مدیریت در قدر ۲۱

گزارشگر:سه شنبه 17 حوت 1395 - ۱۶ حوت ۱۳۹۵

بخش دوم/

mandegar-3کریستینا ماسلاک و مایکل لیتر معتقد اند که آثارِ از پا درآمدنِ مدیران ارشد، چیزی فراتر از خسته‌گی آنان است. وقتی کتابِ آن‌ها در باب این موضوع، چند سال پیش منتشر شد، آن‌ها این ایدۀ چالش‌برانگیز را مطرح نمودند: «امروزه از پا در آمدن و خسته‌گی مفرط کارگران در امریکای شمالی همه‌گیر شده است. شاید نتوان گفت که گناه چنین موضوعی به گردنِ ماست، اما به هرحال تغییراتی بنیادی در محیط‌های کاری و ماهیت مشاغلِ ما رخ داده است. محیط کار امروزی، محیطی سرد، خصمانه و همراه با مشکلات اقتصادی و روانی است. افراد آن‌قدر بدبین شده‌اند که سعی می‌کنند به هر ترتیبِ ممکن، خود را از چنین فضایی دور نگه دارند.» این دلیل خوبی است که افراد با کارشان، چندان ارتباط برقرار نکنند. آمار گردآوری شده توسط چلنگر، گری و کریسماس در آسوشیتدپرس حاکی از آن است که در پایان سال ۲۰۰۱، میزان انصراف از کار در ایالات متحده به بالاترین حد خود رسید. آیا برای بسیاری از تیم‌های مدیریتی، برنامه‌ریزی استراتژیک اهمیت خود را از دست داده و به کاری پیش پا افتاده تبدیل شده است؟
بیل جنسن فعالانه تلاش می‌کند تا تفاوت میان آن‌چه که محیط کار هست و آن‌چه که باید باشد را مشخص کند. او معتقد است که کارکنان و مدیران باید اندیشیدن دربارۀ بهره‌وری سازمانی را رها کرده و به بهره‌وری فردی بیندیشند. او می‌گوید که همۀ ما باید تمرکز بر اموری همچون عالی کار کردن را متوقف کنیم و به این موضوع بپردازیم که افراد باید واقعاً در محیط کارشان چه کنند. او بر این نکته تأکید می‌نماید که افراد خودشان به مثابه واحدهای کسب‌وکار هستند. توماس استیوارت یکی دیگر از متفکران مدیریت است که برای مجلۀ فورچون قلم می‌زند و کتاب غنای دانش را به رشتۀ تحریر درآورده است. استیوارت می‌نویسد: «سازمان مدرن همانند هنر مدرن به پایان رسیده است. سازمان‌های پست‌مدرن وجهه‌یی کاملاً متفاوت دارند.» او استدلال می‌نماید که نحوۀ مدیریت کارکنان، یکی از مهمترین تفاوت‌های موجود در این زمینه است. استیوارت می‌گوید: «بهتر است که تفکری جدید دربارۀ کارمندان داشته باشیم، یعنی آن‌ها را نه اموال شرکت، بلکه سرمایه‌گذاران آن بدانیم. سهامداران اقدام به سرمایه‌گذاری پول در شرکت ما می‌کنند، اما کارمندان زمان، انرژی و فکر خود را سرمایه‌گذاری می‌نمایند.»
آری دی گیوس، بخش عمدۀ دوران کاری خود را در شرکت رویال دوییچ شل گذرانده است. او در کتاب خود به نام «افکار کسب‌وکار» می‌نویسد: «شرکت‌ها در زبان اقتصاد محبوس شده‌اند و به همین دلیل است که بسیاری از آنها دچار مرگ زودرس می‌شوند. مرگ این شرکت‌ها بدان دلیل است که مدیران و رهبران آنان بر تولید و سود تمرکز می‌کنند و وجود شرکت را به عنوان یک نهاد، که متشکل از مجموعه‌یی از انسان‌ها است، از یاد می‌برند.» در همین کتاب، فونز تومپراس می‌گوید: «از آن‌جا که فرهنگ امروزی تعریفی جهانی دارد، تنها کاری که یک مدیر انجام می‌دهد، طراحی مجدد فعالیت‌ها است. این‌که مردم به زبان انگلیسی سخن می‌گویند بدان معنا نیست که آنها یک‌سان می‌اندیشند. یک مدیر بین‌المللی باید به سراغ چیزی فراتر از تفاوت‌های فرهنگی برود. او باید به این تفاوت‌ها احترام بگذارد و از مزایای آن‌ها برای حل بحران‌های چندفرهنگی استفاده کند.»
