بحثِ کوتاهی پیرامونِ گذار به دموکراسی

گزارشگر:محمدشکیب اندیشه/ دو شنبه 2 حوت 1395 - ۰۱ حوت ۱۳۹۵

بخش سوم/

mandegar-3در سال ۱۹۷۰ مقاله‌یی تحت عنوان گذار به دموکراسی، به سوی یک الگوی دینامیک، توسط دانکوارت ای راستو، قبل از اولین گذارِ دموکراتیک در پرتغال انتشار یافت. شکل‌گیری منازعاتِ تند سیاسی در میان نیروها و نخبه‌گان سیاسی داخلی، سرآغازِ این مرحله است. تا زمانی که رخنه در اردوگاه ایجاد نشده و حکومت‌گران در فقدان رقیب بتوانند تداوم قدرت دهند، ظهور دموکراسی تقریباً در جامعه منتفی به نظر می‌رسد. سرآغاز این روند هنگامی خواهد بود که گروه‌های رقیبِ تازه‌یی وارد مبارزات سیاسی شوند و رقابت سخت و دشواری را آغاز کنند. در این مرحله، بازیگران سیاسی و یا نخبه‌گان رقیب در قدرت، آگاهانه روش دموکراتیک را برای حل منازعاتِ خود می‌پذیرند. آنان در جریان نزاع‌های سیاسی درمی‌یابند که تلاش برای حذفِ همدیگر، هزینه‌های زیادی را به دنبال دارد و برای تداوم منافع مستمر بازیگران، باید بر راه‌حل‌های میانه‌یی که منافعِ نسبیِ همه‌گان را تأمین کند، به توافق رسند؛ اما این توافق قطعاً در سطح نخبه‌گان است و تا هنوز به عموم بازیگران و مردم انتقال نیافته است؛ از این‌رو دموکراسی تا حدودِ زیادی نوپا و شکننده است و تنها با تکمیل مرحلۀ بعدی به سوی تحکیم خواهد رفت.
شیوه‌های گذار به دموکراسی
مطالعاتِ تاریخی و تطبیقی به‌ویژه در موج اخیرِ گذار به دموکراسی، از سه معیار برای تنظیم یک چارچوبِ تطبیقی در جهتِ گذار به دموکراسی سخن می‌گوید. یکی از این‌ها، نیروی محرک و یا منبع حرکت در گذار ممکن است از بالا، از پایین و یا از بیرون باشد. دوم، شکل و شیوۀ گذار و رسیدن به دموکراسی اولیه، که ممکن است مسالمت‌آمیز یعنی از طریق توافق و یا اصلاح باشد و یا غیرمسالمت‌آمیز یعنی از طریق کودتای دموکراتیک و یا انقلاب دموکراتیک. و سوم، گذار از دموکراسیِ حداقلی به دموکراسیِ حداکثری می‌باشد.
ساموئیل هانتینگتون سیاست‌شناسِ معروفِ امریکایی و خالق نظریۀ تأثیرگذار جنگ تمدن‌ها در مورد گذار به دموکراسی بیشترین تأکیدش بر نقش نخبه‌گان در گذار به دموکراسی می‌باشد و بر نقش و تأثیر توده‌ها چندان اهمیتی قایل نیست. به نظر وی، در ۳۳ مورد گذار در موج سوم، تنها در شش مورد توده‌ها قدری نقش داشته‌اند. از نظر وی ممکن است توده‌ها مسبب انقلاب و سرنگونی رژیمِ مستبد شوند اما فقط نخبه‌گان‌اند که با برنامه‌ریزی و مداخله در وضعیت و اعمال روش‌ها و پیمان‌های خود، به‌جای استقرار یک رژیم خودکامۀ دیگر، رژیم دموکراتیک را مستقر سازند. به قول هانتینگتون، سازش میان اجزای نخبه‌گان، قلب تپندۀ گذار به دموکراسی است. در کنار این مورد در ادبیات جدید گذار به دموکراسی، بر نقش و تأثیرِ جریان‌های دیگری غیر از نخبه‌گان سیاسیِ حاکم مانند گروه‌های فعال در حوزۀ جامعۀ مدنی نیز تأکید شده است.
اما در مورد دوم می‌توان گفت که شیوه‌های فروپاشیِ رژیمِ پیشین می‌تواند تأثیر جدی بر فرایندِ گذار به دموکراسی داشته باشد. ممکن است فروپاشی نظام غیردموکراتیکِ پیشین در نتیجۀ انقلابِ خونین و خشونت‌بار، اصلاحات دولتی، کوتادی نظامی، حملۀ خارجی، مرگ ناگهانیِ دیکتاتور حاکم و غیره موارد صورت پذیرد؛ اما نکتۀ قابل تأمل این است که این نوع فروپاشی، قویاً بر نحوۀ گذار تأثیر جدی و ماندگاری خواهد داشت.
عوامل و زمینه‌های گذار به دموکراسی
