احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حامد علمی/ دو شنبه 7 حمل 1396 - ۰۶ حمل ۱۳۹۶
بخش نخست/
رهبران ۲۷ کشور عضو اتحادیۀ اروپا، ۲۵ مارچ ۲۰۱۷، شصتمین سالروز تأسیس اتحادیۀ اروپا را در شهر روم تجلیل کردند. این تجلیل در حالی صورت گرفت که یکی از قدرتمندترین کشورهای اروپایی و پنجمین اقتصاد جهان، یعنی کشور بریتانیا، در این جشنواره حضور نداشت؛ زیرا بریتانویها در ۲۳ جون ۲۰۱۶ میلادی مطابق ۳ سرطان ۱۳۹۵ خورشیدی، پای صندوقهای رای رفتند و بر عضویتِ خویش در آن اتحادیه نقطۀ پایان گذاشتند. رای مردم بریتانیا مبنی بر خروج از اتحادیۀ اروپا که به “برگزیت” مشهور گشت، علاوه بر اینکه تلاشهای حدود شصت سال سیاستمداران و اندیشمندانِ این قاره را شدیداً زیر سوال برد، روحِ تازه به موج استقلالطلبییی که در سالهای اخیر در اروپا ایجاد شده، دمید. موجی که اخیراً با تشدید بحران پناهجویان و بالا گرفتن اختلاف و تضاد بین اعضای اتحادیۀ اروپا، با تقویت احزاب راستگرا ادامه یافته و علاوتاً رکود اقتصادی و تعبیر خدشهدار شدن حاکمیت ملی بریتانیا، آن را مشتعلتر ساخته است.
تضادهای ذاتالبینی میان کشورهای اروپایی، به سدههای گذشته برمیگردد. این قاره در طول سالیان متمادی شاهد نبردها و کشمکشهای فروان بوده است؛ چه این کشمکشها ریشه در تفوقطلبی قبیلهیی داشته یا کشمکشها بر سر بنادر و منابع طبیعی یا نبرد میان شاهان و امپراتوریها و کشورهای بزرگِ آن قاره بوده است. طوریکه گفته میشود، اروپا منطقهیی است که کلیۀ دگرگونیهای عمدی فرهنگی، اقتصادی، فنآوری، سیاسی، اجتماعی و امنیتی از رنسانس گرفته تا جنگهای سی ساله، انقلاب صنعتی، عصر روشنگری، انقلابها و جنگهای بزرگ بینالمللی را پشت سر گذرانده و نواحی مختلفِ این قاره در مقیاسهای متفاوتی، بر حسب نزدیک و دوری تحت تأثیر این تحولات قرار گرفتهاند. هنجارسازیها و فرهنگسازیها در این منطقه اگرچه تحت عنوان کلی اروپایی از آن یاد میشود، لاکن فرآیند جامعهپذیری در چهارچوب امپراتوریهای گوناگون نظیر روس، پروس، اتریش، هنگری و عثمانی متفاوت بوده است. شکلگیری اروپای بعد از جنگ جهانی و تقسیمِ آن به دو بخشِ شرقی و غربی، هریک از واحدهای سیاسی مستقر در آن را به شیوههای متفاوتی در معرض جامعهپذیری، هنجارسازیها و فرهنگسازیها قرار داد. فروپاشی کمونیسم و دیوار برلین، از بین رفتن پردۀ آهنین و بالاخره تشدید روند جهانی شدن، جوامع مختلفِ اروپایی را با مسایل جدید هویتی روبهرو ساخت به گونهیی که برخی از اقوام به دنبال مرکزیتزدایی از دولت کلان در تلاش برای یافتن هویت گمشدۀ خویش برآمدند. آنها جوامعی بودند که به دلایل عدیده، فرآیند ملت و دولتسازی را طی نکردند؛ لذا به صورتهای مسالمتآمیز و نیز خشونتبار، حرکت گریز از مرکز را آغاز نمودند. (قوام، ۱۳۸۹)
اینکه بریتانویها چرا رای به ترک از اتحادیۀ اروپا دادند، پرسشیست که در ادامۀ این مقاله مختصراً آن را تحلیل و از لابهلای نقل قولها و واقعاتِ تاریخی بررسی میکنیم و چهار عامل که عبارت از تضاد فرهنگی ـ هویتی، دیدگاههای مختلف سیاسی – امنیتی، بحران پناهجویان و رکود اقتصادی است، بررسی میکنیم.
