رأی و روایت اختلاف مدرسۀ رای و مدرسۀ اهل حدیث

گزارشگر: غلام‌الدین کلانتری - ۱۳ ثور ۱۳۹۶

بخش سوم و پایانی

شکل‌گیری مدرسۀ اهل حدیث به عواملِ ذیل برمی‌گردد:
۱ـ اثرپذیری آن‌ها از روشی که علمای‌شان در تمسک به احادیث و آثار و اجتناب از اجتهاد به‌رای و اعمال
قیاس برگزیدند.
MANDEGAR۲ـ موجودیت ثروتِ بزرگِ احادیث و آثاری که در نزد صحابه وجود داشت و بیشترین‌شان در حجاز و
بالاخص در مدینه زنده‌گی می‌کردند و این آثار، آن‌ها را از استدلال و اعمال رای بی‌نیاز ساخته بود.
۳ـ ساده‌زیستی، قلت وقایع و حوادث در حجاز و دور بودنِ مدینه از ظهور رویدادهای متأثر از تمدن فارسی
و یونانی. مردم همانند زمان پیامبر علیه‌السلام زنده‌گی داشتند و حوادث جدید به‌ندرت به میان می‌آمد.
۴ـ دوری‌شان از اماکن فتنه و اسباب نزاع، آن‌گونه که در عراق وجود داشت. آن‌ها از قلمرو نفوذ نظریات خوارج و شیعه دور بودند و حدیث و آثار بدون تهمت و ایجاد شک و شبهه در نزدشان محفوظ باقی ماند.
عصر ائمۀ مذاهب فقهی
وجود دو مدرسۀ اهل حدیث و اهل رای در مدینه و کوفه در زمان تابعین نیز با توجه به دلایل مختلف، رشد و
ادامه یافت تا آن‌که عصر ائمۀ مذاهب فقهی فرا رسید. در این زمان، فاصلۀ اختلاف در میان آن‌ها بیشتر شد و به اسباب اختلافی که در زمان صحابه وجود داشت، نه‌تنها بسنده نشد، بلکه از مرزهای آن عبور شد و اختلاف به مصادر تشریع و مبادی لغوی که در فهم نصوص تطبیق می‌شد، رسید. سرانجام، در هر حوزۀ فقهی، با توجه به پیشینۀ آرای آن‌ها، مذهبی ایجاد گردید.
اختلاف مجتهدین در مسایل زیر آشکار گردید:
۱ـ در طریق وثوق سنت و میزان رجعتِ یک روایت به روایتی دیگر. چون وثوق سنت مبتنی بر وثوق
راویان و کیفیت روایت بود. مجتهدین عراق، امام ابوحنیفه و یارانش به سنت متواتر و مشهور احتجاج
کردند و روایت فقهای ثقه را ترجیج دادند. مجتهدین مدینه، امام مالک و اصحابش، عمل اهل مدینه را
ترجیح دادند و اخبار آحادِ مخالف عمل اهل مدینه را ترک کردند. سایر امامان، روایت راویانِ عدل
ثقه، فقها یا غیرفقها را حجت دانستند، اگرچه موافق یا مخالف عمل ِاهل مدینه باشد. اثرات این موضوع،
سبب نشأت اختلاف در احکام گردید.
۲ـ امامان مذاهب در مورد فتاوای اجتهادی‌یی که از افراد صحابه صادر شده بود، اختلاف کردند. امام ابوحنیفه
و پیروانش فتوای هر صحابه را می‌گرفتند، به فتوای یک نفر مقید نبودند و به طور عموم از چهارچوب
فتوای صحابه بیرون نمی‌شدند. امام شافعی می‌گفت: فتاوای صحابه، فتاوای اجتهادی فردی است که از
غیرمعصوم صادر شده، ایشان می‌توانند برخی فتاوا را بگیرند و می‌توانند برخلاف همۀ آن‌ها فتوا دهند. این
اختلاف نیز سبب وجود اختلاف در احکام شد.
۳ـ اختلاف در قیاس. برخی احتجاج به قیاس را نپذیرفتند و آن را به عنوان مصدر تشریع نشناختند. جمهور
مجتهدین قیاس را بعد از قران، سنت و اجماع، با وجود اختلاف در علت حکمی که قیاس بر آن مبتنی
می‌شود، مصدر تشریع می‌دانستند. اختلاف در این امر نیز سبب اختلاف در احکام شد.

تبلور دو مدرسه در مذاهب فقهی
مذهب امام ابوحنیفه حامل لوای مدرسۀ رأی شناخته شد. اوضاع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و تمدنیِ عراق زمینه‌‌ساز شکل‌گیری مدرسۀ رای بود که نبوغ جوشانِ امام ابوحنیفه و یارانش به نیازهای آن پاسخ می‌گفت.
مذهب حنابله، تبلوری از مدرسۀ اهل حدیث بود که بعدها پیروانش آن را به نام مذهب سلف نیز یاد می‌کردند. امام احمدبن حنبل کتابی در فقه ننوشت ولی کتاب مسند را در حدیث تألیف کرد. میلان به حدیث، بعد از امام احمد رشد بیشتری یافت و در قرن هفتم ابن تیمیه آن را بیشتر بسط و توسعه داد و در قرن دوازدهم بار دیگر توسط محمدبن عبدالوهاب در حجاز ظهور کرد.

