سعدی و روزگار

گزارشگر:حجت‌الله مهریاری/ شنبه 4 جدی 1395 - ۰۳ جدی ۱۳۹۵

سعدی شاعر شیرین‌سخنِ شیراز دربارۀ روزگار و ناپایداری دنیا و این‌که دنیا طعمی شهدآلود ولی همراه با زهرِ ناب دارد، نظراتی خاص ارایه می‌دهد که در این مقالۀ کوتاه بدان پرداخته می‌شود.
«جهان، زنده‌گی انسان، تلاش انسان بر روی کرۀ خاکی، نتیجه و ثمرۀ زنده‌گی انسان در این دنیا، مدت و طول عمرِ بشر و سایر مسایلِ نظیر این‌گونه mandegar-3موارد، اجل و چه‌گونه‌گی مرگ انسان، سفر و دنیای پس از مرگ و شرایط روح و جسم مادی، همۀ این مطالب پرسش و دغدغۀ انسان‌های متفکر بوده است. بسیاری از متفکران و شاعرانِ حکیم یا حکیمان و عارفانِ شاعر، این موضوع که این همه تلاش، کوشش، کنکاش، جنگ و مقابله با افراد و با رویدادهای طبیعی، چه نتیجه و فایده‌یی برای انسان دارد و بشر در انتهای عمرِ خود چه عایدش می‌شود و چه چیزی توشۀ راه سفر بعد از مرگ وی است؟ عمری که زمانِ خاتمه و اتمامِ آن را هیچ‌کس نمی‌داند، چه‌گونه و با چه کیفیت و روشی باید سپری کرد؟ و موارد نظیر این‌ها، پرسش‌هایی زیادی در ذهن و تفکرِ خود داشته‌اند که بعضی از تفکرات و پرسش‌ها را در شعرِ خود منعکس نموده‌اند.» ۱
حکیمان، خردمندان و اندیشمندانِ پارسی‌زبان نیز مانند همۀ متفکران جهان، دربارۀ نحوۀ تفکر انسان نسبت به روزگار و جهان و زنده‌گی بشر مطالب زیادی مطرح نموده، فکرها کرده و اندیشه‌های متفاوتی طرح کرده اند و «افکار خود را به نثر و نظم برای دیگران بیان کرده اند. اکثر شاعران پارسی‌گوی، در بارۀ گذران بودن جهان، بی‌وفایی دنیا، پذیرش غم و شادی و دشواری و آسایش، فکر نکردن و آزرده نشدن در مورد آن‌چه که گذشته و مسایلی که هنوز روی نداده و برای فرداست، دنیا را چون مسافرخانه و کاروان‌سرایی دیدن که در آن نمی‌توان توقف چندانی کرد و بنا و عمارتی ایجاد نمود، دنیا را مقام مجازی و سراچۀ بازیچه انگاشتن، تصور جهان چون گُلی که ظاهراً زیباست ولی عمر کوتاه و ناپایدار دارد و توجه بدین مطلب داشتند که افراد عاقل و دوراندیش مانند میوۀ رسیده به شاخه‌های تعلقات دنیا نمی‌چسبند و بدان تعلق خاطر زیاد ندارند و به فکر جمع‌آوری مال و متاع دنیا، بیش از نیاز گذران عمر و روزمره نیستند.» ۲
خیام، حکیم، فیلسوف، ریاضی‌دان و شاعر سدۀ پنجم، در بارۀ طبع جهان و وضعیت دوام و بقای آن و تفکر و دیدگاهش نسبت به جهان، رباعی زیر را گفته است:
برخیز و مخور غم جهانِ گذران
خوش باش و به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
«وضعیت جهان، وجود انسان، عمر آدمی و مدتی که در روی زمین می‌گذراند، ناپایداری عمر و بی‌اعتباری جهان، سعی تلاش انسان بر روی زمین، دشواری و آسایش و غم و شادی بشـر در مدت عمر، کوتاه بودن مدت زنده‌گی بشر نسبت به عمر جهان هستی، همیشه مورد توجه و دقت نظر و به صورتِ پرسش بزرگی برای بشر بر روی زمین مطرح بوده و در بارۀ این موضوعات تفکر و اندیشـه می‌کرده است و برای خود بنیاد فکری ایجاد می‌کرده و بر اساس آن، حرکت و سعی و تلاشش را شکل می‌داده است.» ۳
سـعدی نیز یکی از شاعران و سخن‌سرایانِ نامدارِ پارسی‌گوست که نسبت به طبع جهان و وضعیت روزگار و نحوۀ دیدگاه انسان به عمر و تعلقِ خاطر به متاع و حطام دنیا، تفکری مانند حکیم خیام و سایر متفکران خوش‌سخنِ پارسی‌گو دارد.
سعدی نیز غنیمت شمردنِ امروز را سفارش می‌کند و تفکر و در مورد گذشته و نگرانی نسبت به آینده‌یی که نامعلوم است را نمی‌پسندد:
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن، فرصت شمار امروز را
