احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:گفتوگو هارون مجیدی/ یک شنبه 6 حمل 1396 - ۰۵ حمل ۱۳۹۶
بخش نخست/
افغانستان دارای چه نوع گذشتۀ تمدنی بوده است؟
افغانستان به عنوان کشوری اسلامی، مانند جوامع دیگر اسلامی، فراز و نشیبهایی را پشت سر گذرانده است. به نظر من، این فراز و نشیبها از بُعد دینی نیست، بیشتر از بُعد تمدنی است. زمانهایی هست که فرازهایی از رشد مدنیت را در این سرزمین میبینیم که دلایل سیاسی و اجتماعی داشتهاند، مانند نقش امپراتوریهایی که در این سرزمین بودهاند به مثل: امپراتوری غزنویان، سلجوقیان، تیموریان و- . در این دورههای تاریخی، جغرافیایی که امروزه به نام افغانستان یاد میشود، پُردستآورد بوده است. طبیعی است در جایی که مدنیت رشد میکند و تمدن به شکوفایی میرسد بخشی از آن، رشد و شکوفایی دینی است؛ یعنی هنر دینی، عرفان اسلامی، فقه اسلامی، تصوف اسلامی، فلسفۀ اسلامی و… . دورههایی هم هست که دورههای فرود و یا نشیب تمدنی را شاهد بودهایم، در این مقاطع طبیعی است که سایر عرصههای زندهگی به لحاظ تمدنی دچار اضمحلال یا انحطاط میشود؛ فکر دینی، هنر دینی، دانش دینی و در کل بخشی که در مدنیت مربوط به دین است نیز دچار اُفت و سقوط میشود.
از این نگاه اگر ببینیم، ما در دوصد – سهصد سال اخیر شاهد ظهور رجالی مانند مولانا جلالالدین بلخی نیستیم و یا عبدالرحمن جامی، سنایی، امام فخرالدین رازی و دهها شخصیت نامی دیگر که در زمان خود شخصیتهای فرا منطقهیی بودند. هرچند آنها متعلق بهاینجا بودند، یعنی در هرات، نیشابور، غزنه، بلخ و یا بخارا زندهگی میکردند، اما این چهرهها متعلق بهیک مدنیتِ کلان بودند و در همان دوره از مرزهای منطقه فراتر رفتند و تا به امروز هم فروغ کارِ آنها در کشورهای اسلامی محسوس است و از آثار فکری آنها استفاده میشود.
علت این موضوع به نظرم این است که در آن زمان ما از لحاظ مدنیت بارورتر بودیم و اینگونه نبود که ما تنها علمای مسلمان زیاد داشتیم، بلکه هنرمندان و شاعران زیادی نیز داشتیم. در امور زندهگی هم به تناسبِ همان دوره، زندهگی مردم نسبت به جوامع دیگر بهتر بوده است.
اما تحولاتی در طول چندصد سال اخیر اتفاق افتاده است، نه تنها در افغانستان بلکه آسیای میانه را نیز میبینیم که دچار گسستهای مختلف میشود. هم از لحاظ گذشتۀ تاریخی شاهد این گسستاند، هم از لحاظ جغرافیایی و سیاسی که بالاخره توسط تزارها اشغال میشود. عین همین اتفاقات در هند بعد از استعمار روی میدهد که پیش از آن در هند امپراتوری اسلامی است. در آن زمان، این امپراتوری دستآوردهایی دارد، اما زمانی که به دو ـ سه قرن اخیر میرسیم، مینگریم که آن تمدن و امپراتوری وجود ندارد و در نتیجه، از نظر مدنیت، فکر و فرهنگ اُفت میکند. منظور اینکه تنها افغانستان دچار این انحطاط تمدنی نیست، بلکه منطقۀ ما شاهد آن بوده، و بخشی از این انحطاط مربوط به فکر دینی و دانش دینی میشود که در چند سدۀ اخیر از شکوفایی بازمانده است.
