گزارشگر:عبدالمنان دهزاد/ دو شنبه 27 جدی 1395 - ۲۶ جدی ۱۳۹۵
در این بازی، طبیعی است چیزی که از عالمانِ دینی توقع برده میشد و آن به درد سیاست و قدرت میخورد، «فقه» بود. بخش کثیری از فقیهانِ ما، تبیعت نکردن و سرکشی نمودنِ مردم در برابر پادشاه و زمامداری که حتا ظالم هم باشد را جرمِ سنگین و نابخشودنی دانسته و مجازاتهای سنگینی را برای گروههایی که در فکر براندازی حکومتها هستند، پیشبینی کردهاند. این عالمان تا جایی به درد حاکمان میخوردند که سراپا در خدمتِ آنها میبودند، چیزی کمتر از آن مایۀ مرگ و رانده شدنِ آنها از دربار میشد. نمونههای بسیاری از این دست را ما در تاریخ معاصرِ افغانستان داشتهایم. روشن شدن چراغِ این دسته از عالمان دینی و تأکید بر این دسته و برجسته کردن یک بُعد دینداری، راه را برای ابعاد و رگههای دیگرِ معرفت دینی مثل منطق، فلسفه و عرفان و در کُل معرفتشناسی دینی بست؛ بسته شدنِ اینها در یک جامعۀ دینی، راه را به بنیادگرایی و تروریسم هموار میکند. وقتی دروازۀ خِرد به روی یک جامعه بسته شد، جزمگرایی و خشکاندیشی از راهِ دیگری وارد جامعه میشود. جامعههایی که امروز شاهد شکلگیری بنیادگرایی و تروریسماند، دقیقاً چنین سرنوشت و راهی را طی کردهاند.
اندیشمندان و پژوهشگرانِ حوزۀ سیاست باورمندند که دولتهایی که در مسیر سیاستها، توطیهها و دسایسِ سازمانها و قدرتهای بزرگِ جهان قربانی میشوند، یا از هیچگونه پشتوانۀ مردمی برخوردار نبوده و کشور را به دو جناح متمایزِ حاکم و محکوم مبدل کردهاند و یا همواره سعی کردهاند که بههر ترتیبِ ممکن، شهروندان کشور را تحت انقیاد و بردهگی سیاسیِ خود درآورند (رعیتمحوری)؛ تجربۀ تلخی که سرنوشت مردمِ این مرز و بوم به آن گره خورده است. نگاهِ «رعیتمحوری» مشروعیتش را نیز از دانشهای کلاسیک دینی میگیرد؛ چون هنوز بنیادگرایان انسان را حیوانی مکلف تعریف میکنند.
اینها زمینه را طوری مساعد ساختند که از یکطرف دستان بیگانهگان در امور این کشور باز باشد و هر گاهی که خواسته باشند در میان مردم جای باز نمایند، همچنان حسِ بیگانهگراییِ زمامداران کشور ما، بخشی از شهروندان کشور را واداشت که برای سوار شدن بر مرکبِ قدرت باید دست به دامنِ قدرتها و استخبارات بیرونی بزنند تا روزی نوبتِ آنها هم برسد(این وضعیت بیشتر در میان بازیگرانِ یک قبیله موضوعیت دارد تا همۀ شهروندان افغانستان).
طبیعی است که وقتی دستانِ گروههای بیرونی در امور یک کشور باز باشد، برای نیل به اهدافشان از این وضعیت استفاده میبرند. بدون شک یکی از ارزانترین وسیلهها برای بیگانهگان، «تندروی دینی» است. تندروی دینی نهتنها برای استخبارات کشورهای اسلامی، ابزاری ساده و لقمهیی آماده است، که حتا برای استخبارات کشورهای غیراسلامی نیز وسیلهیی ارزان و پیش پا افتاده تلقی میشود. آنها از این طریق به کلانترین کارهای سیاسی و استخباراتیشان دست یافتهاند.
به هر تقدیر، این نبشته تأکید میکند که فرجام بنیادگرایی روزی به تروریسم منتهی میشود، با توجه به این دید که هر بنیادگرا را نمیشود همراه و مدافع بالفعل تروریسم نامید (آدمهای بسیاری را میتوان دید که از عینک یک بنیادگرا به جهان بیرون میبینند ولی وقتی که در یک کیلومتری خانۀشان انفجار و حملۀ انتحاری صورت میگیرد، آن را غیرانسانی خوانده و تقبیح میکنند)؛ ولی بدون تردید هر تروریست را میتوان بنیادگرا نامید. قطعاً روزی تروریستان در خوانِ بنیادگرایی نان و نمک شده و از آن کوچه گذر کردهاند. نمونه و شواهدِ بسیاری وجود دارد که دال بر این مدعا باشد؛ سرازیر شدن هزاران جوان مسلمان از مغربزمین به خاورمیانه و پیوستن آنان به صفوف گروههای رادیکالِ تندرو(القاعده، داعش و…) یکی از دهها نمونۀ آن است.
