احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:گفتوگوکننـده: هارون مجیدی/ چهار شنبه 18 حوت 1395 - ۱۷ حوت ۱۳۹۵
اشاره: سیداسحاق شجاعی از نامهای آشنا در داستاننویسی، پژوهش و روزنامهنگاری است و به گفتۀ خودش، بیش از سه دهه است که در این بخشها فعالیت دارد. برای دانستنِ بیشتر از کارنامۀ آقای شجاعی، پُرسوشنودی را با ایشان انجام دادهایم که اینک آن را میخوانید.
***
جناب استاد! دستاندرکارانِ روزنامۀ ماندگار از اینکه برای این گفتوگو فرصت گذاشتهاید، از شما ممنون و سپاسگزارند. در آغاز دربارۀ زندهگیتان بگویید.
من در حدود سال ۱۳۴۰ خورشیدی به دنیا آمدهام؛ یعنی حالا ۵۵ ساله هستم. زادگاهم ولسوالی بلخاب است. بلخاب در شمال کشور و از ولایت سرپل میباشد. سرزمینی رازآلود، کوهستانی، سرسبز با دریای خروشان و چشمههای جوشان و کوههای سر به آسمان کشیده. جایی که علامه سید اسماعیل بلخی نیز زاده شده است.
کودکی خُردسال بودم که بهخاطر جنگها و ناامنیها و فشارهای معیشتی خانواده، به ایران آواره شدیم؛ باقی عمرِ خود را در آوارهگی گذراندهام. درسهای دینی و دانشگاه خواندهام و ماستری دارم.
بیش از سه دهه است که با ادبیات و خصوصاً ادبیاتِ داستانی حشر و نشر دارم؛ سالها داستان آفریدم و در پهلویش، دورههای چندی آموزش ادبی و داستانی برای نسل جوان مهاجر برگزار کردم. نهادهای فرهنگی و ادبی مانند دفتر ادبیاتِ افغانستان را در ایران ایجاد و سالها اداره کردم. اما عمرم که از چهل گذشت، بیشتر به کارهای پژوهشی با رنگوبویِ ادبی و داستانی روی آوردم.
با این اوصاف، سالهای درازیست که در بخش پژوهش، روزنامهنگاری و نوشتنِ داستان فعالیت دارید. حاصلِ اینهمه تلاش چند کتاب است و چه زمانی آنها نشر شدهاند؟
تاکنون این کتابها را منتشر کردهام:
مهاجران فصلدلتنگی؛ مجموعۀ داستان، ۱۳۷۵، تهران، انتشارات سورۀ مهر.
برف و نقشهای روی دیوار؛ مجموعۀ داستان، ۱۳۷۶، تهران، انتشارات سورۀ مهر.
سالهای برزخ و باد؛ مجموعۀ داستان، ۱۳۷۷، تهران، انتشارات سورۀ مهر.
ستاره شب دیجور (یادنامۀ علامه بلخی)، ۱۳۸۳، تهران، انتشارات سورۀ مهر.
ستارۀ سوخته (مجموعۀ داستان)؛ ۱۳۸۴، تهران، انتشارات سورۀ مهر.
میراث شهرزاد در افغانستان (داستان و پژوهش)؛ ۱۳۸۵، تهران، عرفان.
سپیدارهای گُمشده (مجموعۀ داستان)؛ ۱۳۸۶، انتشارات تهران، عرفان.
نردبان آفتاب (بازنویسی داستانهای مثنوی)، دفتر اول، ۱۳۸۶، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
نردبان آفتاب (بازنویسی داستانهای مثنوی)، دفتر دوم، ۱۳۸۷، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
نردبان آفتاب (بازنویسی داستانهای مثنوی)، دفتر سوم، ۱۳۸۸، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
سعادت گُمشده (سیرۀ رفتاری و عملی پیامبر)؛ ۱۳۸۹، مشهد، نشر مرندیز.
تأثیر قرآن بر محتوا و ساختار مثنوی معنوی؛ ۱۳۹۱، قم، بوستان کتاب.
