گزارشگر:حلیمه حسینی - ۰۵ قوس ۱۳۹۱
«هنگامى که در دنیا حکومت عادلى وجود دارد که هدف آن اقامه شرع و حدود الهى است و در برابر آن، حکومتى ستمگر است که مىخواهد حکومت عدل را تعطیل کند، بر هر فرد مسلمانى کمک کردن به حکومت عدل واجب است و از همین باب است انقلاب امام حسین (ع) که در برابر حکومت یزید ایستاد، همان یزیدی که خدا او را خوار کند.» شیخ محمد عبده
آمدن محرم امسال و عاشورای آن، سرشار از هیجان، دغدغه و اضطرابهایی بود که ریشه در وحشت و تکانهای عاشورای سال قبل داشت. آنچه در عاشورای سال پار در کابل اتفاق افتاد، خاطر بسیاری از هموطنان ما را دردمند ساخت و کربلا را برای آنها تجسم حقیقی بخشید. این روزها مردم به سه گروه تقسیم شدهاند: گروهی سخت مخالف عزاداری برای حسین (ع) و تجلیل از عاشورا به این شکل و با یکچنین شور و حرارتی هستند که به باور آنها عزاداریها، سیاهپوش کردنها، دسته بهراه انداختنها و…، یک هایوهوی نابهجا است که میتواند تا حدی تحریککننده شود که دستههای عزاداری به عنوان هدفی برای دشمنان شناخته شود و بتوانند با به بیراهه کشاندنِ آن، نفاق و تفرقه در این دیار ایجاد کنند. دسته دوم کسانی هستند که سخت عاشق و سخت آشفته عاشورا و محرم، از جان، سرمایه گذاشتهاند و سینه سپر کردهاند و بر ترسها و لرزها غلبه کرده و خواهان شکوه بیشتر بخشیدن به این عزاداریها هستند و در این راه نه از مال و نه از وقت و نه از جان دریغ میکنند. و گروه سوم نیز کسانی هستند که نه این طرف قضیه برایشان فرقی دارد و نه آن طرف؛ در حقیقت اینها گروه بیتفاوتی هستند که فقط سیاهپوش شدن شهر، دلگرفتهشان میسازد و هر روز لحظهشماری میکنند تا این بساط زودتر بهسر آید و جمع شود و بازهم آهنگهای شاد و موسیقیِ آنچنانی از هر طرف به قول خودشان دلِ مرده شهر را زنده سازد. اینها نه خود را یزیدی میدانند و نه حسینی؛ آدمهای بیتفاوتیاند که شهر آکنده شده از آنها. نه مانند گروه اولاند که لب به انتقاد و شکایت بگشایند و نه مانند گروه دوم، میلی و رغبتی به شرکت در مراسم عزاداری حسین و اشک ریختن و ناله کردن دارند. خوب در این میان باید دید که حق با کدامیک از آنها است؛ آیا میتوان به قیامی اینچنین بزرگ و حادثهیی اینچنین جهانی، تا این حد متفاوت نگاه کرد؟ بهراستی حسین بن علی(ع) برای چه قیام کرد و خود و خانوادهاش را قربانی کدام راه نمود؟ آیا حسین، مسیحی دیگر بود که برای شفاعت و تطهیر امت اسلامی، خود و خانوادهاش را قربانی کرد؟ یا نه دلیل و فلسفهیی عمیقتر و منطقی بالاتر از عقلانیت قرن بیستویکمی بر آن حاکم بود، بالاتر از همان منطقی که فقط حول محور مادیگرایی و منمحوریها میچرخد. درست در یک چنین شرایطی… ادامه صفحه ۶
عاشورا؛ استراتژی…
به جای نشستن و فکر کردن و بحث کردن و تبادل نظر و علمی نگاه کردن به عشق حسینی و مکتبی که اینچنین شور میآفریند و انگیزهها و ارادهها را تحریک میکند، صرف عزاداری کردن و سیاهپوش شدن و بر سینه کوفتن، آیا کاری جز در هاون کوبیدن است و خودفریبی؟! چهگونه میتوان عاشق حسین بود و عاشورایی؟، اما مانده در پس تمام تردیدها و خودفریبیها، لنگلنگان در کوچههای عشق سرک کشیدن و همیشه گریختن و میدان خالی کردن را به ماندن و دردها را هموار کردن، میتواند شاخصه عاشقان مکتبی باشد که در این مکتب فقط درس ماندن و ایستادن و رزمیدن و بیدارگری میدهند؟
