بیستم که بازار علم‌گرایی یا پوزیتویسیم در کشورهای اسلامی رونق گرفت، برخی از اندیشمندان مسلمان از جمله «طنطاوی» بر آن شدند تا نشان دهند که قرآن مجید، کتاب مقدسِ مسلمان‌ها سده‌ها پیش، پیش‌گویی‌های علمی داشته است؛ لذا مسلمان‌ها از این رهگذر نه تنها چیزی کم ندارند، بل پیشگامِ این عرصه نیز می‌باشند. در ایران جعفر سبحانی و ناصر مکارم شیرازی چند عنوان کتاب در این باب به رشتۀ تحریر درآوردند و سهم خود را در این راستا ادا کردند. این‌گونه مباحث در دهه‌های پسین در میان روشن‌فکران مسلمان، به یک مُـد تبدیل شده و هر یک نمونه‌یی از این قماش را به رخِ دیگران می‌کشد، و بدین ترتیب از یک‌سو اظهار فضل می‌کنند و از سوی دیگر، می‌خواهند پیشتازی اسلام و مسلمین را به نمایش گذارند. اما افسوس و صدافسوس که این نحوۀ برخورد با قرآن مجید، نه نتها کمترین مشکل از مسلمان‌ها را حل نکرد؛ بل برعکس، فهم نادرستی را نسبت به قرآن نیز ترویج داد، تا مسلمان‌ها همه‌گونه پرسش را به قرآن حواله بدارند و از آن پاسخ بجویند! تازه دیده می‌شود که در دانشگاه‌های افغانستان، قرآن و علوم امروزی تدریس می‌گردد؛ آیا به‌راستی با جدیت روی این مسالۀ فکری کار شده است؟
در مبحث «نظام اخلاقی اسلام»، مولفین گران‌قدر، میان اخلاق و حقوق تفاوت ننهاده‌اند؛ زیرا موضوعاتی هم‌چون حقِ مسلمانان نسبت به یک‌دیگر، حقوق و احترام شاگرد و معلم نسبت به هم‌دیگر، حقوق اطفال و حقوق همسایه آمده است. افزون بر آن، نویسنده‌گان محترم، سرگردانی و دغدغۀ نسل حاضر را مورد عنایت قرار نداده‌اند؛ بنابرین چه‌گونه‌گی تفاهم و تعامل در عصر کنونی، ناشگافته و ناگفته باقی مانده است. تلیفون، تلویزیون، رسانه‌های اجتماعی، دانشگاه، موسسات کاری، نهادهای مدنی، هر یک در این عرصه پرسش‌های تازه خلق کرده‌اند، که در کتاب‌های پیشینیان مجالی برای طرح آن نبود. اما حالا هم که هستند، هیچ التفاتی به آن‌ها صورت نپذیرفته و بدین ترتیب، مبحث اخلاق اسلامی از حد تذکر فرمایش‌های اندیشمندان پیشین، گامی به جلو ننهاده است.
یکی از بحث‌های دل‌چسپی که در زیرمجموعۀ ثقافت اسلامی تدریس می‌گردد، «خصایص کلی اسلام» است. این بحث توسط دانشمند شهیر مسلمان، یوسف قرضاوی نگاشته شده است. در بخش ثقافت اسلامی، این اثرِ فشرده‌شده بدون آن‌که نامی از قرضاوی برده شود، تدریس می‌گردد. وقتی حقِ یک نویسنده، آن‌هم در مضمون ثقافت اسلامی مراعات نمی‌گردد، در سایر موارد چه انتظاری می‌توان داشت؟!
