ارگ با هیأت پاکستانی چه کرد؟

- ۱۳ ثور ۱۳۹۶

سفر هیأت پارلمانی و کابینۀ پاکستان به افغانستان چنان در سایۀ ورود گلبدین حکمتیار و برنامه‌های گرامی‌داشت از ۸ ثور گُم شد که کمتر رسانه‌یی به آن توجه نشان داد. این هیأت که ظاهراً به هدفِ حُسنِ نیت و پایان دادن به تنش‌های سیاسی میان دو کشور به دعوتِ رییس‌جمهور غنی به افغانستان آمده بود، گفته می‌شود چنان از سوی میزبان مورد نوازش قرار گرفت که یکی از اعضای پشتونِ آن با ندامت از آمدنش به افغانستان گفته است: “نزد همکاران پنجابی‌ام شرمنده شدم”. از همین‌رو گفته MANDEGARمی‌شود که هیأت پس از مهمان‌نوازی در ارگ، به کاخ سپیدار پناه برده، به این امید که دل‌جویی‌های رییس اجرایی حداقل باعث شود که واقعاً با خاطرِ آزرده افغانستان را ترک نگویند.
با این حال گفته می‌شود که سفر هیأت پاکستانی به افغانستان در زمانی صورت می‌گیرد که روابط دو کشـور اوجِ تنش‌های خود را تجربه می‌کند و هدف از سفرِ این هیأت به افغانستان نیز در راستای کاهشِ این تنش‌ها بوده است. اما این‌که واقعاً این سفر چقدر بتواند از این تنش‌ها بکاهد و حداقل چارچوبِ پذیرفته شده و قابل قبولی را برای دو طرف در مناسباتِ دو کشور زمینه‌سازی کند، هنوز مشخص نیست.
بر اساس گزارش‌ها، مقام‌های افغانستان تلاش کرده‌اند که در دیدار و گفت‌وگو با هیأت مواضع نرم‌تری داشته باشند. حداقل اگر نخواهیم از آن‌چه که در ارگ ریاست جمهوری اتفاق افتاده به عنوان نقطۀ تراژیکِ این سـفر یاد کنیم، اما سوال این‌جاست که این‌گونه سفرها و دید و بازدیدها چقدر می‌تواند در آیندۀ مناسباتِ دو کشور مفید تلقی شوند؟
تجربه نشان داده که مناسبات افغانستان و پاکستان از چنان شکننده‌گی برخوردار است که با اعزام هیأت و دید و بازدید قابل حل به نظر نمی‌رسد. این مناسبات از گذشـته‌های دور به تیره‌گی گراییده و طی سال‌های اخیر به اوجِ خود رسیده است. البته تجربه نشـان داده که خلاف برخی برداشت‌های سیاسیون پاکستانی، مناسباتِ دو کشور بیشتر از این‌که از سوی دولت‌های موجود در افغانستان ضربه دیده باشد، با سیاست‌های پاکستان وارد فازهای جنجالی و تنش‌زا شده است.
تا آن‌جایی که تاریخ نشان می‌دهد، از زمان شکل‌گیری پاکستان به عنوان کشور مستقل تا امروز، منهای دورۀ طالبان، روابط دو کشور هرگز از ثبات برخوردار نبوده است. در حالی که طی این زمان، افغانستان دولت‌های مختلفی را تجربه کرده و سیاست‌های گوناگونی را در سطح داخلی و خارجی آزموده است. اگر مشکل در نوع حکومت‌داری و زمام‌داران افغانستان بوده، پس چرا این حکومت‌ها و زمام‌داران با همۀ تفاوت‌های سیاسی و فکری‌شان موفق به ایجاد روابط خوب با پاکستان نشدندـ درحالی‌که این حکومت‌ها و زمام‌داران هیچ سنخیتی با یکدیگر نداشته و حتا گاه با کشتنِ یکدیگر، به کرسی قدرت دست یافته‌اند؟
شواهد تاریخی نشان می‌دهد که روابط دو کشوری که در کنار هم قرار گرفته اند و مجبور اند که بارِ این همسایه‌گی را به دوش بکشند، همواره قربانی زیاده‌خواهی‌ها و نگاه غیردوسـتانۀ زمام‌داران و سیاست‌گرانِ پاکستانی شده است. این جمله را بارها و بارها از سوی بسیاری تحلیل‌گران و دولت‌مردانِ کشور شنیده‌ایم که “پاکستان، افغانستان را عمق استراتژیکِ خود می‌داند.” این جمله اگرچه کلیشه به نظر می‌رسد، اما جمله‌یی بدون مصداق نیست. پاکستان از دیرزمانی افغانستان را کشوری از آنِ خود و یا در راستایِ سیاستِ خود تعریف کرده است. شاید مشکلاتِ مرزی میان دو کشور نیز گاهی به این‌گونه سیاست‌ها کمک کرده باشد، ولی در مجموع حتا اگر این‌گونه مشکلات هم میان دو کشور وجود نداشت، باز دشـوار بود تصور کرد که روابط آن‌ها بهتر از چیزی می‌شد که در حال حاضر هست.
روابط دو کشور قربانی سیاست‌هایی بوده که به عنوان استراتژی‌های اصلیِ پاکستان همواره از سوی حکومت‌های آن پی‌گیری شده است. سیاست پاکستان در زمان زمام‌داری جنرال ضیاءالحق با سیاست‌های فعلی، کمتر تغییری را در مورد افغانستان نشان می‌دهد. ضیاءالحق با امکانات و پتانسیال‌های زمان خود، سیاست تسخیر افغانستان را دنبال می‌کرد و نوازشریف با امکانات و توانایی‌های زمانِ خود این سیاست را پی می‌گیرد.
در سیاست‌های پاکستان افراد می‌روند و می‌آیند، ولی هدف‌ها به جایِ خود باقی اند. حالا هم سفرهای هیأت پارلمانی و یا هر سفرِ دیگری که انجام می‌شود، نمی‌تواند به حال دو کشور مفید ارزیابی گردد؛ چون در سیاست‌های اصلی پاکستان هیچ تغییری رونما نشده است.
هیأت‌های پاکستانی چه با استقبال کم‌نظیرِ دولت‌مردانِ افغانستان مواجه شوند و چه مثل مورد اخیر، با دشنام از ارگ بیرون رانده شوند، به دلیل این‌که در نگاه و اهدافِ پاکستان تغییری وارد نشده، نمی‌توانند هیچ تغییرِ بنیادی‌یی در روابط دو کشور پدید آورند. دو کشور برای رسیدن به ثبات و امنیت در روابط‌شان، ناگزیر به دریافتنِ واقعیت‌های موجود و تن دادن به تلخی‌هایِ آن ‌است. در غیر آن، آش همین خواهد بود و کاسه نیز همان.
با این اوصاف، راهِ چاره آن است که دولت‌های هر دو کشور، با در نظرداشتِ چالش‌ها و تهدیدهای مشترکی که با آن مواجه ‌اند، فصلی نو در روابط با یکدیگر بگشایند؛ فصلی که در آن هر دو طرف، بی‌تعارف خواسته‌ها و نگرانی‌های‌شان را با یکدیگر در میان بگذارند و از خلالِ آن‌ها به نتیجه و معادله‌یی که بُردِ هر دو طرف را تضمین کند، دست یابند. چنین تعاملی در دنیای وابسته‌گی‌های متقابلِ امروز نه‌تنها ناممکن نیست، بلکه کلید توسعه و پیشرفتِ پایدار محسوب می‌شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.