چه‌گونه می‌توان مدیریت مدرن را حدود دوصد سال پس از عصر رابرت اوون تقسیم‌بندی کرد؟ از یک‌سو پرفروش‌ترین کتاب‌های مدیریتی به مسایل روز می‌پردازند که فن‌آوری و بانک‌های اطلاعاتی، حرف اول را در مدیریت سازمان‌ها می‌زند. از سوی دیگر، به سازمان‌هایی اشاره می‌شود که حتا از ادارۀ ساده‌ترین امور خود نیز برنمی‌آیند. آنیت رودیک، بانی فروشگاه‌های زنجیره‌یی «بادی» است که به عنوان مدیر عامل این شرکت تاکنون دو کتاب در مورد دیدگاه‌هایش در عرصۀ تجارت و مدیریت نوشته است. او در آخرین اثرش می‌گوید که مدیریت، فضایی به‌سان یک جنگل خلق کرده که در آن ارزشمندترین کار، زنده ماندن است. او می‌گوید: «مدیریت امروز، یعنی نشستن مقابل کامپیوتر و انتقال میلیون‌ها دالر از جاپان به نیویارک. نگرش جدید دربارۀ مدیریت آن است که فقط افراد مسوول می‌توانند هدایت امور را بر عهده بگیرند.»
امروزه مارگارت ویتلی را بیشتر به عنوان یک فیلسوف اجتماعی می‌شناسند تا متخصص علم مدیریت. او در کتابش به نام «رهبری و علم نوین» که در اوایل دهۀ ۱۹۹۰ به چاپ رسانید، به مدیریت از منظر فیزیک نوین می‌نگرد و می‌گوید که مدیریت علمی به مرحله‌یی رسیده که فردریک وینسلو تیلور حتا نمی‌توانست آن را تصور کند. او معتقد است که امروزه مدیریت همه‌گیر شده است. در همین راستا ویتلی می‌گوید: «اگر در عرض ده سال آینده، نحوۀ مدیریت کسب‌وکارمان را تغییر ندهیم، خواهیم مرد.» انبوهی از متفکران و نویسندگان مدیریت و خود مدیران از دیدگاه‌های او حمایت می‌کنند. دبلیو چان کیم و رنی موبورن دربارۀ مشکلات مدیریت استراتژیک در اقتصاد نوین بحث می‌کنند و معتقد اند که پیشرفت در عرصۀ مدیریت تنها زمانی رخ می‌دهد که پروسه‌یی منصفانه در قبال مدیریت جهان امروز طی شود. آن‌ها معتقد اند که باید در روش‌ها و رفتارهای کاری تغییراتی بنیادی ایجاد کرد و این امر بدون وجود افرادی که تمایل به همکاری در قالب یک فرآیند نوآورانه دارند، و همچنین تجربه و مهارت‌های لازم را برای انجام کار یک شرکت دارا هستند، امکان‌پذیر نیست.
دو استاد دانشگاه استنفورد یعنی جفری ففر و رابرت ساتون، نگاه عمیق‌تری به جهان سازمان‌ها داشتند و به این نکته پی بردند که اگرچه مدیران شرکت‌های بزرگ، با غرور افتخار می‌کنند که سازمان‌هایی یادگیرنده هستند، اما نمونه‌های متعددی از سازمان‌ها وجود دارند که چهره‌یی کاملاً متضاد دارند. آن‌ها به اتفاق یکدیگر کتاب «دانستن ـ رفع یک شکاف» را نوشتند. نخستین جملۀ این کتاب نمایانگر مدیریت نوین امروز است یا حداقل یکی از بیماری‌های مدیریت نوین را بیان می‌دارد: «ما این کتاب را نوشتیم، زیرا می‌خواستیم بدانیم چه‌گونه است که بسیاری از مدیران، اطلاعات گسترده و زیادی دربارۀ عملکرد سازمانی، دربارۀ نحوۀ رسیدن به آن عملکرد سازمانی و دربارۀ سخت کار کردن دارند، اما در عین حال بسیاری از سازمان‌هایی که چنین مدیرانی هدایت آنها را بر عهده دارند، فاقد عملکردی مناسب هستند.» به نظر می‌رسد مدیران چندان با نظرات و دیدگاه‌های داگلاس مک گریگور استاد رشتۀ مدیریت که در کتاب او زیر عنوان «بعد انسانی شرکت‌ها در دهۀ ۱۹۶۰» منتشر شده، آشنایی ندارند. چهل سال پیش از تحقیق ففر و ساتون، مک گریگور این‌چنین نتیجه گرفته بود: «موج‌ها می‌آیند و می‌روند. حقیقت بنیادی توانمندی‌های انسانی آن است که انسان‌ها می‌توانند در قالب گروه و به صورت رو در رو با یکدیگر همکاری کنند تا این‌که روزی این توانمندی آنان به رسمیت شناخته شود. تنها و تنها در این زمان است که مدیریت درمی‌یابد تا چه حد، توانایی منابع انسانی خود را نادیده گرفته است.»
مدیریت: فردا
پست الکترونیکی و انترنت دو نیروی تکنولوژیکی هستند که شغل یک مدیر را متحول ساخته‌اند. اگرچه نگرانی‌هایی وجود دارد که چه‌گونه باید کارکنان مجازی را که در خانه کار می‌کنند، مدیریت کرد (آیا آن‌ها واقعاً کار می‌کنند؟)، یا چه‌گونه می‌توان افرادی را تعیین کرد که می‌توانند به انبوهی از اطلاعات سازمانی دسترسی داشته باشند؛ اما فن‌آوری به نیرویی تبدیل شده که رابرت اوون در سال ۱۸۱۳ آن را پیش‌بینی کرده بود.
منبع: نورپورتال

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.