چیستی بنیادگرایی
بنیادگرایی ریشه در واژۀ لاتینی (fundamentum) دارد که بهمعنای شالوده و اساس است. واژۀ بنیادگرایی بحثبرانگیزترین واژه در ادبیات سیاسی جهان بهشمار میرود. از نگاه عدۀ زیادی، این واژه بهمعنای «سرکوب و عدم تساهل بوده و دشمن ارزشهای لیبرالیستی و آزادیهای شخصی تلقی شده است» و شماری از نظریهپردازان حوزۀ سیاست، بنیادگرایی را شورش علیه جامعۀ سکولار یا دنیاگرایی دانستهاند.(اندرهی وود، ۱۳۸۷: ۴۹۵)
در کل، بنیادگرایی به حرکتی اطلاق میشود که متوجه تاریخمند شدنِ زندهگی انسانها و ارزشهای مرتبط به آن نیست. بنیادگرایان بهصورت مطلق، تاریخ و بازیگرانِ تاریخ در جهان را نه جدی گرفتهاند، نه مطلوب و و نه در خورِ تقدیر. آنها همیشه دلزدۀ جهانِ کنونی و مدرن بوده و در صددِ بازگشت به روزگارِ گذشتهاند؛ روزگاری که نقل بر عقل، تکلیف بر حق و رعیت بر شهروند حکمروایی میکرد؛ روزگاری که به قول کانت «حدود فاهمۀ بشری به حدود ناطقۀ بشری میچربید». از اینرو آنها تابِ تحمل دگرگونیهای بنیادینی که هم در فکر آدمیان و هم در رفتار و گفتار آدمیان اتفاق افتیده است را نداشته و آن را به دیدۀ تحقیر و نفرت میبینند. به همین دلیل، جنبشهای بنیادگرا در هرگوشۀ جهان که یک حکومتِ مدرن و مردمگرا تأسیس شده و حقوق آدمی را محترم و مغتنم شمرده و به آن ارج قایل شده است، دست به اعتراض زده و آن را نافی ارزشهای دینی در جامعه پنداشتهاند. پدیدۀ بنیادگرایی در هر جای جهان که شکل گرفته، چیزی را کمتر از ظاهر متن به رسمیت نشناخته است. بنیادگرایان با قرائتهای برخاسته از متن مخالف بوده و اگر جایی هم آن را به رسمیت بشناسند، فراتر از برداشت مورد پسندِ خودشان نیست.
خاستگاهِ اصلی بنیادگرایان را ایالات متحدۀ امریکا و غرب دانستهاند. نخستینبار گروهی در امریکا سر برآورد که دارای اعتقاداتِ جزمی بود و آرایَش بر تفسیر کلمه به کلمۀ انجیل استوار بود. به همین وصف، عدهیی بنیادگرایی را نوعی رویکرد متحجر در دین مسیحیت به حساب میآورند؛ زیرا بعد از انقلاب فرانسه بنیادگرایی واکنشی بود در برابر گرایشِ نوگرایانۀ غربی که آموزههای مسیحی را دچار دگرگونی کرده و به چالش فرا میخواند(احمدپاکتچی ۱۳۸۷: ۳۴۱). روشن است که فرهنگها همیشه در دورههای گوناگونِ تاریخ بشر، مشاجرهبرانگیز بودهاند و بنیادگرایان در درجۀ اول نگرانِ حفظ جامعۀ خودشان از منظر اعتقادی و فرهنگی میباشند. بحثی که «بنیادگرایان در ایالات متحدۀ امریکا بهویژه شاخۀ پروتستانت داشتند، این بود که امریکا واقعاً یک ملت مسیحی باشد و سازوکارهای مدیریت سیاسی بر مبنای این باور باید شکل بگیرد؛ نه یک ملّت سکولار، کثرتگرا و یا جمهوری(هیوود: ۴۹۷ ) ولی نگرانی بنیادگرایان در مغربزمین، راه بهجایی نبرد و به منصۀ اجرا درنیامد و هیچگاهی برخلاف شماری از کشورهای حوزۀ زندهگی ما، نتوانستند به مفاهیم ذهنیِ خویش جامۀ عمل بپوشانند. عملی کردن این مفاهیم، آدمی را به نفرت و انزجار از دیگر ارزشها و حامیانِ آن میکشاند که برایند آن، بیرون کردنِ سر از گریبانِ تروریسم است؛ نمونهیی که امروز در کشور ما و شماری از سرزمینهای اسلامی به چشم میخورد.
اگر بنیادگرایی در یک جامعه حیثیتِ «قوه» را داشته باشد، تروریسم و دهشتافکنی «فعلیت یافتن» این قوه به شمار میرود. اینکه چرا این «قوه» در شماری کشورها شانس تبدیل شدن به «فعل» را نداشته و ندارد، بستهگی به شرایط و زمینهها و بسترهای اجتماعی ـ سیاسی دارد. در کشور ما به دلیل مساعد بودنِ زمینه و بسترهای مساعدِ سیاسی، نظامی، فکری، جغرافیایی و… بنیادگرایی بهسادهگی راهِ خویش را طی نموده و به کاروان تروریسم میپیوندد. شکی نیست که بنیادگرایی در این سرزمینها بهسادهگی تبدیل به تروریسم نمیشود، دستگاههای استخباراتی منطقه و جهان و دستان جادوگرِ سیاستمدارانِ جهان دست به دستِ هم داده و راه ورود این پدیده را به جادۀ تروریسم و دهشتافکنی هموار میکنند.
Comments are closed.