گزارشگر:كاوه احمدی - ۱۰ قوس ۱۳۹۱
در میان اقوام باستانی ناهوآتل که در مکزیک میزیستند، جشنی به نام تلالوک ـ خدای باران ـ متداول بود که برای استغاثۀ باران برگزار میشد. در این عید، اگر بتوان نام آن را عید نامید، انسانهایی به عنوان قربانی ذبح میشدند تا خدای باران راضی شده و بر اقوام ناهوآتل بارشی ارزانی دارد تا آنان زنده بمانند!! در این مراسم، نمایشهای مختلف و رقصهای گوناگونی موج میزد، در حالی که با ضربان سنگین طبلها همراهی میشد، قربانیان، همسرایان و کاهنان، اشعار و آوازی را میخواندند. دختر خُردسالی که برای باران ذبح میشد، اشعار مختلفی را میخواند که از عاطفهیی انسانی حکایت داشت که اینبار به دست مذهب قربانی میگشت. در بخشی از این اشعار که از زبان قربانی بیان میشد، آمده است:
از اینجا برای همیشه خواهم رفت
و اینک هنگام گریستن است
آه! مرا به سرزمین اسرار بفرست
تحت فرمان او
و من، قبلاً گفتهام
به سلطان پیشگوییهای شوم
از اینجا برای همیشه خواهم رفت
و اینک هنگام گریستن است
…
سرود همچون زندهگی قربانی به پایان میرفت و کاهن معبد تلالوک، خواهش به درگاه او را تکرار میکرد. شاید برای خوانندهگان جای تعجب و پرسش داشته باشد که بدانند کسانی که آنان را قربانی میکردند، چه در سر داشتند و چه چیز به ایشان اجازه میداد که آن نالهها را نادیده بگیرند!؟ برای یافتن آن باید باز به اشعاری از اقوام امریکای باستان توجه کنیم که خطاب به نوزادانی که در این جهان به دنیا میآمدند، سروده میشد:
تو اندوه را خواهی شناخت
ارزش را خواهی یافت
نگونبختی و نفرت را خواهی دید
در جایی که پیاپی عزاست آمدهیی
جایی که از آن درد بر میخیزد
جایی که رقتانگیز است…
آری، جایی که حقیقتاً رقتانگیز است. هرگاه لحظات دشوار زندهگیام سر میرسد، این اشعار را میخوانم و با خود میگویم: دل قوی دار ایمان من، دل قوی دار… .
Comments are closed.