در مبحث «فلسفۀ عبادات» سعی بر آن شده، تا حقانیت عبادات اسلامی بر اساس مطابقتِ آن با نظریات و استنباطات علمی عصر حاضر، سنجیده شود و بدین ترتیب به دانشجویان گفته می‌شود که میان وحی الهی و دانش بشری، سازگاری وجود دارد. نکته این است که در موارد زیادی، هنوز علم تجربی با اوامر دینی هماهنگی نشان نمی‌دهد، در آن‌صورت تکلیف امور دینی چه می‌شود؟ پرسش دوم این‌که: علوم تجربی هر روز، نظر تازه‌یی می‌آفریند و به سخن کارل پوپر، نظریات قبلی را نقد می‌دارد و حرف تازه‌یی مطرح می‌سازد؛ پس زمانی که اجتهاد علمی دگرگون می‌شود و آن رابطۀ عبادات اسلامی و استنباط علمی برهم می‌خورد، آن‌گاه چه توجیهی می‌توان داشت؟ علاوه بر آن، این مسأله هنوز به قوت خود باقی است که آیا می‌توان عبادات را با میزان عقل تجربی ارزیابی کرد یا خیر؟ و آیا ارزیابی معجزات با قوانین علوم طبیعی، امری درست و به‌جا است یا خیر؟
تا جایی که به یاد دارم، آن‌گاه که مضمون «ثقافت اسلامی» به دانشگاها اضافه می‌گردید، استدلال این بود که: در سالهای پسین، اسلام یک دینِ ضدِ علم و ترقی معرفی گردیده است، از این‌رو باید حقیقت موضوع بیان گردد. باید خدمات علمی و فرهنگی مسلمان‌ها به جامعۀ بشری گفته شود و دانشجویان با نقش دانشمندان مسلمان آشنا گردند تا از این طریق، هم نگاه‌شان نسبت به اسلام اصلاح گردد و هم حس اعتماد به نفس در آن‍‌ها تقویت شود. در همان زمان، فکر بر این بود که استادان ثقافت اسلامی به دانشجویان بفهانند که وضعیت ناگوار کنونی مسلمان‌ها، امری تازه و عارضی است و هرگز چنین نبوده که از ابتدا مسلمان‌ها با این روز و حال گرفتار بوده‌اند، و نامسلمان‌ها همیشه با قدرت و عزت. افزون بر آن، باید به دانشجویان فهمانده شود که علم و دانش، شرق و غرب نمی‌شناسد؛ گاهی به قول سید جمال‌الدین پایتخت آن در شرق و زمانی در غرب می‌باشد. دانشجویان باید از شیوه‌های تفکر و پژوهشِ مسلمانان آگاهی یابند و شیوۀ برخورد آن‌ها با علم و دانشمندان روشن گردد. دانشجویان باید دید روشنی نسبت به جایگاه ادبیات، هنر، موسیقی و… در اسلام پیدا کنند، تا راه برخورد با مظاهر تمدن را فرا بگیرند.
اکنون با بررسی درس‌های ثقافت اسلامی، وضع امیـدوار‌کننده به نظر نمی‌رسد و حتا می‌توان از آن رهگذر پُرغصه بود؛ بنابراین باید ارزیابی کرد که چرا به‌صورت دقیق طی این سال‌ها به موضوع «ثقافت اسلامی» پرداخته نشده است، درحالی‌که منابع فراوانی در این زمینه وجود دارد. افسانۀ فردا، گوشه‌یی از پیام تو، رساله‌یی دربارۀ اخلاق و مقاله‌یی در مورد هنر از آثار علامه سلجوقی به شکل قسمی به این بحث مرتبط اند. تاریخ دعوت و اصلاح و انحطاط مسلمان‌ها، دو اثر برجستۀ علامه ابوالحسن ندوی در همین زمینه‌اند. علی اکبر ولایتی کتاب فخیمی زیر عنوان فرهنگ و تمدن اسلامی در ۶ جلد دارد و فشردۀ آن در یک جلد نیز تدوین یافته است. کتاب مفید دیگری در این باب به نام «فرهنگ اسلامی» اثر مسجدجامعی است. علم و تمدن اسلامی و نیازهای جوان مسلمان در عصر تجدد، دو کتاب سودمند سید حسین نصر استند، و «علم در اسلام» از احمد آرام کتاب ارزندۀ دیگری است. «وثائق‌السیاسیه» اثر محمد حمید‌الله یکی از آثار گران‌سنگ در زمینه است. «کارنامۀ اسلام» نوشتۀ آقای زرین‌کوب، نوشتۀ پُربار دیگری در این زمینه است. از آثار عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری به وفرت می‌توان در این باب یاد کرد و کار گرفت.
از میان آثار مستشرقین در این راسـتا، تاریخ تمدن اسلام و غرب، نوشتۀ گوستا و لوبون فرانسوی و جرحی زیدان شهرت به‌سزایی دارند. بانوی پژوهش‌گری از جرمنی نیز کتابی در این مورد زیر عنوان «فرهنگ اسلام در اروپا» دارد که می توان از آن بهرۀ فراوانی برد.
این‌همه مشتی از خروار است که با استفاده از آن‌ها می‌شود متنی دل‌پذیر و سودمند تهیه دید و «ثقافت اسلامی» را از این وضعیتِ ناخوش بیرون آورد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.