- ۱۱ ثور ۱۳۹۶
دو روز پیش، گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی برای نخستینبار در داخلِ کشور و در انظار عمومی در ولایتِ لغمان ظاهر شد و سخنانی همراه با بیم و امید ابراز داشت. اظهاراتِ آقای حکمتیار اگرچه در بیشترِ موارد سختگیری و تعصبِ فکری را نمود میداد، اما از آنجا که او دربارۀ طالبان، خونریزیِ بهراه افتاده در افغانستان و ضرورتِ صلحِ سراسری در کشور با ایهام صحبت کرد، اندکی این امید را نیز به ذهن نشاند که شاید در رویکردِ فکری و رفتاریِ او تغییرِ مثبت به میان آمده و قصد دارد کتابِ جنگ را ببندد و درِ دوستی را بگشاید. از همینرو در سرمقالۀ دیروز، از صدورِ حکمِ قاطع پیرامون خوشیُمنی یا بدشگونیِ حضورِ این شخصیت در فضای سیاستِ کشور پرهیز کردیم. اما چه زود آقای حکمتیار با اظهاراتِ جدید و جدیدترش، این امیدِ ضعیف را هم در نطفه دفن کرد!
پیش از چاشت روزِ گذشته، آقای حکمتیار در یک گردهمایی در ولایتِ ننگرهار گفته است که چوکی و وزارت نمیخواهد اما حکومتِ قویِ مرکزی و غیرائتلافی میخواهد. او همچنین افزوده که در افغانستان نیاز به اینهمه حزب نیست و باید به دو یا نهایت سه حزب اکتفا کرد. آقای حکمتیار در این گردهمایی بهصراحت تأکید کرده که مخالف حکومتِ ائتلافی است و دولت کنونیِ افغانستان نیز صبغۀ ملی ندارد.
آقای حکمتیار ضمنِ آنکه خاطرنشان کرده که حزبِ تحت رهبریِ او بر ارزشهای اسلامی و حکومتِ متمرکزِ قوی تأکید دارد، به سرانِ دولتِ کنونی آقایان غنی و عبدالله توصیه کرده که باید یکی از آنها به نفعِ دیگری کنار برود تا این مهم تحقق یابد. همچنین او بارِ دیگر بر رسانههایی که به گفتۀ او به نشرِ فساد و فحشا مشغول اند، تاخته و حضور زنان در جامعه را بر اساس ارزشهای اسلام مقبول و پسندیده خوانده است.
اما روانشناسیِ گفتارِ آقای حکمتیار متأسفانه بهسرعت خبرِ بدِ تغییرنکردهگیِ روش و منشِ خشن و استبدادجویِ وی را به اذهان متبادر میسازد. این خبرِ بد نه فقط از ظاهرِ گفتارِ آقای حکمتیار، که از سابقۀ سوءِ کرداری و شخصیتیِ وی بهدست میآید. سخنانِ غالباً دوپهلویِ این شخصیتِ جنجالی و بدسابقۀ چهار دهۀ اخیرِ افغانستان، همانند تکههای پازل، در کنارِ تاریخِ حوادث و خاطراتِ تلخی که وی آفریده، قابل رمزگشایی و تفسیر است.
آقای حکمتیار از یکطرف میگوید که چوکی و وزارت نمیخواهد و به عبارتی، میلی به قدرت ندارد و از طرف دیگر، نسخهیی برای هرچه متمرکزشدنِ قدرت در افغانستان و نظامِ ریاستیِ موجود میریزد. او درحالی بر شکستهشدنِ دولتِ ائتلافیِ موجود پای میفشارد که این دولت نیز بهدلیلِ تمامیتخواهیهای آقای غنی و روی کاغذ ماندنِ توافقنامۀ تشکیل آن، به سمتِ استبداد و دیکتاتوری خیز برداشته است.
آقای حکمتیار بهراحتی میگوید که یکی از دو رهبرِ دولت باید به نفعِ دیگری کنار برود؛ اما روانشناسی گفتارِ او در پسزمینۀ علایقِ قومی و سیاسیِ وی بهروشنی میرساند که او خواهانِ حذفِ آقای عبدالله و ریاست اجرایی به عنوانِ مزاحمی برای تمرکز قدرت و استیلای قومی است. او از نبود صبغۀ ملی در دولت و عدم رعایتِ ترکیبِ ملی در ادارات سخن میگوید، اما چیدمانِ گفتار و رفتارِ او نشان میدهد که او ترکیبِ ملی را مترادفِ حضورِ حداکثریِ یک قوم و حاشیهنشینیِ دیگر اقوام میداند. او بر حضورِ زنان در جامعه بر مبنای ارزشهای اسلامی تأکید میکند، اما مشخص است که ارزشهای اسلامیِ مورد نظرِ او تفاوتِ بسیار کمی با ارزشهای اسلامیِ طالبانی و داعش دارد. آنجایی که آقای حکمتیار نسبت به لجامگسیختهگیِ زبانی و فرهنگی در رسانهها و پراکندهگیِ قدرت در دولتداری هشدار میدهد، بهخوبی رُخِ خشنِ عصبیتِ قومی، مذهبی و سیاسیِ خویش را به تصویر میکشد.
این گُندهگوییهایِ حکمتیار درحالیست که هیچ معلوم نیست جنابِ ایشان از کدام جایگاهِ حقیقی و حقوقی، خود را نماینده و منجیِ تامالاختیارِ مردم افغانستان فرض کرده که نسخههایی به بزرگیِ پشت کردن به دموکراسی و بازگشت به گذشته را میپیچد!