احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۴ قوس ۱۳۹۱
بخش نخست
در این جستار سعی بر آن است تا به گوشهیی از دیدگاههای ابن سینا در زمینۀ زیباییشناسی متون ادبی، اشاره شود. به دست دادن تعریف درستی از مفهوم زیبایی، نخستین گامی است که باید در این زمینه برداشته شود، اما واقعیت این گونه است که در طول تاریخ، هر کس «زیبایی» را به گونهیی خاص تعریف کرده است.
با بررسی تعاریفی که از زیبایی داده شده، درمییابیم که در تعریف زیبایی با دو دیدگاه کلی مواجهایم؛ گروهی زیبایی را امری ذهنی subjective میدانند و معتقد اند که زیبایی آن کیفیتی است که ذهن انسان در برابر محسوسات از خود ایجاد میکند و گروه دوم زیبایی را یکی از صفات عینی موجودات میپندارند و معتقد اند که زیبایی، صفتی است که ذهن انسان به کمک قواعد و اصول معینی آن را درک میکند. اینها زیبایی را جزو امور عینی و بیرونی objective برمیشمردند. در هر حال، زیبایی «محور ماهوی هنر» است و به دست دادن تعریف دقیقی از آن، مقولهیی است که در طول تاریخ فکری بشر، پیوسته ذهن صاحبنظران را به خود مشغول کرده است.
تاریخچۀ زیباشناسی در غرب
تاریخچۀ زیباشناسی در غرب با آرای افلاطون و بهخصوص ارسطو که بانی این علم محسوب میشود، آغاز شد و پس از آن به وسیلۀ فلوطین و برخی از روحانیون مسیحی از جمله سنت اگوستین و سنت توماس ادامه پیدا کرد. در دورۀ رنسانس نیز شاهد پیدایش حرکتهای نو و اساسی در زمینۀ این علم هستیم تا اینکه در قرن هجدهم به دلیل ارتباط تنگاتنگ زیباییشناسی غرب با فلسفه و منطق، این مبحث به عنوان یک شاخۀ علمی به وسیلۀ شخصی به نام «باومگارتن» رسمیت پیدا کرد و افکار کانت و هگل زیباییشناسی را هرچه بیشتر وارد دستگاه فلسفی کرد. سپس مارکس و انگلس با زمینی کردن مفاهیم زیباییشناسی، این شاخه از علم را تداوم بخشیدند. پس از آنها نیز مکتبهای ادبی مدرنیسم، سورریالیسم و رمانتیسم به ارایۀ نظریاتی در این باب پرداختند. بسیاری از منتقدان، «هگل» را نقطۀ آغاز زیباییشناسی مدرن میدانند و پیروان او را به دو گروه اگزیستانسیالیستها و مارکسیستها تقسیم میکنند که از پیروان گروه اول میتوان به هایدگر و سارتر و از طرفداران گروه دوم میتوان به لوکاچ و طرفداران انگلس اشاره کرد.
زیباشناسی در ایران باستان
و اما دربارۀ تاریخچۀ زیباییشناسی در ایران باستان میتوان گفت که به احتمال زیاد در ایران قبل از اسلام این مقوله مطرح بوده و بهخصوص در عهد ساسانیان که ایرانیان از فن شعر و خطابۀ ارسطو مطلع میشوند، توجه آنها به این شاخه از علم بیشتر میشود. علاوه بر آن، توصیههای مؤکد اوستا و کتیبههای هخامنشی بر رعایت موازین اخلاقی، همراه با داستانهایی که از کتب قدیمی به دست آمده، وجود نوعی نقد اخلاقی را در ایران قبل از اسلام به اثبات میرساند. بنابراین، حساسیت پارسیزبانها بر معانی اشعار و آثار ادبی، امری دیرینه است که تاکنون نیز شاهد آن هستیم.