سعدی مثال بدیع و جالبی در مورد عمر انسان دارد و می‌گوید که عمر چون گردویی‌ست که بر گنبـدِ مدوری قرار گرفته است و این گردو/چهارمغز ممکن است بر اثر باد یا تکانِ کوچکی از گنبد دوارِ روزگار فرو افتـد، پس نبایست بدان چندان دل بست:
منه دل بر سرای عمر، سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
این روزگار ناپایدار، ممکن است در ابتدا به انسان، روی خوش هم نشان بدهد، ولی انسان عاقل به این شیرینی و خوشی پای‌بند نمی‌شود؛ زیرا به هر حال و بی‌گمان جهان ناپایدار، همراه این شهد شیرین، زهر خودش را به انسان خواهد خوراند:
ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین می‌نمود
کی گمان بردم که شهد آلوده زهر ناب داشت
***
سعدی، گر آسمان بشّکر پرورد ترا
چون می‌کُشد به زهر، ندارد تفضلی
سعدی می‌گوید اگر انسانی متوجه بشود و بداند که دنیا و روزگار با غم به‌سر بردن ارزشی ندارد، با اطرافیان و دوستان، خوش می‌باشد و خرّم زنده‌گی می‌کنـد. وقتی کسی به صورتِ قطعی می‌داند که هر روزی که می‌گذرد، یک روز از عمر و فرصتِ او در دنیا کم می‌شود، هر روز عمر را غنیمت می‌شمارد. هر کس باید آگاه و هوشیار باشد که روزگار و عمر با همۀ شیرینی و خوشی‌هایش، اساس و بنیـاد محکمی ندارد و بالاخره روزی این بنای نااستوار فرو می‌ریزد، پس نباید بدان دل بست و نااستواری آن از یادمان برود. همچنین وقتی می‌دانیم که روزی نه چنـدان دور یا در زمانی که ما وقتش را نمی‌توانیم تعیین کنیم، طعمۀ خاک خواهیم شد، چرا باید غم بخوریم:
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
به روی ِدوستان خوش باش و خرّم
غنیمت دان، اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می‌شود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادی‌ست محکم
برو شادی کن، ای یار ِ دل‌افروز
چو خاکت می‌خورد، چندین مخور غم
***
عقلم بدزد لختی، چند اختیار دانش؟
هوشم ببر زمانی، تا کی غم زمانه؟
***
سعدی، وفا نمی‌کند ایام سست‌مهر
این پنج روز عمر بیا تا وفا کنیم
خیام هم همین اعتقاد را داشت، حکیم نیشابور هم سفارش به طلبیدن شادی می‌کرد چون آگاهانه می‌دانست که در مقابل کهکشان و گردون گردان، کل عمرِ بشر خوابی و خیالی، و حاصل عمر چون دمی است:
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
آن‌چه از عمر در دنیای فانی نصیب انسان می‌گردد، وقت و زمان است که باید قدر آن را دانست و دم را غنیمت شمرد، سعدی تاًکید دارد که انسانِ هوشمند آن کسی است که نصیبِ خود را از دنیا به‌دست آورد و نقد وقت را به‌راحتی از دست ندهد:
نصیب از عمر دنیا، نقد وقت است
مباش ای هوشمند از بی‌نصیبان
سعدی هم مانند بسیاری از شاعران و پارسی‌گویان دیگر به قضا و قدر و تعیین سرنوشت انسان از ازل معتقد بوده و به همین دلیل سفارش می‌کند که که وقتی روزگار سرِ سازگاری ندارد، با آن ستیزه نشاید کرد و بهتر است با شرایط روزگار بسازیم:
چو روزگار نسازد، ستیزه نتوان برد
ضرورت است که با روزگار درسازی
مانند سایر شاعران پارسی‌گوی، تعبیر مسافر بودن انسان در این روزگار و دنیا را سعدی نیز به کار گرفته است. همچنین چون سراب بودنِ دنیا برای انسان مسافر را در بیتی استفاده کرده و سفارش نموده است ‌که بر این‌چنین دنیایی نبایست تکیه داشت و یا این‌که به هر حال، این دنیا را باید گذاشت و همه چیز را به دیگری سپرد:
تو مسافری و دنیا سراب کاروانی
نه معول است پشتی که برین پناه داری
***
کام همه دنیا را بر هیچ منه سعدی
چون با دگری باید پرداخت به‌ناکامی

پی‌نوشت:
۱ـ مقالۀ جهان آیینه‌گون هیچ بر هیچ، سایت آفتاب
۲ـ مقالۀ جهان گذران، سایت آفتاب
۳ـ همان مأخذ

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.