احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ چهار شنبه 10 قوس 1395 - ۰۹ قوس ۱۳۹۵
زمانی در هنـد بودم. در یکی از گشتهای روزانه، ناگهان به فکرم رسید که کالایی را که در رسانهها زیاد تبلیغش را شنیده ام، خریداری کنم. به دکانی رفتم و نامِ آن کالا را گرفتم؛ فکر کنم یک نوع کِریمِ صورت و دست با ویژهگیهای خاص بود. فروشنده بهدقت به سویم نگریست و بعد از تأملی کوتاه گفت “مثل اینکه فریب تبلیغات را خورده ای؟” گفتم: چرا. گفت “هر چیزی که در موردش تبلیغ میکنند، بدان که کیفیتِ لازم را ندارد، من چیزهای بهتری را با همان خواص برایت پیشنهاد میکنم”. او بلافاصله چند نوع کریمِ دست و صورت از برندهای گوناگون را پیشِ رویم گذاشت. من یکی را خریدم، ولی از آن زمان به بعد نسبت به تبلیغاتِ کالاها و ارزشمنـدیِ آنها مردد شده ام و هرجا به تبلیغی میرسم، فوراً ذهنم به دنبالِ سوژه و موضوعیست که آن را پنهان کرده اند.
این روزها وقتی به تبلیغاتِ رسانهها در مورد ارتش و پولیس نگاه میکنم، به یاد آن گفتۀ فروشندۀ هنـدی میافتم. در کمتر رسانهیی میتوان شاهد چنین تبلیغاتی که به هدف تشویقِ جوانان برای پیوستن به صفوف ارتش و پولیس صورت میگیرند، نبود. این تبلیغات از سوی این نهادها ساخته میشوند و در بدل پولهایی هنگفت از طریق رسانهها نشر میشوند. اما کیست که در همین رسانهها در برنامههای خبری و سیاسی، گزارشهایی را در مورد بیتوجهیِ مقامهای کشور به وضعیتِ ارتش و پولیس ندیده باشد؟
همزمان رسانهها گزارشهایی از خانوادههای شـهدای ارتش و پولیس و یا معلولان جنگی منتشر میکنند که از بیتوجهی دولت به وضعیتشان شکایت دارند. وقتی آن تبلیغاتِ تشویقکننـده را میبینی، با صحنههای کاملاً متفاوت نسبت به این وضعیتِ عینی روبهرو میشوی. در آنجا از وضعیتِ خوبِ سربازان سخن گفته میشود. آنها را نشان میدهد که صبحها از خواب برمیخیزند، نماز میخوانند، ورزش میکننـد، صبحانههای لذیذ و مقوی صرف میکنند، تمرینهای نظامی انجام میدهند، آموزش میبینند و در کُل، یک فضای رویایی و زیبـا دارند؛ اما این طرف در روایتهای عینی، سربازانی را میبینی که روزها نان نخورده اند، معلولانی را میبینی که در وضعیتِ بسیار اسفناکی بهسر میبرند و خانوادههایی را مشاهده میکنی که یک قطار کودک دارند و حالا با شهید شدنِ تنها نانآورِ خانوادۀشان در جنگ، چیزی برای خوردن ندارند. آنها در بیغولههای وحشتناک زندهگی میکنند و از بیـمِ فرداهای بد به خود میپیچند!
واقعیتِ زندهگی با تبلیغات همین است. یک طرف، زیبایی و طرف دیگر، بدبختی. آیا مقامهای کشور در این مورد از خود چیزی پرسیده اند؟ چرا وضعیت کسـانی که در راه حفظ کشورشان چنین قربانیهای بزرگی را متحمل شده اند، چنین اسفناک است؟ چه کسـی در این مورد مسوولیت دارد؟… بدون شک مسوولیتِ چنین وضعیتی، نخست به دوش مقامهای ارشد کشور، رییس جمهوری و رییس اجرایی است، و دوم به دوش مقامهای امنیتی، و سوم به دوشِ همۀ مردمی که با بیتفاوتی به چنین قضایایی نگاه میکنند.
دولتها در برابرِ انسـانهایی که حاضرند از زندهگیِ خود برای نجاتِ مردمشان مایه بگذارند، مسوولیتهایِ کلان دارند. رسیدهگی به وضعیتِ معلولانِ جنگی و خانوادههای شهدای نیروهای امنیتی، یک وجیبۀ همهگانی است. در این خصوص، اصلاً نباید تردید داشت. مقامهای کشور از رییسجمهوری گرفته تا آحادِ جامعه باید هرچه را که از دستشان برمیآید، در این مورد انجام دهند. اما آنها وقتی در برابر یک جمعیت قرار میگیرند، حرفهای زیادی برای گفتن دارند. از قهرمانیهای سربازان کشور ستایش میکنند، برایشان شعار میدهنـد و خیلی کارهای دیگر؛ اما به صورتِ واقعی تا هنوز دیده نشده که دولت طرحی واقعی، اجرایی و دوراندیشانه در این خصوص ارایه کرده باشد.
نظامیان در کشورهای دیگر، زندهگیهای مرفهی دارند. آنها امتیـازهایِ ویژه دارند. اما در افغانستان چنین نیست. زندهگی سرباز و افسرِ این کشور، بهـای اندکی دارد و یا اصلاً بهایی ندارد. وقتی به گزارشهای رسانهها از جنگهای هلمنـد و کنـدز نگاه میکردم، با صحنههای تکاندهندهیی مواجه میشدم. سربازانی را میدیدم که روزها با گرسنهگی از کشورِ خود پاسـداری کرده بودند.
این وضعیت تا چه زمانی میتواند ادامه پیدا کند؟ تا چه زمانی میتوان دیگران را تشویق کرد که به صفوفِ ارتش و پولیس بپیوندند، درحالیکه عواقبِ بسیار بدِ این پیوسـتن را دیده و شنیده اند؟
دوستی دارم که در یکی از پایگاههای پولیس، درسِ سوادآموزی میدهد. او قصههای بسیار دردناکی از وضعیتِ سربازانِ کشور تعریف میکند. باید به این قصهها و مسایل واقعاً اندیشـید و راه بیرونرفتی سراغ کرد؛ زیرا همه میگویند باید این وضعیت پایان یابد؛ اما اینکه چه زمانی، اصـلاً مشخص نیست. رییس جمهوری دوست دارد همواره خود را سرقوماندان اعلای قوای مسلح بخواند، اما هیچوقت از خود نمیپرسد که او سرقوماندان اعلای چگونه نیروهایی است.
داستان مظلومیتِ سربازان و افسـرانِ شجاع کشور، در واقع داستان فسـاد و تباهی در دستگاهِ دولت و حکومت است. این داستان اگرچه سالهاسـت اشکِ خانوادههای سربازان و شهدایِ گلگونکفنِ میهن را درآورده و به دیگران ثروت و قدرتِ رایگان هدیه داده است؛ اما در نهایت، تکرار و بازخوانیِ آن میتواند موجی توفنده از خشم و انزجارِ عمومی را نسبت به دستگاه حاکم بیـافریند و بهیکباره، انتقامِ حقوقِ تضییعشده و ظلمهای رفته را بسـتاند.
بنابراین، چه خوب است که حکومت بهجای تبلیغاتِ دروغین و پُرهزینه برای پیوستنِ مردم به نیروهای ارتش و پولیس، این هزینه و انرژی را صرفِ بهبود معیشتِ سربازان و خانوادههایشان کننـد. یقینـاً این بهترین تبلیغ برای حکومت و نیروهای امنیتی اسـت!
Comments are closed.