گزارشگر:سه شنبه 8 حمل 1396 the_time('j F Y');?>
قبل از پانزدهمین بزرگداشتِ یادبود حملاتِ ۱۱ سپتمبر در این یکشنبه، بهتر خواهد بود اگر امریکا در روز جمعه ۹ سپتمبر به مناسبتِ پانزدهمین سالگرد ترور احمدشاه مسعود؛ یک افغانِ تاجکتبار از درۀ پنجشیر و بهترین متحدِ ما در مبارزه علیه تروریستان و طالبان، مکث کنـد.
مخالفانِ مسعود میگویند که او تنها یکی از جنگسالاران بود، اما این حقیقت ندارد!
درست است که شیر پنجشیر یک فرمانده نظامی بود؛ اما در سرزمین جنگسالاران، او با تمامی توانِ خود بهحیثِ یک انسانِ آزادمنش و عدالتطلبِ اسلامی تبارز نمود. او شطرنج بازی میکرد، شعر میسرود و کتاب مطالعه میکرد. بعضیها او را “مبارزِ راهبمنش” صدا میزدند.
مسعود مخالفِ ازدواجهای اجباری، ازدواج اطفال و سوءاستفاده از زنان بود. او اعلامیۀ حقوق اساسیِ زنان افغانستان را امضا و ترویج کرد. این کار، مسلماً او را از جنگسالاران مجزا میسازد.
او باری گفته بود: «من مخالف کشتار کسانی که به کمونیسم، لیبرالیسم یا هر نظام دیگر عقیده دارند، هستم».
او یک عضو کلیدی مجاهدین ـ کسانی که با اسلحۀ امریکایی، اتحاد جماهیر شوروی را از افغانستان بیرون کردند ـ بود. او بعدها با دولت دستنشاندۀ شوروی که توسط داکتر نجیبالله ـ تحصیلکردۀ مسکو ـ رهبری میشد، جنگید.
در سال ۱۹۹۲ زمانی که کابل به تصرف مجاهدین درآمد، جنرالهای کمونیست به عوضِ دیگر مجاهدین، خود را به مسعود تسلیم میکردند. مایکل بیری که در آنزمان همراه میدیسن دومودند (داکتران جهان) کار میکرد، شاهد بود که “او تمامی کمونیستها را در کابل مورد عفو قرار داد و منجر به تسلیمشان بدون ویرانی شهر به او شد”. مسعود حتا دشمنِ شکستخوردۀ خود، داکتر نجیبالله را نیز در داخل مقرِ سازمان ملل در امان نگه داشت.
بعد از شکست دولت داکتر نجیبالله ـ یک لحظۀ اساسی در تاریخ افغانستان ـ مسعود یک بارِ دیگر ثابت کرد که او جنگسالار نیست. بسیاری از او خواستند که با نیروهای خود داخل کابل شده و کنترول کشور را به دست بگیرد، اما او نپذیرفت؛ مانند جورج واشنگتن، کسی که گمان میرفت بعد از شکست دادن بریتانیا پادشاه امریکا شود. مسعود در عوض با برنامههای هدفمند، یک حکومتِ مشترک را راهاندازی کرد. مسعود، دیکتاتور و جنگسالارشدن را انتخاب نکرد. او به نظام کمک کرد و به عنوان وزیر دفاع در دولت ائتلافی به رهبری برهانالدین ربانی خدمت کرد.
درحالیکه “محیط فرهنگی افغانستان زنها را در اختناق قرار داده بود”، مسعود در آن تغییرات آورد. یکی از قوماندانان برجستۀ او، بسمالله محمدی یادآوری میکند که “او با مقرر کردنِ یک داکتر زن به حیث رییس اکادمی طبی، این پیام را رساند که ما از زنان حمایت کرده و از آنان میخواهیم که در تلاشهای بازسازی سهم بگیرند”.
همسر مسعود در مصاحبه با ماری فرانسواز کولومبانی برای مجلۀ آل، آشکارا علیه حجابِ اجباری و سختگیرانۀ طالبانی موضع گرفت و نشان داد که او به افغانستانی که در آن خانمها صلاحیتِ کنترول ولادتها ـ بهجای رسم وحشیانۀ “سقط جنین با قرار دادن سنگهای بزرگ در رحم مادر” ـ را داشتند، امیدوارانه نگاه میکند.
متأسفانه کشورهای همسایۀ افغانستان، نظام دموکراسی در این کشور را با نفوذ غربیها در سرحداتشان نمیپذیرفتند؛ از همینرو جنگ در افغانستان را رقم زدند. برخیها این جنگ را اشتباهاً یک “جنگ داخلی” میدانند، اما در حقیقت آن جنگ، تهاجم نیابتیِ همسایهها بالای افغانستانِ جدید و آزادشده بود. ایران از جنگجویان شیعه، و ازبکستان از جنگجویانِ سنی تحت فرمان عبدالرشید دوستم، حمایت میکردند. آنها از یکطرف، و جنگجویان گلبدین حکمتیار با حمایت پاکستان از طرف دیگر، بالای کابل حمله کردند و در سال ۱۹۹۴،گروه طالبان با حمایت پاکستان تشکیل گردید، تا دشمن قویتر افغانستان شود.
مسعود بعضاً متهم به قتل مردم ملکی در این جنگ میشود؛ اما این روایتهای بیاساس، شایعاتِ پاکستانیهاست. حقیقت این است که نیروهای حزب اسلامی گلبدین حکمتیار کابل را ویران کردند و هزاران فرد بیگناه را به قتل رساندند. عین کار توسط دیگر ملیشههای مخالفِ دولت که مشخصاً باشندهگان شمالشرق کابل و همسایههای آن را هدف میگرفتند، صورت گرفت.
