احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:داکتر جعفر بوالهری/ چهار شنبه 18 حوت 1395 - ۱۷ حوت ۱۳۹۵
بخش دوم و پایانی/
پدیـدۀ خودشـیـفـتـهگی
«پدیدۀ خودشیفتهگی» که ویژهگی اصلی اختلال خودشیفتهگی است، بر پایۀ یک تضاد نهاده شده است که در ظاهر با یک الگوی فراگیر از «خودبزرگبینی» و «نوعی بینظیر بودن» نمایان میشود و در باطن و زیربنا، احساس حقارت و اعتماد به نفسِ شکننده و آسیبپذیر مشخص میگردد.
به عبارت دیگر، آن احساس منحصر به فرد بودن و حس مبالغهآمیز نسبت به تواناییها و دستاوردهای خود و نیاز مداوم به توجه، تأیید و تحسینِ دیگران که بهصورت گسترده در رفتار، افکار، تصورات و تخیلاتِ فرد رخنه میکند و در روابط بین فردی اعم از محیط خانواده، محیط کار و جامعه تأثیر میگذارد، دفاعی است آسیبپذیر در مقابل حس خودکمبینی که در عمق روان او، حضور فعال دارد و او را رها نمیکند.
ویژهگیها
اگر به برخی ویژهگیهای دیگر این افرادِ خودشیفته و خودبزرگبین توجه شود، به نقش محوریِ این تضاد در علامتسازی پی میبریم:
ـ حساسیت زیاد نسبت به انتقاد و اینکه اصولاً انتقاد از طرفِ دیگران را یک نوع حملۀ شخصی تلقی میکنند.
ـ خود را مستحق برخورد ویژه میدانند و همواره یک نیاز عمیق به تحسین شدن از جانب دیگران را دارند. آنها در تلاش هستند شرایطی را فراهم کنند تا این نیاز آنها پاسخ داده شود.
ـ استفادۀ ابزاری از دیگران یا به خدمت گرفتنِ افراد برای کسب موفقیتهای شخصی بدون در نظر گرفتنِ تأثیرات مخربِ این استراتژی در شخصیت و زندهگی فردی، اجتماعیِ کسانی که مورد بهرهکشی قرار میگیرند.
ـ بیاعتبار کردنِ کسانی که به روانِ متورمِ آنها ضربهیی وارد کند یا در پاسخ به نیازهای عصبی آنها، پاسخِ مناسب ندهد.
ـ تکبر، غرور و رشک و حسد نسبت به دیگران یا اینکه دیگران را به برخورداری اینگونه احساسات نسبت به خود متهم میکنند.
تأثیر پدیدۀ خودشیفتهگی
افراد مبتلا به پدیدۀ خودشیفتهگی در مواضع و ساختارهای مختلف اعم از خانواده و محیط کار میتوانند مشکلاتی را بهوجود آورند که مانع رشد و پیشرفتِ خود و دیگران شوند. این افراد برای رسیدن به آرامش عصبی، تلاش بیوقفهیی از خود نشان میدهند، ولی خود این افراد نمیدانند که چه مشکلاتی را برای دیگران بهوجود میآورند.
انکار واقعیت، بدبینی، رشک و حسد، ناتوانی در تحمل انتقاد، افراط و تفریط و… در ابعاد مختلف بر عملکرد فردی و اجتماعیِ او اثر میگذارد که برای مثال میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ تصمیمگیری، ارتباط و بازخورد، کار گروهی، فرهنگ سازمانی، انگیزهها، قضاوت، برنامهریزی
ـ بیثباتی در هر یک از فرآیندهای فوق، ناشی از بیثباتی و تضادی است که در روانِ این افراد به صورت فعال حضور دارد به نحوی که نهایتاً یک نوع گیچی و سردرگمی را برای دیگران به دنبال دارد.
ـ پرداختن جدی به فرآیند خودشناسی که در واقع یکی از پیشزمینههای خداشناسی است، خصوصاً در محور خودشیفتهگی و موکداً در کسانی که مسوولیتهای مهم و کلیدی جامعه را تقبل میکنند، بسیار حیاتی است. این مار خفته، در شرایط مناسب بیدار میشود و آسایش فردی، خانوادهگی و اجتماعی را به آشفتهگی مبدل میکند.
Comments are closed.