احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:داکتر محییالدین مهـدی- عضو مجلس نمایندهگان - ۲۲ حمل ۱۳۹۶
نامها و مفاهیم جغرافیایی، عناصر سیّال اند
دورترین نامهای جغرافیایی که از حافظهیِ تاریخ نقل میکنند، مصر است و افریقا، بابل و یونان و روم، ایران و هند و چین. برخی از اینها خُرد شدهاند چون مصر و بابل و یونان و ایران؛ ولی دستهیِ دیگر بزرگ شدهاند مثل افریقا و هند و چین.
بهترین نمونه همان افریقاست. در ابتدا، افریقا به شبهجزیرهیِ شامل کشور کنونی تونس گفته میشد که نزدیکترین فاصلهی دریایی را با روم داشته است؛ کشور هانیبال. آهستهآهسته به جنوب گسترده گشته، به حوزهی شمال صحرا اطلاق گردید. شرق افریقا – نه به این نام و تعبیر – همان مصر بود و زنگبار و حبش. در میان این دو حوزهیِ جغرافیایی سیاسی آن زمان، یعنی شمال و شرق، آنچه در جنوب استوا و غرب سودان وجود داشت، ناشناخته و وحشی شمرده میشد. امروزه افریقا نام یک قارهی جغرافیایی است. اصولاً تقسیمات قارهای بهصورت امروزی، تازه است. یونانیان، قدیم، اینسوی آبنای باسفور را آسیا میگفتند؛ هومر اهالی تراوا را آسیایی میدانست. اما در دورههای بعد – از جمله در تواریخ هرودت – آسیا، به «آسیای مقدم» یعنی ترکیه و ایران و عراق و سوریه گفته میشد. هرودت شهرها و ممالک شرق ایران را آسیایی میخواند، اما هند را جدا میدانند. هند عبارت از وادی رود سند. او در مورد آنسوی هند، همان نظر را دارد که مورخین عربی و منابع آنها در مورد جنوب و مرکز افریقا داشتند، یعنی سرزمین وحشیها.
به هر حال کهنترین کتاب جغرافیایی هم، کتاب «تواریخ» هرودت است؛ او بخش سفلی وادی سند را ساتراپ بیستم شاهنشاهی هخامنشی میداند و در آنجا از قومی و سرزمینی بنام پکتها و پکتیس سخن میگوید و شهری را به نام پروتوپوس در ساحِل رود سند معرفی میکند که برخیها آن را با ملتان امروزی مطابق میدانند. ولی ملتان نه در کنار سند، بلکه در کنار بهت یا جهلم قرار دارد که یکی از شاخههای سند است. شهر پروتوپوس باید در ولایت سند کنونی موقعیت داشته باشد، نه در بیرون از آن.
هرچند با آوردن فقرهیِ فوق، اندکی از مطلب دور افتادیم، ولی چون بعداً به آن احتیاج داریم، بهتر بود در همین جا گفته میشد. خراسان نیز از همین مفاهیم است؛ این مفهوم از قرن پنجم میلادی شناخته بوده، یکی از شاهان یفتلی در سکهی خود لقب «خوراسان خوتای» را حک کرد؛ در دورهی ساسانی به تمام ایالت شرقی – که تا پشاور را در بر میگرفت – خراسان گفته میشد. حدود العالم جنوب حدود خراسان را، صحرایِ سند گفته؛ صحرای سند بلوچستان شرقی را نیز در بر میگرفته است.
در سندی که به عنوان وثیقهی واگذاری اراضی غرب رود سند از جانب محمدشاه گورکانی به نادر افشار وجود دارد، این سوی رود سند، مشخصاً کابل و غزنی یا کابلستان و زابلستان، و بلوچستان، شامل خراسان خوانده شدهاند. آن سند مرز خراسان و هند را اینگونه ضبط میکند: «… اکثر ممالک سمت شمالی و غربی آب اتک از قبیل غزنین و کابل همیشه داخل ممالک خراسان شمرده میشد…»؛ «… ولایاتی که در جنب شرقی رود اتک و دریایِ سند و تاله و منکره شده باشد، متعلق به مملکت هندوستان خواهد بود.» از همین دلیل است که شاهان سدوزایی و برخی از شاهان محمدزایی، قلمرو خویش را خراسان میخواندند.
و اما افغانستان
در قرن هشتم هجری، افغانستان به سرزمینی گفته میشد که از مستگ تا تیراه و رود سند وسعت داشته است. تاریخنامهیِ هرات که ظاهراً نخستین اثری است که نام افغانستان و اوغانستان را آورده – از نواحی و قلعههایی در این حدود نام میبرد. در قرن دهم و یازدهم هجری، به بخش وسیعتر از این جغرافیه، پشتونخوا گفته شد. آخوند درویزه اولین کسی است که این نام و واژهیِ پشتون را به کار برده است. او پشتونخوا را «از حدود قندهار تا سوات» گفته است. پیش از او، بابر حدود قلمرو لودیها را «از بهیره تا بیهار» گفته بود.