بنا بر نظرِ شماری از نظریه‌پردازان دموکراسی، گذار به دموکراسی و متعاقباً تحکیم آن، رابطۀ مستقیم با صنعتی شدن و نوسازی اقتصادی دارد. لرنر باورمند است که دموکراسی، محصول نوسازیِ اقتصادی است و میان‌شان یک نوع رابطۀ علت‌ـ‌معلولی وجود دارد. شهرنشینی به صورت اتوماتیک و خودکار منجر به دموکراسی می‌شود؛ چون شهرنشینی اجباراً به سواد منجر می‌گردد. زنده‌گی در شهر به داشتن سواد ارتباط دارد. سواد، تخصص و مشارکت مستقیماً رابطه با رسانه‌ها دارد. بنابرین، نوسازی با دموکرسی و سنت با عدم دموکراسی ارتباط دارد. توسعۀ اقتصادی، در طول زمان مبانی رژیم‌های دموکراتیک را استوار می‌دارد. رشد بسیار سریع اقتصادی و بحران‌های اقتصادی در کوتاه‌مدت ممکن است رژیم‌های اقتدارگرا را بی‌اعتبار سازد. در موج سوم همبسته‌گیِ سطوح اصلی توسعۀ اقتصادی و بحران‌های اقتصادی کوتاه‌مدت یا شکست اقتصادی، فرمول اقتصادیِ بسیار مناسبی برای گذار از حکومت‌های اقتدارگرا به حکومت‌های دموکراتیک بود.
در قرن اخیر، جهان شاهد پیشرفت‌های دامنه‌داری به سمت‌وسوی دموکراسی بوده است. دموکراسی در چارچوب حد‌اقلی خویش، امروزه مطلوبِ کثیری از جوامع اعم از مذهبی و غیرمذهبی در سطح جهان بوده است. یعنی دموکراسی به همان معنا و مفهومِ گسترش مشارکت و رقابت ایدیولوژیک در عرصۀ سیاسی می‌باشد. این دو مفهوم مشارکت و رقابت دربرگیرندۀ مفاهیم بنیادین و فلسفۀ اندیشۀ دموکراسی هستند و مواردی چون آزادی بیان، آزادی اجتماع، شهروندی، اصالت فرد، حاکمیتِ مردم و غیره را در بر می‌گیرد. اما از این نکتۀ اساسی نباید غافل بود و یادآوری‌اش ضروری می‌نماید که جوهرۀ اصلی و ذاتی دموکراسی، همان رقابت ایدیولوژیک می‌باشد. مشارکت می‌تواند در سطوح گسترده‌تر و عمومی‌تری صورت گیرد و تمام مردم بدون استثنا در آن حضور داشته باشند، اما همان عنصر اصلی دموکراسی که منظور اصلی آن نیز می‌باشد، رقابت ایدیولوژیک است. به همین دلیل، جاذبۀ دموکراسی توأم با مشروعیتش مستقیماً برخاسته از همان جوهرۀ رقابت در آن می‌باشد. امروزه الگوی حکومت‌داری دموکراتیک توانسته است از جاذبه و مشروعیتِ جهانی در برابر سایر ایدیولوژی‌های تجربه‌شده برخوردار باشد. همچنان دموکراسی امروزه در معنای فراگیر آن در مقیاس جهانی، فاقد رقیب قابل ملاحظه و پرقدرتی می‌باشد که در برابرش ابراز وجود کند. ایدیولوژی‌های دیگر در مقابل آن رنگ باخته و نتوانسته‌اند با سرشت گفتمان حقوق‌محورِ جهانِ امروز سرِ سازگاری ایجاد کنند. موجی بزرگ و فراگیر از جنبش‌های اخلاقی و حقوقی در سطح جهانی، به دموکراسی به دلیلِ توجه به حقوق اساسی بشر، بیشترین تمایل و تأکید را دارند. در کنار این‌ها، بنابر متکای اصلیِ دموکراسی که همان لیبرالیسم و حقوق بشر است، می‌تواند در برابر سایر ایدیولوژی‌ها از مشروعیت‌های سیاسی و اخلاقی و عقلانی نیز برخوردار باشد. می‌توان اذعان نمود که قطعاً در پرتو دموکراسی است که حقوق و آزادی‌های اساسی و سیاسی قابل تحقق می‌گردد.
زوال مشروعیتِ رژیم‌های غیردموکراتیک و گذار به دموکراسی
مباحث اساسی در مورد گذار به دموکراسی، برمی‌گردد به چندمرحله‌یی بودن فرایند گذار؛ نخست زوال حاکمیت‌های مطلق‌انگارانۀ غیردموکراتیک، دوم گذار به دموکراسی در جامعه، و سوم تحکیم و استقرارِ دموکراسی در آن.
موضوع و سوال اصلی، مهم و قابلِ بحث این است که در کدام زمینه‌ها و شرایط زوال و فروپاشیِ رژیم غیردموکراتیک منجر به گذار به دموکراسی می‌شود؟
تجربۀ تغییر و تحول در جوامع معاصر نشان داده است که هر فروپاشی و تحول قدرت در نظام غیردموکراتیک، همواره به نفع دموکراسی رقم نخورده و منجر به گذار به دموکراسی نشده است؛ بلکه دیکتاتوری جدید به شکل و شیوۀ خشن‌تر حاکم شده است. بنابراین، بررسی زمینه‌ها و عوامل فروپاشیِ رژیم‌های غیردموکراتیک و رسیدن به دموکراسی با ذکر برخی از شاخص‌های آن ضروری به نظر می‌رسد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.