زیباشناسی در ایران پس از اسلام
در ایران پس از اسلام، «فارابی» (۳۳۹ – ۲۶۰ ه.ق) از نخستین کسانی است که بحث زیباییشناسی را بهخصوص در هنر و خاصه در موسیقی مطرح میکند و به نظر میرسد که او مهمترین اصل را در زیباییشناسی هنر، تأثیر بر مخاطبان میداند، به گونهیی که وی استادی خود را در نواختن تار زمانی کامل دانست که در مجلس سیفالدوله با تغییر آهنگ، شنوندهگان را گاهی به خنده، گاهی به گریه و گاهی هم به خواب وادار ساخت. هرچند فارابی، خود صاحبنظر و مؤلف کتب متعددی در زمینۀ زیباییهای هنری است، اما نمیتوان منکر تأثیری که وی از یونانیان پذیرفته شد و تألیف کتابهایی مانند «آراء اهل المدینه الفاضله» و «الجمع بین رأیی افلاطون الهی و ارسطو» دلیلی بر این مدعاست.
افکار فارابی بعدها بر فلسفۀ قرون وسطایی اروپا تأثیر بهسزایی از خود بر جای گذاشت و در شرق نیز «ابن سینا» و گروه «اخوان الصفا» از وی تأثیرات فراوانی پذیرفتند. در میان فارسیزبانها، پس از فارابی، شاهد نظریات ابن سینا در زمینۀ زیباییشناسی هستیم و سپس شاهد نظریات گروه «اخوان الصفا» (قرن ۴ هجری) هستیم که با تأکید بر مسایل فلسفی سخنانی در مورد کلام زیبا و ظاهر و باطن زیبا بیان میکنند.
غزالی (۵۰۵ – ۴۵۰ ه.ق) نیز از دیگر صاحبنظران زیباییشناسی است که اصل حسن و جمال را «تناسب» میداند و معتقد است که هرچه متناسب است، نمودگاری از جمال آن عالم است.
عینالقضات (۵۲۵ – ۴۹۲ ه.ق) نیز زمانی که از زیباییهای قرآن سخن میگوید، ملاک درک زیباییهای آن را قلب پاک و بیزنگار مخاطب ذکر میکند که این اصل را میتوان بر سایر آثار ادبی تعمیم داد؛ بدین معنی که اوج زیبایی از طریق دریافتی که دور از عادت و دنیاپرستی باشد، واصل میشود.
نظامی عروضی (قرن ششم) در کتاب چهار مقاله، همچون فارابی، محور اساسی زیبایی را در تأثیر شگفت بر مخاطب میداند، تأثیری که میتواند انگیزه و محرکی برای کارهای بزرگ باشد و بدین ترتیب او نیز سهمی در شناساندن اصول زیباییشناسی به مردم زمان خود دارد.
سهروردی (۵۸۷ – ۵۴۹ ه.ق) نیز در رسالهیی به نام «حقیقه العشق یا مونس العشاق» زیبایی و حسن را متعلق به فرسوی عالم مادی میداند و معتقد است که طالب زیبایی و عشق نخست باید وجود خود را مستعد دریافت آن بسازد، سپس به شناخت آن دست خواهد یافت. بالاخره به نظریات «خواجه نصیرالدین طوسی» (۷۲۶ – ۵۹۷ ه.ق) میرسیم. وی در مقالۀ نهم کتاب «اساس الاقتباس» که یکی از بهترین کتب فنی در زمینۀ زبان فارسی است، به ماهیت و منفعت شعر میپردازد و نشانۀ شعر زیبا را بسط و قبضی که در روح ایجاد میشود، میداند و نظریاتی ابراز میکند که به نحوی میتوان آن را جوهرۀ زیباییشناسی به حساب آورد.
نتیجهیی که از مباحث فوق میتوان به دست آورد، این است که سیر آرا و دیدگاههای زیباییشناختی از زمانهای کهن در میان پارسیزبانها وجود داشته، گروهی به زیبایی از دیدگاه فلسفی نگریسته اند و گروهی دیگر آن را نقد ذوقی، مذهبی و برهانی کرده اند و بارزترین تفاوت دیدگاههای زیباشناسی در نزد فارسیزبانان و غربیها «عرفان» است. عرفان به زیبایی نمیاندیشد، بلکه آن را میچشد و از آن لذت میبرد و همین نکته است که باعث ایجاد موجی خاص بهخصوص از قرن چهارم به بعد در شعر فارسی میشود.