سه گروه مردمی که هر روز بر شاخههای آنهم افزوده میشود و ممکن گروههای چهارم و پنجمی هم شکل بگیرند و مانده در جهل مرکب، حتا خبر عاشورا را تکذیب کنند و بگویند این قصهیی است که بافتهاند تا خود را تافتهیی جدا بافته بدانند!، آنگاه چه باید کرد؟ چهگونه تک تک این بیباوران را باید به پشت میز مباحثه کشاند و به آنها ثابت کرد که عاشورا و عظمتی این چنین بزرگ، نه افسانه که حقیقتیست غیر قابل انکار؛ این سند و این مأخد و این هم حجت! اما همه اینها وقتی درد را دوا میکنند که آن بختبرگشته حسینناشناس، از مسجد و تکیهخانهگریزانها را بتوانی رام کرده و به پای منبر بکشانی؛ وگرنه این هنر نیست که هر سال برای کسانی روضه بخوانی و سخنرانی کنی و از حسین و فضایل او و خاندانش و قهرمانیهایش سخن بگویی. برای آن از تکیهخانه و مسجدگریزها چه باید کرد؟ عاشورا را چهگونه میتوان یک استراتژی استبدادستیزی معرفی کرد که گاهی تنهاترین منطقِ کارآمد برای برونرفت از بحرانهاییست که اگر تن دادن به ذلت و بسنده کردن به رفاهی اندک و چندروزه را برگزینیم، شاید تا ابد ذلت و خواری و عدم استقلال را برای خود رقم زنیم. بدون شک سرنوشت هیچ ملتی تغییر نخواهد خورد مگر به اراده و به دست خودِ آن ملت.
امروز باید ببینیم در جامعهیی که شیعه و سنی فقط یکی از تفاوتهاست میان هزاران تفاوتِ نگاهی، سلیقهیی و معنایی که جامعه ما مملو از آنها میباشد، کدام استراتژی را در نظر گیریم که بتواند عاشورا را به معنای واقعیاش با فلسفه و درک و دردِ آن تبارز دهد؟ چهگونه میتوان از حسین و مکتبِ او بزرگداشت به عمل آورد درحالیکه هنوز خود ما آب به آسیاب استبداد و خودکامهگی میریزیم؟ به حق چند درصد از دولتمردان ما آزادهاند و ذلتگریز؟! چند درصد از افکار عمومی ما حاضرند برای آزادی و استقلال همیشهگی و داشتن حکومتی خدایی و در عین حال دموکراتیک و مردمی، هزینه کنند و جان و مال ببازند تا فرزندانشان در فضایی آزاد و سربلند زندهگی کنند؟! آیا نباید قبول کرد که عزاداری برای حسین (ع) این روزها بیشتر به عزا گرفتن بر خاکستر امیدهای برباد رفته خودمان می ماند، مثل فاتحه خواندن بر جنازه امیدهایی که خودمان هم باور نداریم که باید برای تحققشان هزینه کنیم، مبارزه کنیم، سکوت نماییم یا راه بیتفاوتی را پیش بگیریم؟
حسین (ع) بهحق که نه به عزای ما، که به وفای ما نیازمند است، و نیازِ او فقط و فقط از جنس عشقیست که حتا با ریخته شدنِ خون کودک ششماههاش بر زمین، لحظهیی منقطع نگشت و با پاشیدن خونِ فرزند معصومش به سمت آسمان فرمود: پروردگارا همه اینها آسان است، چون تو نظارهگری و همه اینها در حضور تو رخ میدهد… . حال باید از هر سه گروه مردمی که در شهر مانند موریانهها و مورچههایی کوکی در هم میلولند و هر کدام خود را برتر از دیگری و منطقش را کارآمدتر از آن یکی میداند، پرسید که نفرت شما، عشق شما و یا بیتفاوتی شما، کدام یک بر منطقی مستدلتر و و پاسخگوتر استوار است. وگرنه این همه جنجال بر آنچه که حق است و حقیقت، معنایی جز حماقتی کودکانه نمیدهد؛ زیرا حسین (ع) نه قیام کرد که اشکها را به جریان اندازد و احساسات را برای چند روزی غلیان دهد، بل قیام کرد تا به اثبات برساند که حق از همهچیز بالاتر است و به جز دوستدارانِ حق و عدالت، هیچکس را شایستهگیِ با حسین و از حسین بودن، نخواهد بود.
Comments are closed.