احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دوشنبه 13 جدی 1395 - ۱۲ جدی ۱۳۹۵
بخش چهارم/
نویسنده: اسعد نجّار /
برگردان: مهــران موحد/
روشن است که این سخن متوجه خلافت اموی است که روزگاری با تازهمسلمانانِ غیرعرب به عنوان نامسلمانان برخورد میکرد و با آنکه آنها اظهار اسلام مینمودند، بر آنها خراج و جزیه تحمیل مینمود. جزیه و خراج، دو منبع مهم برای سر پا نگهداشتنِ اقتصاد خلافتِ اموی محسوب میشدند. امام ابوحنیفه در برابر این برخورد سیاسیِ تبعیضآمیز و نژادپرستانۀ خلافت اموی، به صورتهای گونهگونی مقابله ورزید. او از یکسو بر این تأکید ورزید که عمل کردن به فرائض شرعی، رکنی از ارکانِ ایمان به شمار نمیرود. او برای دفاع از این ایده اینگونه استدلال میورزد که گاهی اتفاق میافتد که عمل از ایمان ساقط میشود، مثلاً فرضیتِ نماز از زنی که گرفتار عادت ماهیانه است برداشته میشود، بدون اینکه چنین شخصی کافر گفته شود. از سوی دیگر، ابوحنیفه با طرح دیدگاههای فقهی و کلامیاش، جد و جهدِ بلیغ ورزید که مساوات و برابری را میان مسلمانان – قطع نظر از نسبتهای نژادی و قومیشان – برقرار کند. برای نمونه، او ایمان را پدیدهیی تفکیکناپذیر که زیادت و نقصان را نمیپذیرد، تلقی کرده است.
به جهت اینکه این باورهای کلامی ابوحنیفه تا حدودی انگیزههای سیاسی و ایدیولوژیکِ وی را برملا میکند، این باورهای کلامی از سوی مخالفان و دشمنانِ ابوحنیفه برای ضربه زدن به ایشان مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. عین همان اتفاقی که در مورد موضوع قایل شدنِ ایشان به رأی روی داده است. مثلاً ما میتوانیم میان روایت قلهاتی که برخی از فتواها را به ابوحنیفه در مورد نماز نسبت داده و میان این روایتی که در ذیل میآید، مقایسه کنید. این روایت بسیار مشهور است و در شماری از کتابهای مهمی که در این زمینه تصنیف شده، آمده است: «ابوعثمان الآدمی نقل کرده که روزی ابوحنیفه و عمرو بن ابیعثمان شمزی در شهر مکّه با هم ملاقات کردند. عمرو از ابوحنیفه پرسید: نظرت را برایم بگو در مورد کسی که ادعا میکند که خداوند سبحانه خوردن گوشت خوک را حرام گردانیده اما دقیقاً مشخص نیست که شاید خوکی را که خدا حرام ساخته این خوک معروف نباشد (یعنی شاید خوکی که از سوی شرع حرام شده، حیوان دیگری است به جز آن حیوانی که ما به عنوان خوک میشناسیم). ابوحنیفه گفت: چنین کسی مؤمن است. عمرو باز پرسید: هرگاه کسی اعتقاد داشته باشد که خداوند حج کعبه را فرض گردانیده ولی شاید آن کعبه کعبهیی نباشد که در مکّه قرار دارد (در برخی از روایات تاریخی آمده که شاید کعبه همان کعبهیی باشد که در خراسان است). ابوحنیفه پاسخ داد: این شخص مؤمن است. سپس عمرو پرسید: اگر شخصی بگوید که میدانم که پروردگار متعال، محمد را به پیامبری فرستاده اما نمیدانم که شاید محمد همان زنگی باشد. ابوحنیفه گفت: چنین شخصی مؤمن است.»
اصل برابری میان اعضای جامعۀ اسلامی که در دورۀ زمامداری بنیامیه به حاشیهیی دور رفته بود، در سطر سطر این روایت – در شکلهای مختلفش – خود را پنهان کرده است. دوگانهسازیهایی همچون کعبۀ مکّه و کعبۀ خراسان (مطابق پارهیی از روایات) و محمد عربی و محمد زنگی/ سیاهپوست، در نهایتِ امر بازتابدهندۀ عقدههاییست که مسلمانانِ در حاشیه در برابر مؤمنانِ در مرکز داشتند. این عقدهها در قیام ابیالصیداء در سال ۱۱۰ هجری قمری به صورت خشونتبار خودش را نشان داد.