نظریات ابن سینا در مورد زیباییشناسی شعر
مهمترین متن جهت دستیابی به نقطهنظرهای ابن سینا در باب زیباییهای متون ادبی، نهمین قسمت از کتاب «الشفاء» در منطق است. با بررسی این منبع، درمییابیم که اساس کار شیخ در این نوشتار «فن شعر» ارسطو است؛ اما نکته قابل تأمل، اجتهاد و ابتکاری است که شیخ در تبیین افکار ارسطو از خود نشان داده است. بنابراین، این مبحث گرچه متأثر از اقوال ارسطوست، از افکار شیخ خالی نیست. وی هر جا گفتههای ارسطو را مطابق با نظریات خود دانسته، عیناً آن را نقل کرده و هر جا تفاوتی میان اندیشههای ارسطو و خود قایل بوده، بسیار استادانه به این تفاوت اشاره کرده است. دکتر عبدالرحمن بدوی در مقدمهیی که بر این قسمت از کتاب «الشفاء» نوشته است، امتیازاتی را برای ترجمۀ شیخ از «فن شعر» ارسطو بیان کرده است که از جملۀ آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:
الف) اجتهاد ابن سینا از آرای ارسطو
دکتر بدوی معتقد است که این تلخیصی که شیخ از آرای ارسطو در مورد شعر ارایه کرده، توأم با اجتهاد است و این اجتهاد در موارد زیر بارز و مشخص است:
۱- ایراد بعضی از شواهد از اشعار عربی. وی میگوید: گرچه شاید تطبیق شواهد عربی با فن شعر ارسطو مناسب نباشد، اما به قول ابن رشد، برای مجتهد اگر کاری را درست انجام دهد، باید دو اجر و اگر خطا کند یک اجر قایل شوند.
از جمله مواردی که شاهد بر این ادعای دکتر بدوی است، استفاده شیخ از اشعار متنبی است. به عنوان مثال، شیخ در تعریف صنعت تفصیل از این بیت متنبی بهره میجوید:
فتی کالسحاب الجون یخشی و یرتجی *** یرجی الحیامنه و تخشی الصواعق
۲- در باب محاکات با صوری از اصحاب مانی استشهاداتی آورده است.
۳- یک بار از کلیله و دمنه نام برده است و قصههای آن را به افسانههایی که در تراژدی و عموماً در اشعار نمایشی مطرح هستند، نزدیک میداند.
شایان ذکر است که آنچه دکتر بدوی بیان میکند «تفاوت و امتیاز» است نه اجتهاد، چرا که در هیچ جا، ذکر شاهد «اجتهاد» محسوب نمیگردد.
ب) ترجمه به معانی اصلی
مورد دیگری که دکتر بدوی به عنوان امتیاز کار شیخ بدان پرداخته است، توجه به معانی اصلی «کتاب الشعر» ارسطوست؛ بدین معنی که تا قبل از شیخ بعضی از واژهها و اصطلاحات صحیح معنی نمیشد، مثلاً ابوبشر متی در ترجمۀ کتاب ارسطو واژۀ «المدح» را به جای تراژدی به کار میبرد، اما شیخ دایماً از واژه «طراغوذیا» استفاده کرده و از کاربرد معادلهای غلط این اصطلاح اجتناب میکند.
ج) ترجمه به تفاوت شعر عربی با شعر یونانی
نکتۀ مهم دیگری که ابن سینا در اثر خود بدان توجه کرده است، تفاوت شعر عربی با شعر یونانی در قسمتالافعال و الاخلاق Caracteres است.
او پیوسته در بابهای طراغوذیا و المحاکاه ذکر میکند caracteres در شعر عربی بر محور وصف موضوعات یا انفعالات دور میزند. نکتهیی که اگر علمای نقد به آن توجه میکردند و آن را تفسیر می نمودند، گامهای بلندی به سوی پیشرفت در نقد برداشته میشد. دکتر بدوی همچنین مقالۀ «فی قوانین صناعه الشعراء» فارابی را از منابع کار ابن سینا برمیشمارد…
منبع:
اطلاعات حکمت و معرفت، زرین واردی، سال دوم، شماره ۵ مرداد ۱۳۸۶، صفحات ۱۹-۱۷
Comments are closed.