پس از آنکه مسعود ملیشهها را از مواضعشان راند، برخی از مبارزان افغان از ملیشههایی که عقبنشینی میکردند، انتقام گرفتند. رادیو ایران، این را یک قتلعام اعلام کرد و بسیاریها هم آن اتهامات را تکرار کردند. اما این اتهامات بر مسعود نادرست بودند و ثابت نشدند.
جان جیننگز، خبرنگاری که جنگ کابل را از ۱۹۹۱ الی ۱۹۹۴ برای اسوشیتد پرس پوشش داد، آن را “قتلعامی که در حقیقت رخ نداده” خواند. او مینویسد: “من وحشیگریهای شبهنظامیانِ مخالف دولت را که به غیرنظامیان صدمه میزدند، شاهد بودم”. او اتهامات رادیو ایران را رد کرده و میگوید: “این مسعود و همسنگرانش بودند که به حمایت از حقوق بشر قیام کردند”.
در سال ۱۹۹۶، طالبان با حمایت شبکۀ استخباراتی پاکستان (آی اس آی)، حکومت آقای ربانی را سرنگون کردند. با گرفتن کابل، آنان در جستوجوی داکتر نجیبالله ـ که هنوز سپاسگزارِ بزرگمردیِ مسعود بود و در ساختمانِ ملل متحد زندهگی میکرد ـ شدند. اما جنگجویانِ طالب به او رحم نکردند. آنها او را بعد از شکنجه، به قتل رسانده و جسد وی را به دار آویختند.
طالبان بهزودی کنترول ۸۰% خاک افغانستان را بهدست گرفتند و در پنج سال بعد، یگانه مخالفت با ایشان از طرف “جبهۀ متحد” یا به اصطلاح غربیها “ایتلاف شمال” صورت گرفت. مسعود، رهبر واقعی مخالفین طالبان، روزهای باقیماندۀ عمرِ خود را در نبرد علیه القاعده و طالبان، و درخواستِ همکاری از جهان سپری کرد.
در سال ۱۹۹۸، اسامه بنلادن اعلامیۀ “جنگ علیه امریکاییها”یِ خود را با شعار “باید امریکاییها را کشت” نشر کرد. در همان سال، مسعود با ارسال “نامه به مردم ایالات متحدۀ امریکا” توضیح داد که افغانستان توسط “افراد متعصب، افراطگرا، دهشتافکن، اجیران تفنگ بهدست، مافیای مواد مخدر و قاتلین حرفهیی اشغال شده” و با استناد به “وظیفه برای دفاع از بشریت در برابر بلایِ خشونت و تعصب” از امریکا طلبِ کمک کرد، که بیپاسخ ماند. او حتا برای توضیحِ وضعیت، به اروپا سفر کرد. در بروکسل در بیانیهیی در مقابل پارلمان اروپا، به همه هشدار داد که “این تنها جنگِ من نیست؛ این جنگِ همۀ دنیا است. هوشیار باشید؛ زیرا آنها مردمان خطرناکی هستند”.
مسعود همچنان منظم به امریکا هشدار میداد که به پاکستان و آیاسآی اعتماد نکند. معلوماتِ محرمانۀ سیآیای که تازه به دسترسِ عموم قرار گرفته، نشان میدهد که او حتا امریکا را از آمادهگی القاعده برای “حملات تروریستیِ بزرگتر از بمبگذاریهای ۱۹۹۸ در سفارتهای امریکا در کنیا و تانزانیا” هشدار داده بود. اما کسی به هشدارهای او گوش نداد.
مسعود به تاریخ ۹ سپتمبر ۲۰۰۱ توسط افراد القاعده ـ اتباع تونس که خود را گزارشگران بلژیکی معرفی کردند و گمان میرفت از وی تصویر میگیرند ـ به قتل رسید. اسامه بنلادن و ملا عمر رهبر طالبان میدانستند که حملات ۱۱ سپتمبر واکنش جهانی را بهبار خواهد آورد؛ اما آنها به این عقیده بودند که از بین رفتن رهبر ایتلاف شمال، سبب برهم خوردنِ این جبهات خواهد شد و هر نوع حمله به افغانستان را ناکام میسازد. مرگ مسعود، یک سیگنال به حملات ۱۱ سپتمبر و تحفۀ بنلادن به ملا عمر خوانده شده است.
در ستایش از مسعود در صحن مجلس نمایندهگان ایالات متحدۀ امریکا به تاریخ ۱۷ سپتمبر ۲۰۰۱، نماینده دانا روراباخر گفت که با یک کمکِ جزیی، “ایتلاف شمال بهآسانی میتوانست طالبان را شکست داده و حذف کند”.
مسعود بعد از مرگش در افغانستان به یک اسطوره مبدل گردید، طوریکه تصاویرِ او در پوسترها چاپ میگردد، در دیوارها نقاشی میشود و در قالینها بافته میشود. این یکی از معیارهای مهمِ “شهرت” در جامعۀ افغانستان میباشد.
در سال ۲۰۱۲ مجلس نمایندهگانِ افغانستان، ۹ سپتمبر را به نام “روز مسعود” اعلام کرد. اما این روز در امریکا نیز باید “روز مسعود” باشد!
فشردۀ مقالۀ “روز مسعود”
نویسنده: A.J Caschetta ای.ج کشیتا
منبع:
GATESTONE, Institute International Policy Council. September, 2016.
Comments are closed.