گزارشگر:چهار شنبه 1 جدی 1395 - ۳۰ قوس ۱۳۹۵
حملههای اخیر در اروپا، یک بارِ دیگر نشان داد که کشورهای اروپایی بهشدت مورد توجه حملاتِ هدفمند قرار دارند و ممکن نیست بهسادهگیها و زودیها این حملهها مهار شوند. حالا واضح به نظر میرسد که استفاده از هر وسیلهیی برای از بین بردنِ مردمانی که در یک محله تجمع کردهاند، به هدف ضربه زدن به همان کشور است و بسیار محتمل اینکه در آینده شاهد بهکارگیری روشهای بسیار جدیدی، به هدف ضربه زدن به اروپا و دنیای غرب باشیم.
شکی نیست که با هجوم ملیونها مهاجر از کشورهای خاورمیانه و جنوب آسیا و آسیای مرکزی به اروپا، شاخهها و حلقههای هدفمندِ افراطی نیز به جهانِ غرب وارد شده اند و هر از گاهی، دست به اقداماتِ تروریستی میزنند. این البته در کُل به معنای خشن جلوه دادنِ کُلِ ملسمانانی نیست که به اروپا رفته اند. مسلماً چند سالی بیش نیست که اروپا شاهد حملاتِ مکرر است و در دو روز گذشته، تنها آلمان شاهد رویداد تروریستی نبوده؛ بلکه حمله به یک مرکز اسلامی در زوریخ سویس و نیز کشته شدنِ سفیر روسیه در ترکیه، از دیگر وقایعِ مهمیاند که هر کدام در ابعاد مختلف قابل مطالعه است.
مسلماً اگر آنچه در اروپا و در دیگر نقاط دنیایِ جدید اتفاق میافتد، همه را در قالب فرضیۀ تقابلِ تمدنهای هانتینگتون ـ که امروزه خود به یکی از ابزارها در نیرنگهای روز تبدیل شده ـ به بحث گیریم، ره به خطا رفته ایم. زیرا هانتینگتون “تقابل تمدنها” را بر بنیاد در یافتهای عملی و جامعهشناسانۀ آن روزگار و از قضا، خیلی هم تندروانه ارایه کرده است و در عین حال، گذشته از عصر هانتینگتون، این تیوری در عملکردِ انسانها و قدرتها در طولِ تاریخ بارها برجستهگی یافته است. ولی یقیناً کلیۀ اتفاقاتِ جهان در محورِ نظریۀ تقابل تمدنها اتفاق نمیافتند. امروزه بازیهای استخباراتی و تقابل منافع قدرتها و دولتهایی که حتا شریک در تمدن خاص اند، خود به بلایی بزرگ برای جهان و بشریت تبدیل شده است. امروزه استفادۀ ابزاری از شعارهای اسلامی در واقع ریشه در تحولاتِ بسیار بنیادینی دارد که واقعیتهای امروز جهانِ ما را میسازند؛ تحولاتی که نقش دولتها و قدرتها را در جنگ پنهان و آشکارشان، در تضعیف همدیگر با استفاده از ابزار بنیادگرایی و شعار اسلامخواهی نشان میدهد. امروزه در جهان اسلام میبینیم که مسلمان، مسلمانی را برنمیتابد و دستور به قتل آنها میدهد؛ چیزی که در اصل این تمدن و متن مقدسِ قرآن و احادیث معتبرِ پیامبر اکرم وجاهت ندارد.
یقیناً و بر بنیاد این واقعیتها بسیار ممکن است که فرضیههای تازهتری را به نمایش گذاشت و راهحلهای دقیقتری را به سنجش گرفت. از طرف دیگر، کشورهای زیادی در جهان هستند که بنیادگرایی را به عنوان ابزاری برای رسیدن به مقاصدشان در حوزۀ سیاستِ خارجی بهکار بسته اند. فهم درستِ این مسأله، به دقت و کاوشِ زیاد ضرورت ندارد. امروزه همین کشورها خود قربانی همان ابزارهایی اند که خلق کرده بودند و از نیشِ ماری گزیده میشوند که خود در آستین داشتند و این مسأله باید مورد توجه همۀ قدرتها و کشورهای جهان باشد تا دیگر از تروریسم و بنیادگرایی به عنوان ابزار تقابل و تعامل استفاده نکنند.
امروزه هیچ حرکتی در جهان نیست که دمِ آن به پای یک بازیگرِ قوی بسته نباشد و در این میانه، همۀ پدیدهها و برداشتها میتوانند برای پیشبردِ آن بازی یک ابزار تلقی شوند. همین است که حلِ بحرانِ امروزِ جهان هم بسیار ساده نیست و نمیشود با نشان دادن یک نقطه، همۀ مشکلات را به آن بست و از دیگر بخشها غافل شد.
امروزه اتفاقاتِ جهان یکی به دیگری وابسته اند و فقط میشود با درکِ درستِ اوضاع و بازیهای جاری، به سلسله کارهایی دست زد که امنیت کُلِ جهان را تأمین و تضمین کند.
Comments are closed.