داشتههای تمدنی حوزۀ ما بهویژه افغانستان، پس از انتشار اسلام در این جغرافیا چه تأثیراتی گذاشته است؟
در اینباره دانشمندان تحلیلهای مختلفی دارند دربارۀ اینکه چهگونه یک نوع رابطۀ اثرگذارِ متقابل بین اسلام و فرهنگهای موجود در هر منطقه صورت گرفته؛ چنانکه اسلام در نسخۀ اولییی که در حجاز بود، در بخشی از لایههای خود متناسب سطح زندهگی همان مردم بود و به محض اینکه اسلام وارد عراق، مصر، شام و بعد افغانستان و مناطق دیگر شد، مسلمانان با مدنیتهای متفاوتی روبهرو شدند که این مدنیتها پرسشهای جدید و مشکلات خاصِ خود را داشت. ارتباط برقرار کردن با منظومۀ فکری هر فرهنگ و مدنیت مرحلهیی بود که پیچیدهگیهای خاص خود را داشت؛ مثلاً چهگونه در یک محیط که حداقل یکهزار سال امپراتوری ساسانی در آن حکومت کرده و این امپراتوری در خود چندین حکومت خودمختار ایالتی داشته، یک ساختار خاص سیاسی را ایجاد کرده که در رأس آن، پادشاه و یا امپراتور را قرار داده و در درون این سلسلهمراتب نهاد دینی جایگاه خاصی در گذشته داشته. به همین منوال، در زیر چتر و حمایت این امپراتوری، مراکز تحقیقی و علمی بهتناسب همان دوره تشکیل شده بوده است. وقتی شما وارد چنین ساختاری میشوید، چهگونه میتوانید با آن ارتباط برقرار کنید و زبان تفاهم را با آن باز کنید و وارد ذهن و روانِ این جامعه شوید. این دوره در منطقۀ ما و شما نزدیک به دو قرن طول کشیده تا اینکه دورۀ گذار را پشت سر نهاده و جامعه در همۀ سطوح و عرصههای زندهگی خود رنگ اسلامی گرفته است.
دو قرن دورۀ گذار است، تعبیری که دکتر زرینکوب جایی به کار برده و آن را “دو قرن سکوت” گفته است. فکر میکنم که تنها دورۀ سکوت نیست، بلکه دورهیی هم است که نوعی آموزش تفاهم بوده است میان دینی که جدیداً از حجاز آمده و مدنیتی که بیش از هزار سال در این منطقه وجود داشته است. هر دو بر یکدیگر تأثیراتی میگذارند. حوزۀ تمدنی آغوشِ خود را کمابیش بهروی فکر اسلامی و پذیرش اسلام باز میکند و آرامآرام مفاهیم اسلامی را جذب کرده میرود؛ اما همزمان شروع میکند بر تأثیرگذاری بالای تفسیرهایی که از دین ارایه شده است. شما میبینید که بخش زیادی از مفسرین، محدثین، فقها و پیشکسوتان تمدن اسلامی در آن دوره از این منطقه هستند: ابناء فارس در بعضی روایات آمده و حدیثی هم در اینباره از پیامبر اسلام(ص) روایت شده که دربارۀ سند آن بحث است. این روایت میگوید: اگر علم در ثریا باشد، شماری از فرزندان فارس به آن دست خواهند یافت. مثال بارز آن امام ابوحنیفه، امام بخاری و بسیاری دیگر است.
تأثیرگذاری به دو صورت است؛ یعنی از یک طرف منطقۀ اسلامی شده و از طرف دیگر اسلام با تفسیر متمدنانه و متفاوت با تفسیر بدوی که صرفاً در حجاز بود، مجهز میشود. یکی از ثمرات این برخورد این بود که کمکم از منطقۀ عراق تا ماوراءالنهر یک مکتب فکری شکل گرفته که بعدها اسم «مکتب ماوراءالنهر» بر آن گذاشته میشود. این مکتب ویژهگیهای مختص به خود را نسبت به مکتب حجاز و حتا مکتب حنفی عراق دارد. مکتب ماوراءالنهر در درون خود شاخههایی در عرصۀ کلام، عرفان، فقه، تفسیر و- دارد. مثلاً از جمله گامهای بسیار مهمی که در آن دوره برداشته شد، در عهد ساسانیان؛ تفسیر قرآن به زبان فارسی است که تفسیر طبری به فارسی برگردان میشود و همزمان قرآن کریم به زبان فارسی ترجمه میشود و این کاری است که در خیلی از جاهای دیگر صورت نگرفته بود. این اجتهاد جرأتمندانه توسط علمای همین منطقه صورت گرفت که دین را به زبان مردم منطقه تفسیر کردند و طبیعی است که زبان به معنای تحتالفظی آن نیست، بلکه باز کردن افقهای یک فرهنگ و امکانهای موجود در درون یک مدنیت است، چهگونه از درون زبان که کلید مدنیت است، افق خود را روی فکر اسلامی باز میکند.
بعد از این کتابهای زیادی نیز نوشته میشود که اگر از لحاظ مراحل شکلگیری و رشد تمدن اسلامی نگاه کنید، دومین زبانی که در رشد و پرورش آن موثر بوده، زبان فارسی است. خیلی از آثار علمی، دینی، فکری و فلسفی به زبان فارسی نگارش یافته و حتا کسانی هستند که فارسیزبان نبودند، آثار خود را به زبان فارسی نوشتند. همچنان که بسیاری از فارسیزبان به زبان عربی مینویسند. یعنی این دو، زبانهای فرهنگی و تمدنیِ منطقه بوده که در تمدن اسلامی، اول زبان عربی است و دوم فارسی؛ بعدها زبان ترکی میآید به عنوان سومین زبان در رشد تمدن اسلامی معرفی میشود، منتها آثار زیادی به زبان ترکی تولید نشده، به اندازهیی که زبان عربی و فارسی تولید کرده است.
Comments are closed.