گزارشگر:احمد عمران/ چهار شنبه 16 حمل 1396 - ۱۵ حمل ۱۳۹۶
آنچه را که از بحثهای آغاز شده پیرامون “دیورند” میتوان استنباط کرد، این است که با همۀ تلخیها و درشتیهای آن، روزنۀ خوبی را به سوی یکی از معضلاتِ بزرگ باز کرده است. انتظار هم چنین بود که سخنان لطیف پدرام عضو مجلس نمایندهگان و رهبر کنگرۀ ملی در حمایت از مرزهای فعلی میان دو کشورِ افغانستان و پاکستان، با چنین واکنشهای بهاصطلاح از جناحِ مخالف مواجه شود. اما آنچه که مایۀ امیدواری است اینکه: بحثی با چنین ابعاد پس از سالیان متمادی به صورتِ نقطۀ انفجاری در اذهانِ عمومی مطرح میشود.
یکی از نیازهای اصلی جامعۀ بهشدت ملتهبِ افغانستان طی سالهای گذشته، باز کردن دروازۀ گفتوگو و بحث و حتا دشنام و هتاکی در خصوص اصلیترین معضلاتِ سیاسی و اجتماعیِ کشور میتوانست باشد. دیگران نیز در مسایل کلانِ کشورهایشان بهآسانی به توافق نرسیدهاند. دیگران نیز بر سرِ مسایل مرزی، تباری، سمتی و بسا مسایلِ دیگر با هم درافتادهاند و سرانجام حاضر شدهاند که بنشینند و به کمک عقل و منطق مشکلاتشان را حل کنند.
بحث ” دیورند” بیشتر از اینکه یک مشکل بیرونی باشد، به یک مشکلِ درونی تبدیل شده است. عدهیی باور دارند که دیورند مرز به رسمیت شناخته شده است و نباید با مطرح کردن بحثهای “تاریخگذشته” امروز و فـردای کشور را قربانی کرد. عدهیی دیگر که از داعیۀ به اصطلاح “لوی افغانستان” حمایت میکنند، به این عقیدهاند که افغانستان ۱۲۰ سال بر سرِ داعیۀ “دیورند” منازعه کرده و نباید این “حق تاریخی” از مردمِ آن دریغ داشته شود. به گفتۀ یکی از داعیهداران “لوی افغانستان”: ما که ۱۲۰ سال قربانی دادهایم، حاضریم ۱۰۰ سال دیگر هم صبر کنیم و قربانی بدهیم تا روزی این مشکل به نفع افغانستان پایان یابد.
اما آنچه که از حرفهای دو طرف استنباط میشود، این است که طرفداران به رسمیت شناختن مرز دیورند، بیشتر تلاش میورزند که بر پایۀ دادههای تاریخی، اسناد و شواهد دیدگاهشان را مطرح کنند و از جانب مقابل نیز خواهان چنین برخوردی اند. اما آنطرف بدون درنظرداشت چنین خواستی، عمدتاً میکوشد که دیدگاه خود را به زور و تهدید بر دیگران تحمیل کند.
به صورت بسیار فشرده میخواهم چند نکته را به داعیهداران “لوی افغانستان” مطرح کنم:
نخست، وقتی گفته میشود که مثلاً تا فلان منطقه از آنِ افغانستان است، از چه سخن گفته میشود؟ از چوب و سنگ و یا از انسانهایی که خون و گوشت دارند و میتوانند در مورد حال و آیندۀ خود تصمیم بگیرند؟ چگونه میشود که بدون نظرسنجی و تحقیق، باشندهگان یک سرزمین را به سرزمینی دیگر الحاق کرد؟ شاید چنین طرحی در گذشتهها یک امر عادی شمرده میشد و حالا با درنظر داشت وضعیت و مناسبات جهانی، بازهم میشود که چنین خواستی را بر مردم یک کشور و یا منطقه تحمیل کرد؟ خوب است که داعیهداران “لوی افغانستان” به این مسأله واقعا بیندیشند که آیا باشندهگان آن سوی مرز نیز مثل آنها خواهان پیوستن هستند و یا خیر. هرچه باشد باز در مورد سرنوشت و آیندۀ خود آنها استند که باید تصمیم بگیرند و نه کشور و یا مردم دیگری.
دوم، آیا مناسبات جهانی به ما اجازه میدهد که چنین خواستی را محقق سازیم؟ به معنای دیگر، آیا از داعیۀ “لوی افغانستان” در منطقه و جهان و سازمانها و نهادهای جهانی نیز حمایت صورت میگیرد و یا خیر؟ شاید گفته شود که به دیگران چه غرض که در مورد ما تصمیم بگیرند، ما خود منافع خود را بهتر از دیگران میدانیم و در مورد آن به حمایت کشور و یا نهادی هم نیاز نداریم. اما این افراد فراموش میکنند که در مناسبات فعلی جهانی، با قلدری و زور نمیتوان به هدفهای خود رسید. باید در این خصوص، منطق و سند داشت. به گفتۀ سعدی بزرگ، “دلایل قوی باید و معنوی/ نه رگهای گردن به حجت قوی”. در حال حاضر، داعیهداران “لوی افغانستان” با قوی کردن رگهای گردن میخواهند به هدفِ خود دست پیدا کنند.
سوم، آیا ما در وضعیت و شرایطی هستیم که بتوانیم آنگونه که داعیهداران “لوی افغانستان” میخواهند، به هدفهای خود نایل شویم؟… بدون شک ما نه از نظر نظامی، نه از نظر منطق سیاسی و نه هم از نظر حمایتهای بینالمللی، در موقعیت و جایگاهی نیستیم که بتوانیم با رقیب درافتیم. ما اگر بتوانیم همین جغرافیای فعلی را حفظ کنیم و آن را به محلی امن، باثبات و پیشرفته تبدیل کنیم، خیلی کارِ بزرگ و تاریخی صورت دادهایم. دیورند نمیتواند برای همیش به عنوان پروندۀ غیرمختومه شناخته شود. این پرونده همانگونه که روزی باز شده، باید روزی هم بسته شود. نمیشود همیشه در خواب و خیال زندهگی کرد و از آنچه که بر سرِ ما و جهان آمده، بیخبر بود. “چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید”.
و نکتۀ آخر اینکه: در جهان کنونی، سوالِ ما چه میخواهیم مهم نیست، بل سوال ما چه کرده میتوانیم مهم است. اگر قرار باشد همه بر اساس آنچه که میخواهند چیزی بهدست آورند، سنگ روی سنگ هم بند نخواهد شد و همه با هم خواهند جنگید. گفتن این که “ما روزی در کجا بودهایم و حالا در کجا هستیم”، هیچ چیز را تغییر نمیدهد. باید واقعبین و واقعگرا باشیم و از تاریخ و تجربههای آن درس بگیریم، همانگونه که دیگران درس گرفتهاند.
Comments are closed.