گزارشگر:اعظم عاملنیک/ سه شنبه 19 دلو 1395 - ۱۸ دلو ۱۳۹۵
در نگاه اول وقتی دربارۀ دشوارنویسی صحبت میشود، ناخودآگاه همه یاد نثر بیهقی و کشفالاسرار و نوشتههای جامی میافتند؛ اما واقعیت این است که این نثرها واقعاً نثرهای سختی نیستند. در این مقاله میخواهم دربارۀ پیچیدهنویسی صحبت کنم. پیچیدهنویسی اتفاقیاست که قبل از تولد ادبیات داستانی میافتد. میخواهم بگویم این چیست. فکر میکردیم که مثلاً سعدی خیلی سخت مینویسد و این کاملاً اشتباه است؛ اتفاقاً امثال سعدی نویسندههایی بودند که به زبان عام مینوشتند و شاید به همین دلیل ماندگار شدند.
آوانگاردیسک
آوانگارد بودن از نگاه یک فرد عادی، یک عمل بسیار ساده است؛ در صورتی که اصلاً اینطور نیست. یک هنرمند آوانگارد که میتواند داستاننویس، نقاش یا… باشد، در اوج عجیبوغریب بودن، کارش بسیار پیچیده و سخت است. چون همیشه تنها چیزی که مهم هست، همین است؛ یعنی اینکه دنبال نوآوری باشند و راههای جدید را امتحان کنند. شاید اصلاً قرار نباشد سبک این نویسندهها یا شاعرها را دیگران دنبال کنند، ولی جاده صاف کنی میشوند برای بقیه.
مثل «تریستان تزارا» که بنیانگذار مکتب داداییسم بود. گرچه درحال حاضر هیچ اثر ادبی از او باقی نمانده، ولی همچنان یکی از تأثیرگذارترین جریانهای ادبی مدرن است. یا مثلاً «جیمز جویس» معروف نویسندۀ بزرگ ایرلندی. گرچه بعد از او هیچ نویسندهیی نتوانست به سبک او داستان بنویسد، ولی یکی از بزرگترین داستاننویسهای قرن است و بارها دیگران سبک نگارش او را به شیوههای گوناگون تکرار کردهاند. گرچه شمار این نویسندهها اندک هست، ولی نویسندههایی هم بودند که سالها به عنوان آوانگارد شناخته میشدند و داستانهای شان بارها خوانده میشد، اما بعد از مدتی بعد از مرگشان دیگر خبری از آنها نبود.
دنیای قشنگ نوع
تمام این سبکهایی که گفتم به یک طرف، رمان نو یک طرف. رمان نو جریانی ادبی است که در فرانسه شکل گرفت. اتفاقاً این جریان نه به آن صورت آوانگارد بود و نه بیانیههای عجیبوغریب مثل سوریالیستها میدادند. اینها دقیقاً دنبال همین موضوع بودند، یعنی اینکه سخت بنویسند. نویسندههای هستۀ اولیه این گروه عبارت بود از «ناتالی ساروت»، «کلود سیمون»، «مارگریت دوراس»، «آلن روب گریه» و «میشل بوتور». مثلاً همین کلود سیمون در یکی از مصاحبههایش از سختی بیش از حد داستانهایش یاد میکند و میگوید که بعضی از رمانهایی را که نوشته، حتا همسرش هم نصفهکاره رها کرده است. کلود سیمون برندۀ جایزۀ نوبل است، رمان «جادۀ فلاندر» او هم به فارسی ترجمه شده است. این داستان خواندنش واقعاً دشوار است. چون فکر کنید یک صفحهونیم از داستان را میخوانید و هنوز جمله تمام نشده و نقطه دقیقاً در صفحۀ بعدی گذاشته شده است.
نقطۀ صفر دنیا
وقتی به تاریخ هنر نگاه میکنید، میبینید چهقدر این شاخههای هنری به هم نزدیک هستند. یعنی غیر ممکن است اگر بخواهید ادبیات را درک کنید، نقاشی نبینید یا اینکه سینما بدون تیاتر یا عکاسی اصلاً معنا ندارد. این دقیقاً اتفاقی است که میخواهیم دربارهاش صحبت کنیم، دربارۀ سه دوستی که یکرقمهایی دنیای هنر را در یک برهۀ زمانی، حسابی تحت تأثیر خود قرار دادند. «لویس بونوئل» فیلمساز و «سالوادور دالی» نقاش و «لورکا» شاعر. این سه نفر معروف بودند به اینکه زیاد به کارهایی که میکردند، فکر نمیکنند. بونوئل سازندۀ اولین فیلم صامت تاریخ سینما بود؛ فیلمی که اصلاً معنی مشخصی نداشت. دقیقاً به همین دلیل به آن سوریالیسم گفتند، یعنی ورای واقعیت. این جریان اول از همه در ادبیات بوده است، به همین خاطر میخواهیم دربارۀ سختنویسی صحبت کنیم. این سوریالیستها یعنی آندره برتون و لویس آراگون، پل الوار و گیوم آپولیز برای نوشتن اصلاً کار عجیبوغریبی انجام نمیدادند. در بیانیههای اولشان تنها چیزی که مهم نیست، همین نگارش و ادبیات است. یک شیوۀ نوشتن دارد که خوراک انشاءنویسی در دوران مکتب است. اینکه قلم را بهدست گیرید و بدون اینکه فکر کنید، بگذارید دستتان هرچه میخواهد در هر فونتی در هر اندازهیی با هر شکلی، با هر گونه جملهبندی بنویسد. کلی از شعرهای معروف این شاعر از همین شکل شروع شد. این جریان بعد از مدتی از بین رفت، ولی واژهیی را به هنر اضافه کرد که میشود گفت یکی از مهمترین اتفاقات هنری این دو قرن بود، آنهم هنر آوانگارد است.
سفرهای گالیله
یک بخش از این دشوارنویسی به تاریخ برمیگردد. مثلاً در قرون وسطا در اروپا، نوشتن کتابهای درسی و علمی به نوعی ممنوع بوده است. به همین خاطر خیلی از دانشمندان حرف آثار علمیِ خود را به صورت نمایشنامه مینوشتند. همین گالیلۀ معروف که آخر هم گفت زمین دور خورشید نمیچرخد، کتابی دارد که یکی از مهمترین بحثهای ریاضی آن دوران و یکی از مهمترین بحثهای پایۀ ریاضی حال را مطرح میکند. تمام این کتاب به صورت دیالوگ بین دو نفر است و وقتی شروع به خواندن این اثر میکنید، شکلش به همهچیز میخورد به غیر از رمان! زمانی هم دشوارنویسی خودش بخشی از سواد به شمار میآمده، چون یکرقمهایی زبان شما با زبان مردم عادی فرق میکرده و هرکسی نوشتههایتان را متوجه نمیشده است. خیلی از آثار از بین رفتۀ قرن ۱۷ به این شکل نوشته شده است.
Comments are closed.