اختلافات مدرسۀ اهل رأی و اهل حدیث
بیشترین علمای احناف از نظر اعتقادی پیرو مذهب ماتریدی بودند. در فروع، حنفی و در اعتقاد ماتریدی بودند.
اختلاف اصلی در میان مدرسۀ رای و مدرسۀ حدیث، اختلاف در حوزۀ اعتقاد بود که بر اختلاف در فروع نیز اثر گذاشت. اشعری‌ها و ماتریدی‌ها به مثابۀ دو روی یک سکه، تلاش کردند که با دلایل عقلی، عقاید اسلامی را به اثبات برسانند.
معتزلی‌ها برای دفاع از عقیدۀ اسلامی، روش فلسفی را در پیش گرفتند که از منطق یونان و فلاسفه اقتباس شده بود. سبب انتخاب این روش، دفاع از عقاید اسلامی بود. بعدها اشعری‌ها و ماتریدی‌ها نیز همان روش را برگزیدند.
مدرسۀ اهل حدیث یا به‌اصطلاح امروز سلفی‌ها، با روش اهل رای یا ماتریدی‌ها و اشعری‌ها مخالفت کردند.
خواستند بحث عقاید را بر منهاج صحابه و تابعین اعاده نمایند، عقاید را جز از کتاب و سنت نگیرند، اصل عقیده را از قرآن بگیرند، دلایل مبیّن عقیده را نیز از قرآن اخذ نمایند و علما را از تفکر در مورد دلیل قرآن کریم منع کنند.
پیروان مدرسۀ حدیث، صفات خدای متعال را آن‌گونه که در قرآن کریم آمده است، اثبات کردند و دلایلی برای
صحتِ اثبات‌شان ارایه نمودند. این اختلاف در نظریات ابن تیمیه بیشتر روشن می‌شود که می‌گوید:
روش‌های علما در فهم عقاید به چهار نوع تقسیم شده است:
۱ـ فلاسفه. آن‌ها می‌گویند: قرآن به طریق خطاب برای اقناع جمهور آمده است و طریق عقاید مبنی بر برهان
و یقین است.
۲ـ متکلمان(معتزله). آن‌ها قضایای عقلی و دلیل عقلی را بر تأمل و نظر در آیات قرآن مقدم می‌سازند و به مقتضای عقل تأویل می‌کنند، هرچند از عقاید قرآن بیرون نمی‌شوند.
۳ـ گروهی از علما. ایشان برای روشن کردن عقاید قرآن از عقل استعانت می‌جویند.
۴ـ گروهی که به قرآن، عقاید و دلایلش ایمان آورده‌اند، ولی در کنار ادلۀ قرآن به ادلۀ عقلی نیز متوسل
می‌شوند. که مراد اشعری و ماتریدی است.
ایشان بعد از توضیح گروه‌های چهارگانه می‌افزاید:
منهاج و روش سلف، هیچ یک از روش‌های چهارگانۀ فوق نیست. آن‌ها عقاید و دلایلِ آن را از نصوص می‌گرفتند. برای معرفت و شناخت عقیده، احکام و همۀ امور مربوط به آن‌ها به صورت کلی، تفصیلی، اعتقادی و استدلالی جز قرآن و سنت نبوی که مبین قرآن است، راه دیگری وجود ندارد. عقل شاهد است نه حاکم، مؤید است نه ناقض.
برخی آرای ماتریدی به اختصار ذکر می‌شود:
۱ـ قضایای شرع با دلایل عقلی و منطقی و براهینی که مجال شک نداشته باشند، ثابت می‌گردد.
۲ـ معرفت خدا با عقل میسر است.
۳ـ اشیا، حسن ذاتی و قبح ذاتی دارند.
۴ـ شرع و عقل هر دو مصدر عقاید اند.
۵ـ حکم عقل هنگامی معتبر است که مخالف شرع نباشد. اگر عقل با شرع مخالف بود ،باید به حکم شرع
خاضع شود.
۶ـ افعال خدا علت دارند، یعنی هیچ فعل خدا عبث نبوده و بر مبنای مصلحتی است.
۷ـ صفات خدا را ثابت می‌کنند، که صفات غیر ذات است، قائم به ذاتِ خودش نیست و جدا از ذات خودش
نیز نیست.
۸ـ صفات خدای متعال را تأویل نمودند، مثلاً: ید، قدم، ضحک و امثال آن را تأویل نمودند و دلایلی عقلی
برای عدم اثباتِ این صفات و تأویل آن ارایه کردند.
برخی آرای مدرسۀ اهل حدیث به‌ویژه شیخ‌الاسلام ابن تیمیه، یا سلفی‌ها که در قرن‌های اخیر (بعد از قرن دوازدهم هجری یا عصر محمد بن عبدالوهاب) به نام وهابی نیز یاد می‌شوند؛ قرار ذیل است:
۱ـ توحید اساس اول اسلام است؛ زیارت روضه‌ها، توسل به اموات، دعا در مقابل قبر پیامبران یا اولیا،
