مدیریت در قرن بیست‌ویک

گزارشگر:دوشنبه 16 حوت 1395 - ۱۵ حوت ۱۳۹۵

بخش نخست/

mandegar-3مدیریت اثربخش منابع، مفهومی است که به گفتۀ دانیل ورن در کتاب تکامل اندیشۀ مدیریت، می‌تواند به پادشاه بابل یعنی حمورابی بازگردد. مدیران باستان، قانونی مشتمل بر مثلاً ۲۸۲ بند تدوین می‌کردند که تمامی معاملات، کسب و کار، رفتارهای شخصی، روابط بین افراد، دستمزدها، مجازات‌ها و دیگر موضوعات اجتماعی را در بر می‌گرفت. ورن به این موضوع اشاره می‌کند که یک قانون ۱۰۴ بندی، نخستین قانونی است که برای حسابداری وضع شده است. این قانون را چیزی شبیه به قوانین مدرن بازرگانی در نظر بگیرید که رابطۀ سادۀ میان یک تاجر و یک خریدار را تعریف می‌کند . قانون دیگر، اولین قانون حفظ حقوق مشتری بود. حمورابی قانون عجیبی وضع کرده بود که بر اساس آن، کسی که خانه‌یی می‌ساخت، نمی‌توانست ادعای مالکیت آن را نماید و در غیر این صورت، به مرگ محکوم می‌شد.
ورن، توسعۀ مدیریت را به نام‌هایی آشنا همچون کریس آرگریس، هنری فورد، جان کوتر، التون مایو و ویلیام وایت نسبت می‌دهد و جالب است بگوییم که تجزیه و تحلیل‌های ورن، مؤید همان چالش‌هایی است که هر کسی که بخواهد امروزه به مدیریت منابع خود بپردازد، با آنها دست به گریبان است. مثلاً ۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، چالش یک جنرال چینی به نام سان تزو، ادارۀ ارتش چین بود و این در حالی بود که او هیچ اعتقادی به مشورت با دیگران نداشت. او می‌خواست که همه چیز به شکلی ساده، کارآمد و صحیح انجام شوند.
تعریف رایج مدیریت، عبارت است از انجام دادن امور از طریق دیگران. هر کسی که برای مدیریت کاری تلاش کرده، می‌داند که مدیریت به هیچ‌وجه کار ساده‌یی نیست، گاهی اوقات کارآمد است، ممکن است برای نخستین مرتبه به درستی انجام نشود و هرگز با سرعت رخ نمی‌دهد، زیرا مدیریت علم پرتاب موشک نیست که سرعت داشته باشد اما در عین حال پیچیده‌گی‌های آن را دارا می‌باشد. ورن می‌گوید: «اندیشۀ مدیریت در خلأ فرهنگی بروز نمی‌کند. مدیران همواره شاهد هستند که کارشان تحت تأثیر فرهنگ موجود است.» با توجه به عناصر فرهنگی (و متغیرهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و غیره) مدیران باید ابتدا در مورد ضوابط حاکم بیاندیشند و سپس عمل کنند.
فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد با تاریخچه‌یی دربارۀ مدیریت آغاز می‌شود و واژه‌یی که امروزه مورد استفاده قرار می‌گیرد، دارای ۱۵۹۸ مثال و نقل قول متفاوت است. از واژۀ مدیر نیز ده‌ها سال است که استفاده می‌شود. برای شروع باید به سراغ رابرت اوون در سال ۱۸۱۳ برویم که نخستین مرتبه در کتاب اصول کلاسیک مدیریت از این واژه استفاده کرد. این کتاب فرازهایی از سخنان متفکرانی است که در سال‌های فعالیت‌های‌شان بیشترین تأثیر را از خود بر جای گذارده‌اند. اوون به عنوان یک تولیدکنندۀ منسوجات در اسکاتلند یک مدیر صنعتی نیز بود.
سخنرانی‌های او نشان‌دهندۀ آن بود که به خوبی فهمیده است، ماشین‌آلات اتوماتیک به زودی و به طور دایم در محیط‌های کاری به‌کار گرفته خواهند شد. اوون می‌نویسد: «بسیاری از شما تجربه‌یی طولانی در زمینۀ فعالیت‌های تولیدی و مزایای ماشین‌آلات مورد استفاده دارید.» او دربارۀ همه چیز از ماشین‌آلاتی که با سوزاندن نفت کار می‌کردند تا رایانه‌های خانه‌گی و شخصی، به دقت سخن گفته بود. او حتا از سود سرمایه‌گذاری در فن‌آوری‌های جدید آگاه بود. او می‌گوید: «پول باید برای دستیابی به سود بیشتر هزینه گردد.»
سخنرانی‌های اوون در سال ۱۸۱۳ فقط دربارۀ سودآوری نبود، بلکه او به مزایای مختلف مدیریت افراد اشاره می‌کرد. اوون می‌گوید: «اگر چیزی نتواند نظر شما را به خود جلب کند، بدانید که پول و زمان خود را تلف کرده‌اید و نتوانسته‌اید به مزایا و امتیازات مد نظر خود دست یابید.» او معتقد است که هماهنگی مناسب میان شرایط موجود در محیط کار (از جمله فن‌آوری‌های پیشرفته) و نیروی کار (یعنی مراقبت و توجه به ابزار زنده) سودی غیرقابل تصور به همراه خواهد داشت. اوون به همکارانش وعده می‌داد که اگر از مشاوره‌ها و راهنمایی‌های او بهره ببرند، سودی نه پنج، ده یا پانزده درصدی، بلکه سودی پنجاه یا حتا صد درصدی را شاهد خواهند بود.