الف- تضادهای هویتی ـ فرهنگی: صاحبنظران و اروپاشناسان به این باورند که جامعۀ اروپا همواره در کشمکشهای هویتی مبتلا بوده است و این کشمکشهای هویتی میراثیست که از قرون گذشته به این قاره باقی مانده و جامعۀ اروپا هم در میان اعضای قدیمی و نیز در روند گسترش در شرق با مسایل هویتی فراوانی مواجه شده است. با وجود آنکه برای نخستینبار اشکال دولت – ملتهای مدرن در اروپا ظهور کرد و در حقیقت، اروپا مکانی بود که در آن حاکمیتهای ملی مستولی شده بودند، لاکن صحبت از هویت اروپایی سبب گردید تا عملاً استقلال و حاکمیت جداگانۀ سنتی واحدهای سیاسی مختلف اروپا نادیده گرفته شده و در حقیقت مفاهیم مزبور بازتعریف شوند. تحت این شرایط، حرکت از استقلال واحدها به سوی وابستهگی متقابل و تداخل حاکمیتها و سیاستگذاریها و در یک کلام، برداشتن مرزهای حقوقی، سیاسی و ایدیالوژی برحسب شدت و ضعف تعصبات ملی و گرایشهای ناسیونالیستی و شوونیستی، واکنشهای هویتی متفاوتی را به همراه داشته است. (همان)
بریتانویها به این عقیده بودهاند که در هر حالت هویت آنها نباید صدمه ببیند. اما هویت و امنیتِ اروپا از نظر رهبران فرانسه در ورای مسایل دیگری نهفته میباشد. امروز هستۀ اصلی هویت و امنیت اروپا از نظر رهبران فرانسه، تشکیل واحدی است که قدرت عمل داشته باشد (بوزان و ویور، ۱۸۸). پس دیده میشود که حد اقل دو دیدگاه متفاوت میان بریتانیا و فرانسه ریشه در عمق مسایل فرهنگی – هویتی دارد و تحمل فرهنگها، سنتها، سمبولها، ارزشها، هنجارها، زبانها و قومیتهای گوناگون برای شــهــروندانِ بسیاری از جــــوامـــع اروپایی بسیار دشوار و در پــارهیی از مـــوارد، غیر قابل تــحمل بوده است (قوام، ۱۳۸۹). آنگونه که پال تیلور در کتاب خود تحت عنوان “پایان همگرایی اروپایی” به آن اشاره مینماید و یا حتا اعلام قاطعانۀ عدم امکان تبدیل شدن هویت بینالدولی آن به یک هویت فراملی با تجارب همگرایی اروپایی چندان سازگار نیست (کیانی، ۱۳۸۹). در کُل، بریتانویها از اینکه فرانسویها و آلمانیها تصمیم بگیرند و اینان مجبور به تبعیت شوند، ناراضی بودند. متل مشهور انگلیسی است که میگوید بدبختیِ خودخواستۀ ما، بهتر از خوشبختی وارداتی فرانسوی است (خانعلی زاده، ۱۳۹۵/۵/۵). بنابرین بریتانویها که سخت شیفتۀ هویتی فرهنگی خویش هستند، به مشکل میتوانند اتحادیهیی را که در آن شرکای اروپاییشان ـ مانند آلمان و فرانسه و از آن سوی اتلانتیک، ایالات متحدۀ امریکا ـ بر امور اشراف داشته باشند را قبول نمایند. بنابراین، آنها صدای استقلالیت را در فرصتی که برایشان مساعد گردید، بلند نمودند. این صدای استقلالیت که بسیاری به آن باور نداشتند و گمان نمیکردند که ذهنیت بریتانوی تا این حد علیه اروپاییها گرایش نموده باشد، در اولین جلسۀ پارلمان بریتانیا پس از رای بر خروج واضح گردید؛ طوریکه پارلمان بریتانیا در اولین جلسهاش بعد از اعلان نتایج رای مردمِ آن کشور مبنی بر خروج از اتحادیۀ اروپا، روی موضوع خروج و عواملِ آن بحثِ یکونیمساعته نمود و اکثریت اعضایی که از نتایج رایگیری راضی بودند و مثالهای گوناگون هویتی و فرهنگی را بیان میکردند و میافزودند که دادگاه اروپا بر تمام اقدامات قضاییِ ما مداخله میکرد و این مسأله، هویت فرهنگی و ملیِ ما را بهشدت صدمه زد. مردم به خروج رای دادند و رای مردم باید احترام شود، اما باید در مذاکرات بعدی روی سهم بیشتر و امتیاز بهتر از اتـحادیـۀ اروپا با شرکای خویش، پافشاری کنیم (.