نردبان آفتاب (بازنویسی داستانهای مثنوی)، دفتر چهارم، ۱۳۹۴، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
نردبان آفتاب (بازنویسی داستانهای مثنوی معنوی)، دفتر پنجم، ۱۳۹۵، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
نردبان آفتاب (بازنویسی داستانهای مثنوی معنوی)، دفتر ششم، ۱۳۹۵، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
سلام اول (مجموعۀ سرمقالههای روزنامۀ عصر نو)، ۱۳۹۵، مشهد، انتشارات بدخشان.
این چند اثر نیز در آیندۀ نزدیک چاپ و نشر خواهند شد:
خاطرات و خطراتِ روزنامهنگاری در افغانستان (آمادۀ چاپ)
گزیدۀ مقالات فرهنگی و ادبی (آمادۀ چاپ)
گزیدۀ مثنوی معنوی مولانا (آمادۀ چاپ)
خاطرات و ناگفتههای آوارهگی (در دستِ کار)
یکی از بخشهای عمدۀ کارتان، نوشتن داستان و پژوهش در بخش داستاننویسی در افغانستان بوده است. چگونه علاقه به نوشتنِ داستان گرفتید و نوشتن داستان، چه سرگذشت و داستانی در افغانستان دارد؟
من با خواندن داستان، جذبِ داستان شدم و آن را شیرین و دنیای اسرارآمیز اما واقعی یافتم. بهتر است بگویم داستان مرا پیـدا کرد و به سوی خود جذب نمود. در این دنیای رنگین و عجیب ماندم و هنوز هم داستان را دوست دارم و گاهی چیزهایی نوشته میکنم و بیشتر میخوانم.
اما اینکه سیر داستاننویسی در این کشور چه پیشینهیی دارد؛ من این موضوع را به صورتِ مفصل در مقدمۀ کتاب «میراث شهرزاد در افغانستان» نوشتهام. در اینجا اشاره میکنم که فرهنگ و ادبیات فارسیِ ما از سنت غنیِ داستانی برخوردار است و بهترین آثار فرهنگی و عرفانیِ ما در قالب داستان ارایه شده است. مانند شاهنامۀ فردوسی، مثنوی مولانای بلخی، آثار سنایی و…
اما آنچه که ما امروز از داستان مراد و منظور میکنیم، پدیدهییست که از غرب آمده و غربیها در این کار پیشقدم بودهاند. داستان در غرب خصوصاً اروپا، سه سده پیشینه دارد، در حالی که در کشور ما به حدودِ یک سده میرسد. اولین داستان به معنای امروزی آن در ۱۲۹۸ خورشیدی نوشته شده است.
داستاننویسی به اندازۀ سن و سالش در کشورِ ما قد نکشیده و به رشد و بال و بر نرسیده است. موجودی ناقص و کمرشد مانده است. علتِ آنهم واضح است: همۀ بخشهای یک جامعه بههم مربوط اند و از همدیگر تغذیه میکنند و بهوسیلۀ همدیگر حمایت میشوند. کشوری که اقتصاد و فرهنگ و سیاست و…اش از رشد بازماند، ادبیات و داستاننویسیِ آن چگونه میتواند رشد کند؟
داستاننویسی پساطالبان که طی آن، جوانانِ تازهنفسی به جمعِ داستاننویسان پیوستند را چگونه میبینید؟
داستاننویسی برخلاف شعر، همیشه به زمانِ کافی نیاز دارد. زمانِ زیادی از سقوط حکومتِ طالبان نگذشته و داوری در مورد آثاری که آفریده شده، هنوز زود است، اما امیدواریهای زیادی وجود دارد؛ زیرا نیروهای تازهنفس و جوانانِ بااستعدادی در این میدان وارد شدهاند و بر این اساس، میتوان گفت آیندۀ خوبی در انتظار ادبیات داستانیِ ما خواهد بود.
در این سالها بزرگان ادبیاتِ داستانی کشور نیز با انرژی و توانِ بالا کار کردند و خوانندهگان و علاقهمندانِ خود را خوش ساختند. استاد رهنورد زریاب، حسین فخری، مرحوم اکرم عثمان، و دیگران با کارهای جدیدشان هنوز در میدان هستند. کارهای این بزرگان در دورۀ پس از طالبان قابل تقدیر است.