ناآگاهی عمیق از اسلام که در پرسشهای ابی عثمان الآدمی بازتاب یافته را نمیتوان تصور کرد مگر در مورد کسی که تازه مسلمان شده یا اینکه در حاشیههای دورِ جامعۀ اسلامی زیست میکند. همۀ اینها بیانگرِ این نکته است که تعریفی که ابوحنیفه از «ایمان» ارائه کرده، برخاسته از انگیزههای سیاسی ـ ایدیولوژیک بوده است.
موضعگیری ابوحنیفه در مورد مرتکب کبیره را به وضوح در کتاب «العالم والمتعلم» مشاهده میکنیم. در کتاب مزبور، به ابوحنیفه گفتههای ذیل نسبت داده شده است: «هیچکدام از گناهان را نمیشناسم که خداوند از بابتِ آنها کسی را شکنجه دهد مگر شرک و نیز بر گناهکارانِ اهل قبله نمیتوانم شهادت بدهم که خداوند حتماً آنها را عذاب میکند به جز در مورد شرک ورزیدن به خداوند. این را میدانم که پارهیی از گناهان حتماً بخشیده شده است اما دقیقاً نمیدانم که کدام گناهان است.»
ابن عبدالبرّ این نکته را اضافه کرده که ابوحنیفه در مورد مرتکبان گناهان کبیره هم از پروردگار امید دارد و هم از عذابش بر آنها میترسد. این سخن ابوحنیفه در پاسخ به خوارج ایراد شده که مؤمن را بهخاطر گناهی که از او صادر شده، تکفیر میکردند. همچنین کوششی است برای دفاع از صحابهیی که جنگهای خونینی میانشان روی داده بود و یکی دیگر را به قتل رسانده بودند.
گفتارهای ابوحنیفه در مورد ایمان و نیز سخنش دربارۀ مرتکب گناه کبیره، رویهمرفته مذهبی عقیدتی را تشکیل میدهد که از سوی مخالفان – به ویژه از سوی حنابله و سپس برخی از اشاعره – به ارجاء موسوم شده است. ارجاء در این دوره برچسپی بدنامکننده بود و در میان مسلمانان مرادف کفر و زندیقیگری تلقی میشد. البته مرادف کفر و زندیقیگری تلقی کردنِ ارجاء از طریق احادیثی تقویت میشد که در روزگار ابوحنیفه بهصورتِ متواتر زبان به زبان میگشت و بهآسانی در دلها و خردهای مردم جایِ خود را باز مینمود و بدینگونه برداشتهای دینیشان و نیز موضعگیریهای سیاسیشان را میساخت. شمار قابل توجهی از این احادیث برای طعن و ضربه زدن به قدریه یا مرجئه یا هر دوی آنها دهان به دهان میگشت. جالب توجه اینکه این گفتارها و عقاید در هیچ شخصیت تاریخی در تمدن اسلامی به اندازۀ ابوحنیفه جمع نشده است. از همین رو، میبینیم که یکی از جنجالیترین و بحثانگیزترین مسایل به ابوحنیفه ربط پیدا میکند و آن عبارت است از: موضوع رابطۀ ابوحنیفه با ارجاء.
خطیب بغدادی روایتهای پُرشماری را نقل میکند که نشاندهندۀ ارتباط تنگاتنگِ ابوحنیفه با این جریان فکری است. برخی از این روایتهای تاریخی، ثابت میکند که ابوحنیفه رهبر جریان فکریِ ارجاء بوده و پارهیی از آنها نشان میدهد که وی مردم را به عقیدۀ ارجاء فرامیخوانده است. بخشی دیگر از این روایتها ثابت میکند که ابوحنیفه خود به مرجئی بودنش اعتراف میورزیده است- هرچند اعتراف ضمنی. در اینباره خطیب بغدادی نقل میکند که: «روزی ابوحنیفه بر شخص مستی گذشت که در حالت ایستاده میشاشید. ابوحنیفه برایش گفت: خوب است که نشسته بشاشی. مست مزبور به چهرۀ ابوحنیفه نگاه کرد و در پاسخ گفت: از پیشم دور شو ای مرجئ. ابوحنیفه گفت: من ایمان تو را مساوی با ایمان جبرئیل ساختهام، اما تو با من اینگونه برخورد میکنی.»
Comments are closed.