از میان انبوهی از متفکران علوم مدیریت، می‌توان به فردریک وینسلو تایلور (نویسندۀ کتاب اصول مدیریت علمی)، هنری فایول (نویسندۀ کتاب اصول عمومی مدیریت)، ماری پارکر (نویسندۀ کتاب آزادی و هماهنگی) و التون مایو (نویسندۀ کتاب مشکلات اجتماعی یک تمدن صنعتی) اشاره کرد که ستارگان مدیریت امروز هستند. اگرچه اوون می‌دانست که از مدیریت باید در بطن متغیرهای اقتصادی، ضوابط اجتماعی و سیاسی استفاده کرد، اما چالش اصلی پیش روی مدیران، سه موضوع کاملاً مجزا است: فن‌آوری، مردم و سود. چگونه می‌توانیم این سه عنصر را به بهترین شکل، به کارآمدترین شکل، به پایدارترین شکل و در یک کلام به پیروزمندانه‌ترین شکل با یکدیگر ترکیب کنیم؟
مدیریت: حال
هزاران کتاب مدیریت را که طی دهۀ گذشته چاپ شده‌اند، می‌توان به دو بخش عمده تقسیم کرد. در یک سو پرفروش‌ترین کتاب‌های نویسنده‌گان رشتۀ مدیریت (از متفکرانی همچون رزابت موس کاتنر گرفته تا مدیرانی واقعی همانند جک ولش) قرار دارند، که تصویری جامع از مدیریت سازمانی برای انجام بهینۀ امور را ترسیم کرده‌اند. مدیران برجسته که نام‌شان در برخی از کتاب‌ها درج شده، میان پیچیده‌گی‌های تکنولوژی، افراد و سود حاصل از فعالیت‌های بازرگانی توازن ایجاد کرده‌اند. فروشگاه‌های کتاب به فروش چنین کتاب‌هایی علاقه‌مند هستند. در برخی از این کتاب‌ها به سازمان‌ها و شرکت‌های مختلف نیز پرداخته شده است. یکی از نمونه‌های عالی این سازمان‌ها «جنرال الکتریک» است. این‌ها شرکت‌هایی هستند که نویسنده‌گان مختلف در کتاب‌های گوناگون از آن‌ها نام برده‌اند.
در شمارۀ ۲۲ جون سال ۲۰۰۱ مجلۀ نیویورک تایمز، مارگو جفرسون با تمرکز بر دنیای نمایش، پرسشی جالب توجه را مطرح کرد: «چه‌گونه تیاتر می‌تواند مجدداً اهمیت خود را باز یابد.» او به این پرسش، چنین پاسخ می‌دهد: «تیاتر نیازمند کاری جدید است. تیاتر باید به روشی عمل کند که ما به آن روش زنده‌گی می‌نماییم؛ یعنی باید به حقایق و احساسات ما توجه کند و تمامی حرکات ذهنی و بدنی را ما به همان‌گونه که واکنش نشان می‌دهیم، به اجرا درآورد. لذا تیاتر باید خطر بیشتری را بپذیرد.» او با تغییر واژۀ «تیاتر» به «مدیریت»، استدلال می‌کند که افکارش با پیچیده‌گی‌های تکنولوژیکی، افراد و سود حاصله ارتباط مستقیم دارد.
جوان سیولا در تمام طول کتابش به نام «زنده‌گی کاری» که تحقیق جامع او دربارۀ کار است، به موضوعات مهمی اشاره می‌کند. او چنین استدلال می‌نماید: «بسیاری از مردم نمی‌توانند انتخاب کنند که چه زمانی به سر کار بروند و چه کاری انجام دهند. آنها توجه چندانی به سیاست‌های مدیریتی ندارند یا نمی‌توانند در مورد کاری که در دست دارند به درستی تصمیم بگیرند. بدتر از همه این‌که بسیاری از آن‌ها هنوز نمی‌توانند دربارۀ آینده تصمیم بگیرند، زیرا نمی‌دانند آیا کاری در آینده دارند یا خیر.» ریچارد دانکین شش سال صرف تحقیق در باب همین موضوع نمود و نتایج حاصل از کار خود را در کتاب «خون، شکر و اشک» منتشر کرد. او می‌گوید: «هر چه بیشتر دربارۀ جهان کار می‌نویسم، بیشتر از خودم می‌پرسم که چرا ما باید بر روی زمین کار کنیم؟» دانکین به این موضوع اشاره می‌کند که مدیریت به اهمیتی دست یافته که امروزه، برخی از مدیران ارشد، حقوقی معادل ۱۵۰ برابر دون‌پایه‌ترین کارکنان خود دارند. اما آن‌چه که دانکین را رنج می‌دهد، حقوق بالای مدیران نیست. او می‌گوید: «بخش عجیب این موضوع آن است که چنین افرادی ساعاتی طولانی را صرف کار می‌کنند به طوری که هیچ فرصتی ندارند تا به عنوان اوقات فراغت، از آن لذت ببرند.»
منبع: نورپورتال

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.