(BBC TV, 27/6/2016
بـ دیدگاههای امنیتی متفاوت: موضوعات امنیتی و دفاعی، یکی از مسایل مهم و اساسی است که میان بریتانیا و شرکای اروپاییشان بار بار سبب مشاجرات لفظی و تنشهای جدی شده است. اختلاف دیدگاهها در خصوص موضوعات سیاست خارجی و امنیتی مشترک در اتحادیۀ اروپا و سازوکار ارتباط اتحادیۀ اروپـــــا و اتـــحادیــۀ اروپـــای غــربی، یکی از پیچیدهتــرین مشکلات رونــد وحدت اروپاست (خالوزاده، ۲۶۵). چند مسأله از این پیچیدهگیهای مهم عبارت از تشکیل ارتش مستقل اروپایی، مبارزه علیه تروریسم و نقش ناتو میباشد؛ طوریکه این ارتش برای منافع این قاره در داخل و علیه تهدیدات امنیتی در خارج داخلِ اقدام شود، خصوصاً بعد از اینکه از اوایل قرن بیستویکم تهدیدات امنیتی و نفوذ دهشتافگنهای بینالمللی در این قاره شدت یافته و شاهد دهها حادثۀ تروریستی در پهنای این قاره بوده ایم.
اما بریتانویها مخالف تشکیل ارتش اروپایی به شما میروند. به اعتقاد آنها، موضوعات دفاعی در قلب حاکمیت ملیِ کشورها جای دارد و تصمیم اعزام نیروهای خدماتی و بانوان به عملیاتهای نظامی و به خطر انداختن جانشان، دولتهای ملی را در مقابل پارلمانهای ملی پاسخگو میکند. دولتهای عضو اتحادیۀ اروپا باید در مسیرهایی سازماندهی شود که اعضا سهمِ خود از بار سنگین وظایف ناتو را تقبل کنند و چهارچوبی که مشابه آن در دسترس است، ایجاد نشود. کشورهای اروپایی قادر خواهند بود به هنگام ضرورت، از تواناییهای خود بهره جویند و نهایت آنکه اتحادیۀ اروپای غربی بیش از اتحادیۀ اروپا تأمینکنندۀ اساس همکاریهای دفاعی اروپاست (همان،۲۶۹). به همین ترتیب، در مبارزه با تروریزم دیدگاه متفاوت میان کشورهای بزرگ اروپا و ایالات متحدۀ امریکا بروز نموده است. دولت بوش در استراتژی امنیت ملی خود، سده بیستویکم را برای ملت امریکا و متحدان آن، مخاطرهآمیز خوانده و آنها را هدف سلاحهای کشتار جمعی از سوی دولتهای یاغی و سازمانهای تروریستی اعلام کرده است. در این سند، به موقعیت برتر نظامی، سیاسی و اقتصادی ایالات متحده مریکا اشاره شده که نشان از برتریطلبی و تلاش امریکا برای تثبیت نظام هژمونیِ خود دارد. بر همین اساس، بوش عملیاتِ پیشدستانه را سازوکار مناسبی برای مقابله با تهدیدات تروریزم دانست. در اسناد استراتژی امنیت ملی امریکا در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۶ وجود تروریزم جهانی از بزرگترین تهدیدات پیش روی این کشور عنوان شده است. اروپا نیز برداشت مشابهی با امریکا را در خصوص تهدیدات امنیت بینالمللی از خود نشان میدهد.