منافی توحید است.
۲ـ اثبات کلیۀ اموری که در قرآن کریم و سنت آمده است، از قبیل: صفات، اسماء، اخبار و احوال.
۳ـ اثبات صفات خدای متعال، بدون تأویل، تعطیل، تشبیه و تفسیر به غیر ظاهر آن، مانند: استواء علی العرش،
وجه، ید، عین، علم، قوت، محبت، غضب، سخط، رضا، نداء، کلام، نزول و غیره.
۴ـ عقل دنباله‌رو نقل است.
۵ـ قرآن کریم کلام الله و غیرمخلوق است.
۶ـ منع تقرب الی‌الله با توسل به صالحین و اولیا.
۷ـ منع استغاثه و توسل به اموات و غیره.
۸ـ منع زیارت قبور صالحین و انبیا برای تیمن و تقدیس.
۹ـ منع نذر برای قبور، ساکنان قبور و مجاوران قبور.
۱۰ـ منع زیارت قبر پیامبر علیه‌السلام.
۱۱ـ توسع در گسترۀ مفهوم بدعت.
این گروه به خصوص گروه‌های کنونی، آرای‌شان را صواب می‌دانند که خطا را نمی‌پذیرد و آرای مخالفین‌شان
را خطا می‌دانند که صواب‌پذیر نیست. بنا بر همین تصور، و با همۀ ساده‌گی، افراد، جوامع و سواد اعظم را مشرک می‌خوانند.
حنفی‌ها و سلفی‌های معاصر
اگر این موضوع در دوسه جمله خلاصه شود، چنین خواهد بود: در کشور ما افغانستان، نه حنفی‌های امروزی با
هیچ معیار و میزانِ مذهبِ امام پارسا و پرهیزگارمان امام ابوحنیفه و یارانِ بزرگوارش امام ابویوسف و امام محمد شیبانی و دیگران سنجش می‌شوند؛ و نه سلفی‌های امروزی با هیچ معیار و میزانِ اهل حدیث و مذهب امام پرهیزگار و خداترس امام احمد بن حنبل و شیخ‌الاسلام ابن تیمیه و سایرین به سنجش گرفته می‌شوند.
امروز، هر دو گروه به بیماری‌های مزمن و کشنده‌یی چون: حقد، کینه، پول‌دوستی، دنیاطلبی، خرافات، جهل، شهرت‌طلبی، جاه‌طلبی، تبعیض، خودبزرگ‌بینی، بیگانه‌دوستی، فتنه‌انگیزی، بی‌تفاوتی نسبت به هتک شعایر دینی، خودستایی، تقدیم آرای مذهب بر کتاب و سنت، ناآگاه از جامعه و جهان، ناتوان از شناخت مصالح و مفاسد، غرقه در امور
کوچک و ناچیز، دوری از کتاب و سنت و امثال آن‌ها مبتلایندـ جز اندک‌کسانی که خدای متعال آن‌ها را از این
امراض به دور نگه‌داشته است.
امروزه، افکار، آرا و روش هر دو گروه نیازمند پیرایش و پالایش است. هر دو گروه نیازمند برگشت به اصل
مذهبِ خویش اند. هر دو گروه نیازمند فهمیدن نظریات و اصول امامان مذهبِ خویش هستند. بر هر دو گروه لازم است یک‌باره خودشان را در آیینۀ تمام‌نمای مذهب خویش مشاهده نمایند تا ضعف‌ها و کاستی‌ها و دوری‌های‌شان نسبت به مذهب‌شان آشکار شود، باشد که راه وسط در پیش گیرند و التیامی باشد بر زخم‌های مزمن ناشی از اختلافات، عداوت‌ها و تکفیر کردن‌های پوچ مذهبی.

منابع
تاریخ التشریع الإسلامی للمناع بن خلیل القطان
علم أصول الفقه وخلاصه تاریخ التشریع لعبد الوهاب خلاف
تاریخ التشریع الإسلامی للخضری
نظره عامه فی تاریخ الفقه الإسلامی للدکتور على حسن عبد القادر
تاریخ الفقه الإسلامی للسایس
تاریخ الفقه الإسلامی للدکتور محمد یوسف موسى
تاریخ التشریع الإسلامی لعبد العظیم شرف الدین
تاریخ المذاهب الإسلامیه للشیخ ابوزهره
أبوحنیفه للشیخ ابوزهره
أحمد للشیخ ابوزهره
ابن تیمیه للشیخ ابوزهره
أصول التشریع الإسلامی للأستاذ علی حسب الله
الفکر السامی فی تاریخ الفقه الإسلامی لمحمد بن الحسن الحجوی الثعالبی الفاسی
المدخل الفقهی العام للزرقا
فلسفه التشریع فی الإسلام للمحمصانی
مدخل الفقه الإسلامی لمدکور
مناهج التشریع الإسلامی فی القرن الثانی الهجری للدکتور محمد بلتاجی.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.