در ۱۸۰۱م، در سندی میان ایران قاجار و دولت بریتانیا، قلمرو حکمروایی شاه سدوزایی – یعنی شاه زمان – افغانستان خوانده شد. معاهدهی سهجانبهیِ لاهور در ۱۸۳۸م، قلمرو رنجیت سنگهـ (پنجاب و پشاور)، میران سند (سند)، و قلمرو خان قلات را، سرزمینهایی جدا از افغانستان دانست. چون دولت بریتانیا، با برخی از اینها قبل از ۱۸۳۸م، معاهدهی مبنی بر استقلالشان امضا کرده بود، یا با برخی در حال مذاکره بود. قلمرو آنسوتر از ساحهی حکمروایی «خان»، «میر» و «مهاراجا» را به دو «منطقهی ارادی» و «قبایل آزاد» تقسیم نمود و ادارهی آن را خود در دست گرفت و همان خراسان وثیقهی نادرافشار را به نام افغانستان، و محل حکمروایی شاه شجاع شناخت. معاهدات بعدی یعنی گندمک در ۱۸۷۹م، دیورند در ۱۸۹۳م و استقلال در ۱۹۱۹م، بخشهایِ کوچکی را از قلمرو پادشاه کابل – یعنی حاکم افغانستان – جدا کرده و به حاکمیت هند بریتانوی که اینک جانشین خان و میر و مهاراجا نیز شده بود، افزود.
از اینرو در هیچیک از این اسناد، از آنان به عنوان طرف دیگرِ معامله ذکری بهعمل نیامد. در این میان، خان قلات توانست تا پایان حضور انگلیس در شبهقاره به حیات خویش ادامه بدهد؛ اما طبق معاهداتی که با او امضا شده بود، قلمرو او یعنی «خاننشین قلات» مرز مشترکی با افغانستان نداشت. علاوه بر این، خان فقط استقلال داخلی یا خودمختاری داشت؛ حق مذاکره با هیچ قدرت خارجی به او داده نشده بود.
آری بدینگونه بود که مفهوم جغرافیایِ افغانستان از آن حدودِ محدود، به آن وسعتِ نامحدود رسید و مفهوم جغرافیایِ خراسان، از آن وسعتِ نامحدود به این حدودِ محدود (یعنی ولایت شمال غربی ایران کنونی) تحول کرد. مشکل امروزی جز این نیست که بر این تقسیمات قانع نیستیم و به این تحول به دیدهیِ انکار مینگریم.
حالا اگر یکی ادعا میکند که افغانستان تنها کشور پشتونها یا به گفتهیِ بَدَوِیتر، وطن کوچیهاست، بیجا نگفته، جز اینکه جغرافیای تاریخی افغانستان را از یاد برده است. و آن دیگری که میگوید ما هیچ نسبتی با مردمان آنسوی خط دیورند نداریم، تاریخ را نمیداند.
حقیقت این است که نه از آن پهنا میتوانیم چشم بپوشیم و نه از این درازنا. در گذشته، یعنی زمانی که هنوز انگلیس و روسیه وارد این خِطهها نشده بودند، مرزی وجود نداشت. علیرغم وجود حکومتها، مانعی برای عبور و مرور و آمیزش مردمان آنها وجود نداشت. یکی از بخارا یا نیشاپور یا کابل و قندهار برمیخاست و به دهلی و دکن و لاهور میرفت، در همان روز به مقام امارت، وزارت، ملکالشعرایی و غیره میرسید، و اکثر اینجاها از پادشاهان آن مراکز فرمان میبردند. یک امپراتوری فرهنگی وجود داشت.
البته فکر احیایِ آن روزگاران از لحاظ وسعت اراضی و حتی از نظر خاص فرهنگی، جز خیالپردازی چیزی نمیتواند باشد؛ ولی چرا بهجایِ اینهمه ستیز و خشونت و بهجای اینهمه تعصب و شدت، به راهحلهای عقلانی و عملی فکر نمیکنیم؛ آیا نمیتوانیم بر یک «همگرایی منطقوی» اتفاق کنیم و یک استراتژی تفاهم مبنی بر ایجاد همکاریهای اقتصادی، فرهنگی و امنیتی را دستورالعمل کشورها بسازیم؟
اروپا – و تا حدودی جنوب شرق آسیا – بهترین الگو برای این مُدل هستند. خلاصهی این مُدل این است:
«مرز مشخص و آزاد میان کشورها، همدیگرپذیری بهجایِ تحمیل هویت فرهنگی خود بر دیگران».
درینصورت است که افغانستان را در خراسان، و خراسان را در افغانستان مییابیم. درحالیکه همهی افغانستان در خراسان نیست و همهی خراسان در افغانستان نمیگنجد. با این حال، خراسان هویت تاریخی همهی مردم افغانستان است؛ هیچ مشکلی پیش نمیآید اگر این نام در کنار نام افغانستان تسجیل گردد.
Comments are closed.