برای شناسایی تهدید تروریزم از دیدگاه اتحادیه اروپا میتوان سه مرحله را مورد توجه قرار داد:
در مرحلۀ اول، بیانیههای اتحادیه اروپا بیدرنگ پس از حملات ۱۱ سپتمبر، بر تهدیدی که توسط امریکا به عنوان یک تهدید جهانی نسبت به جوامع باز و مردمسالار مطرح شد، تأکید کردند. همزمان با افزایش اقدامات اتحادیه اروپا در شناسایی گروههای تروریستی و خلع سلاح کردن آنها، این گروهها بهعنوان بخشی از یک تهدید جهانی و نمایشدهندهگان تهدیدی بیرونی تلقی شدند. تأکید اصلی در این مرحله، بر تهدیدی نسبتاً نامتمایز و وسیع با ماهیتی جهانی نسبت به پایههای سیاسی، قانونی، اجتماعی و اقتصادی اتحادیه اروپا و دولتهای عضو آن بود.
در مرحله بعد، پذیرش استراتژی امنیتی اروپا در سال ۲۰۰۳، نشانهیی از درک متمایزتر از تهدید را با خود به همراه داشت. استراتژی امنیتی، تروریزم را به عنوان تهدیدی که هم بُعد داخلی و هم بُعد خارجی دارد، توصیف میکند. این تعریف، با حفظ ماهیت جهانی و خارجی تهدید، تهدیدات تروریستی را دارای منشای داخلی مهمی میداند. استراتژی امنیتی، همچنین تروریزم را با دیگر تهدیدات بینالمللی به ویژه تسلیحات کشتارجمعی، دولتهای ناکام و جرایم سازمانیافته پیوند میدهد.
مرحله سوم بعد از حملات جولای ۲۰۰۵ لندن آغاز شد. این مرحله، شکل کاملِ خود را زمانی پیدا کرد که شورای اروپایی در واکنش به حملات جولای ۲۰۰۵ لندن، تا حدی استراتژی ضد تروریستی اتحادیه اروپا را در ۱۶ – ۱۵ دسمبر آن سال پذیرفت. استراتژی ضدتروریزم بر تهدیدات اعمالشده توسط تروریزم داخلی از طریق بنیادگرایی و بهکارگیری تروریستها در داخل اروپا تأکید دارد. این استراتژی، عنصری جدید را به تعریف مشترک میافزاید. بنابراین، تهدید بیشاز پیش داخلی شده است و توجیه بیشتری را برای تروریست ها فراهم میکند. ویژهگی متمایزترِ آخرین مرحله از تعریف تهدید تروریزم برای اتحادیه اروپا، گوناگونی و تنوع آن است. (سجادپور و جهانی، ۱۳۸۹)
در قسمت گسترش ناتو به طرف شرق، بریتانویها بازهم نظر متفاوت داشتند که نمیخواستند تا ارتش اروپایی جاگزین ناتو شود، آنها به کشورهای کوچک این قاره نیز اهمیتی زیاد قایل شوند و آن کشورها را در تصمیمگیریهای کلان دخیل سازند.
نکتۀ مهم و استراتژیک در این اجلاس، ادغام و یا عدم ادغامِ اتحادیۀ اروپای غربی در اتحادیۀ اروپا بود که مجدداً مورد اعتراض بریتانیا قرار گرفت. استدلال بریتانیا از نظر فنی این بوده است که چهار عضو اتحادیۀ اروپا شامل سویدن، فنلند، اتریش و ایرلند به عنوان کشورهای بیطرف محسوب گردند و نمیتوان از آنها انتظار داشت در جزییاتِ دفاعی وارد شوند (خالوزاده، ۲۶۶). بریتانویها بهخوبی میدانستند که در ارتش اروپا نکاتِ قوت و ابتکارِ عمل بیشتر به دستِ آلمانیها و فرانسویها میبود؛ درحالیکه تحولات جهان، دخالت ناتو در کشورهای حوزۀ بالکان، شمال افریقا و سایر جهان نشاندهندۀ آن بود که ایالات متحدۀ امریکا بیشتر به برنامههای بریتانیا رای تأیید میداد و در حقیقت، بریتانویها طراح برنامههای کلان بودهاند.
Comments are closed.