گزارشگر:محمد محق/ شنبه 13 قوس 1395 - ۱۲ قوس ۱۳۹۵
بخش دوم/
اهمیت هویت
چرا هویت اهمیت مییابد؟ چه انگیزههایی در پسِ چسپیدن افراد به عناصر هویتی وجود دارد؟ چرا انسانها در قبال امور هویتیِ خود غالباً حساس هستند و گاه تعصب میورزند؟ چرا تعرض به عناصر هویتی یک شخص، به واکنشِ او میانجامد و گاه پیامدهای خطیری در پی میآورد؟
اهمیت هویت در زندهگی افراد از این جهت است که منافعشان به آن گرِه خورده است، منافع به معنای عام که شامل هر دو نوع مادی و معنوی میشود. هویت سبب میشود که مرزهای تشخصِ هر فرد برجسته و نمایان گردد و او به او عنوان کیانی مستقل و شخصیت حقوقی علیحده شناخته شود. نسبتی که دیگران، شخصیتهای حقیقی و حقوقی با او برقرار میکنند، همه کموبیش به هویت او برمیگردد. مثلاً اگر دانسته شود که او سرمایهدار است، اعتبار مالی او بالا میرود، بقیه در صورت نیاز به او قرضه میدهند، بانکها به او وام میپردازند، حکومت برای سرمایه گذاریاش راه را هموار میکند و یک عده تنها به همین دلیل به او احترام میگذارند. اما اگر شخص نه به عنوانِ سرمایهدار بلکه به عنوان فردی دانشمند و با تحصیلات عالی و مطالعات وسیع شناخته شود، در این صورت وظایف شغلی مناسب در دسترسِ او قرار میگیرد، حقوق و امتیازات عالی یا نسبتاً عالی، بسته به شرایط فرهنگی و سیستم حکومتی، به او تعلق مییابد و در کنفرانسها، سمینارها، میزگردها، سفرهای خارجی، جلسات تصمیمگیری و برنامهریزیهای سیاسی، فرصتهای چشمگیر در اختیارِ او قرار میگیرد. به همین ترتیب است دیگر فاکتورهای هویتی که یک شخص را از دیگران متمایز و برجسته میگرداند.
برای آنکه اهمیتِ هویت و کارکرد آن در زندهگی انسان معلوم شود، بهتر خواهد بود که هِرَم نیازهای اساسی، مشهور به هرم نیازهای آبراهام مازلو، مورد توجه قرار بگیرد، که عبارت است از نیازهای فیزیولوژیکی، نیازهای امنیتی، نیازهای اجتماعی، نیازهای معطوف به احترام و عزت نفس، و نیازهای خودشکوفایی؛ و آنگاه دیده خواهد شد که چهگونه برآوردن همه یا اکثر این نیازها ربط مستقیمی با هویتِ افراد دارد. نظریۀ مازلو دربارۀ نیازهای آدمی، یکی از معتبرترین نظریهها در این باب شناخته میشود.
با توجه به این کارکرد مهمِ هویت است که انسانها، نسبت به آن اهمیت میدهند. انسانها هرچه عناصرِ هویتیِ خود را غنای بیشتر ببخشند، به همان پیمانه به منافع بیشتری دست پیدا میکنند. حتماً دیدهاید که گاه یک شخص آمده و میگوید “آیا شما نمیشناسید که من فرزند فلان شخص هستم؟!” هدفش این است که وقتی فرزند چنان شخصیتی است، باید احترامش بیشتر حفظ شود. یا میگوید “من به عنوان یک شاعرِ این خطه آیا سزاوار چنین رفتاری هستم؟!” کسی دیگر میگوید “من به عنوان برادر مسلمان شما خواهش میکنم که این کار را نکنید!” تاجر ملی، فرمانده جهادی، پیشکسوت ادبی، رهبر قومی، روشنفکر چپی، دعوتگر دینی، اصلاحطلب سیاسی و… . از اینگونه مثالها تا بینهایت میتوان آورد. در تمام این حالات، هدفِ شخص از تأکید بر ابعاد هویتی خود این است که از این راه توجه دیگران را به خود معطوف کند، سخنش را به مخاطبانش بشنواند، و از این راه به احترام، جایگاه، شغل، یا امتیازاتِ دیگر دست یابد.
در حُسن و عیبِ هویت
آیا اهمیت دادن و تأکید ورزیدن بر هویت، امری نادرست است؟ و کسانی که دایم در پی برجسته ساختنِ مرزهای هویتی خویش هستند، مرتکب عملِ خطا و خلاف میشوند؟ پاسخ به این پرسش ساده نیست. پیش از آن، باید میان اجزای تشکیلدهندۀ هویت تفکیک قایل شد. به طور عمده، هویتِ هر انسان از دو نوع عناصر تشکیل میشود، یکی عناصرِ جبری و دیگری عناصرِ اختیاری. اینکه شما در چه خانوادهیی به دنیا آمدهاید و اینکه خانوادۀ شما به چه طبقهیی تعلق داشته است و اینکه زادگاه شما کجا بوده، و اینکه زبان مادری شما چیست، و موارد دیگری از این قبیل، با آن-که در معرفیِ یک شخص نقش مهمی دارند و از عناصر عمدۀ هویتِ او به شمار میآیند، اما هیچیک از اینها عناصر اختیاری هویتِ وی نیستند. هیچ کدام از ما پیش از تولد اختیار نداریم که دربارۀ امور یاد شده دست به انتخاب بزنیم. وقتی که ما به سنینِ رشد میرسیم و به مرزهای هویتِ خود واقف میشویم، به این موارد تکیه میکنیم و به دفاع از آنها برمیخیزیم، با آنکه در انتخاب آنها نقشی یا نقشِ چندانی نداشتهایم.
بخشی دیگر از عناصر هویتی ما، به اختیارِ ما به وجود آمده و ما در انتخابِ آنها آزاد بودهایم. اینکه بخواهیم طبیب باشیم یا مهندس، اینکه عضو حزبی سیاسی باشیم یا انجمنی ادبی، اینکه در ادارات حکومتی کار کنیم یا در شرکتهای خصوصی، اینکه در کارِ خود ابتکار به خرج دهیم و کارنامهیی درخشان بسازیم یا سهلانگاری کنیم و دستاوردی نداشته باشیم، اینکه با کدام خانواده وصلت کنیم، با چه افرادی دوست شویم، از چه کسانی بیاموزیم، به چه کسانی تعلیم بدهیم، و صدها مورد دیگر، غالباً به اختیار خود ما است، و ما در انتخابِ آنها آزاد هستیم.
از نظر سنجش و محاسبۀ عقلانی، اموری که از اختیارِ ما خارج باشند، نمیتوانند مبنای ستایش و نکوهش قرار بگیرند. کسی به این خاطر نباید تقبیح شود که چرا مثلاً در خانوادهیی گمنام یا از نظر افتاده به دنیا آمده است. در مقابل، کسی که در خانوادهیی خوشنام و پُرآوازه به دنیا آمده است، او خود هیچ شاهکاری انجام نداده است که مستحقِ پاداش پنداشته شود. اما بهعکس، اگر با اشخاص ناشایستهیی همنشین شده و همنشینی با آنان بخشی از هویتِ او گردیده است، در اینجا او کاملاً مسوولیت دارد. همچنان است عضویت در احزاب سیاسی، نهادهای اجتماعی و تشکلهای صنفی، انجمنهای علمی و امثال اینها.
Comments are closed.