برای بهتر شدنِ حالوهوای داستاننویسی در افغانستان چه پیشنهادی دارید؟
ادبیات و فرهنگ بهطور کُلی یک کارِ معنوی است و کارکرد خاصِ خود را دارد. سود مادی از آن نمیتوان چشم داشت. ادبیات و داستاننویسی وقتی بهبود پیدا میکند که نهاد ملییی از این کار حمایت کند. البته حمایت و نه هدایت. ادبیات داستانیِ ما برای شکوفا شدن، نیاز به حمایتِ مثلاً وزارت اطلاعات و فرهنگ دارد تا نویسندهگان کمتر غمِ نان را بخورند و کمتر در خدمت نهادهای غیرفرهنگی، رسانهها و انجوها باشند. وقتِ خود را به آفرینشهای ادبی و داستانی اختصاص بدهند.
کتابهای نویسندهگان جوان، آسانتر و با هزینههای ناشر چاپ شود و نویسندهگان مورد حمایت و تشویق قرار گیرند.
البته رابطۀ نویسنده و خواننده نیز بسیار مهم است که در کشور ما این رابطه تا حدی یکسویه است؛ به این معنا که خواندن داستان هنوز چنانکه باید در میان نسل باسواد و جوانِ ما معمول نشده است. این کار نیاز به آموزشهای لازم از دورههای ابتدایی و متوسطه و دانشگاه دارد. در این زمینه باید یک برنامهریزی دقیق صورت بگیرد.
چندین سال است که شما مصروفِ روزنامهنگاری و مدیریتِ روزنامۀ عصر نو در بلخ هستید. حال و احوالِ روزنامهنگاری و روزنامهخوانی در بلخ چگونه است و چطور توانستهاید تا حال نفسهای «عصر نو» را جاری نگه دارید؟
روزنامۀ عصر نو از اواخر سال ۱۳۹۰ کارِ خود را در ولایت بلخ و چندین ولایتِ دیگرِ شمال شروع کرده و تا کنون آهسته و پیوسته به راهِ خود ادامه داده است. روزنامهنگاری در کشور ما مشکلاتِ کمی ندارد و این را کسانی که در این میدان کار میکنند، بهتر میدانند. نداشتن امنیت جانی و شغلی، بیسوادی مردم و عدم فرهنگ روزنامهخوانی در میان اقشار باسواد، هزینههای چاپ و…، نادیده گرفتنِ حقوق روزنامهنگاران و…، برخی از مشکلاتیست که ما هم مانندِ دیگر روزنامهنگاران با آن سروکار داریم. اما دیگر ایدهآل فکر نمیکنیم؛ با مشکلات مردانه دستوپنجه نرم میکنیم و برای بالا بردنِ سطح دانش، آگاهی و فهم و درکِ مردمِ خود نیز به تلاش ادامه میدهیم.
خوشبختانه روزنامۀ عصر نو، بعد از شش سال انتشار خود، احساس میکند که فرهنگِ روزنامهخوانی خصوصاً در بلخ و شهر مزارشریف بهبود یافته است؛ یعنی تلاشهای ما و همکارانم در عصر نو نتیجۀ خوب و قابل لمس داشته و این چیزی کمی نیست و ما را راضی و تشویق به ادامۀ کار میکند.
چه برنامهها و کارهای تازهیی روی دست دارید؟
کتابِ “ستارۀ شب دیجور” که دربارۀ آثار، اندیشهها و مبارزات و زندهگی علامه سیداسماعیل بلخی است را بازنویسی و برای چاپِ جدید آماده میکنم. این اثر علاقهمندانِ زیادی دارد. همانطور که پیشتر نیز گفتم، “خاطرات و خطراتِ روزنامهنگاری در افغانستان” آمادۀ نشر است. “خاطرات مهاجرت” را کار میکنم، “گزیدهیی از مثنوی معنوی” و نیز “گزیدهیی از مقالات فرهنگی و ادبیِ نشرشده در مطبوعات” را آماده کردهام.
در پایان، یک بارِ دیگر سپاس که وقتتان را به ما دادید.
تشکر از شما، لطف کردید!
Comments are closed.