احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۹ ثور ۱۳۹۶
ماده ۵: تعهد برای عمل
ما تعهد میکنیم که مدارا و عدمِ خشونت را از طریق برنامهها و سازمانها در سطوح آموزشی، علمی، فرهنگی و ارتباطات ترویج نماییم.
ماده ۶: روز جهانی مدارا
به منظورِ ایجادِ آگاهی عمومی، تأکید بر خطراتِ ناشکیبایی و تعصب و در واکنش به تعهد و عملِ مجدد به حمایت از آموزش و ترویج مدارا، ما رسماً روزِ ۱۶ نوامبر را “روز جهانی برای مدارا” در هر سال اعلان میکنیم.
فصل چهارم
پلورالیسم و رنگینکمانِ فرهنگها
«من کلامِ آخر را لازم ندارم، به کارم نمیآید.»
گادامر
هرگونه تلاشِ فکری که تنوع و چندگانهگی را از چنگِ بدیلهای وحدتانگار و جزمهای انحصارگرا بیرون بکشد، نوعی حرکتِ نظریِ کثرتگرایانه به شمار میرود.
این موضوع علاوه بر علوم انسانی، علوم طبیعی را نیز شامل میشود. انقلابِ کپرنیکی در اخترشناسی، شکافته شدن اتوم، نظریه نسبیت، جهانهای بسیارِ فیزیک کوانتوم، نظریههای بینظمی ازلی، کیهانشناسیهایی که وجود یک سیاهچال واحد را باور ندارد و تحولاتِ دیگری که در قلمرو “علوم دقیقه” به وقوع پیوستهاند را میتوان نشانههایی از کثرتگرایی به مفهوم عام کلمه توصیف کرد؛ زیرا اینگونه فهمها کلیاتِ اساسی موجود در گفتمان علمی- فلسفی را چندگانه نشان میدهند و به عنوانِ محرکهای کثرتگرایی شناختشناسی و روششناسی نقش بازی میکنند.
کثرتگرایی تأکید می کند که:
الف. تقرب به فهمِ حقیقت نه از منظرِ واحد و به گونه ایستا بلکه از افقهای متنوع و متفاوت حاصلشدنی است.
ب. فرانظریههای وحدتانگار پاسخگوی تحولاتِ پیچیده و قیاسناپذیرِ تجربههای فرهنگی و اجتماعی نیستند.
فرض ما بر این است که کثرتگرایی علاوه بر اینکه در حوزۀ علوم طبیعی از اهمیتِ زیادی برخورداراست، در قلمرو علوم اجتماعی نیز رویکرد یکسانانگار نوع پوزیتیویستی را گمراهکننده تلقی میکند و برای “تأویل” و “تاریخمندی” در مواجهه با پدیدارهای متنوع و در حالِ تحول، جایگاه رفیعی قایل است. با اینکه کثرتگرایی در قدیم با موانع جدی روبهرو بوده است، اما شعلههایش بهکلی رو به سردی و خاموشی نگراییده و همپا با تحولات عقلگرایانه، زمینهسازِ دگرگونیهای اساسی در حوزههای علمی و فلسفی گردیده است.
کثرتگرایی در گستره علم و فلسفه
سابقه تقابل کثرتگرایی و وحدتانگاری در دایره گفتمان فلسفی به یونان باستان باز میگردد. در آن دوران جستوجو برای قاعدهها و مشترکات، منتج به اصول جهانشمول طرحشده توسط پارمیندیس در قالب “همه چیز مشترک اند” انجامیده است.
پارمندیس۱ وجود یک هستی واحد، ذاتی، بخشناپذیر و ازلی را مسلم فرض میکرد، در صورتیکه امپدوکلس۲ و ذرهباوران مانند دموکریتوس۳ برعکس میپنداشتند که عناصرِ مختلف و متنوع در جهان، واجدِ هویتها و جوهرهای خاصِ خود اند.
پروتاگوراس۴ نیز معتقد بود که “انسان مقیاس همه چیز است، هم معیار هستی چیزهایی که هستند و هم معیار نیستی چیزهایی که نیستند”(کاپلستون،۱۳۸۶: ۱۰۶)؛ تفسیر این آموزه را افلاطون در تئه تئوس۵ از زبان سقراط چنین بیان میکند:
مقصود از “انسان مقیاسِ همه چیزها”، این است که هر چیز برای من چنان است که بر من نمودار میشود و برای تو چنان است که بر تو نمودار میشود؛ زیرا من و تو هر دو آدمی هستیم. (افلاطون، ۱۳۷۵: ۱۳۷۷)
فیلسوفانِ متقدمِ کثرتگرا، انگاره پویایی و ضرورتِ تغییر (هم از طریق صدفه و نیز از راه علیت) در قالبِ منطقِ غیرمتعین را در برابرِ نگرش ساده وحدتانگار قرار میدادند و مناقشههای جدی در عرصه گفتمان فلسفی را دامن میزدند. به همین جهت از زمانههای قدیم تا حالا، رویارویی میان “وحدت” و “کثرت” بارها تکرار شده و در هر عصر و نسلی اَشکالِ تازه و ابعادِ گسترده به خود گرفتهاند.
باورهای مونیستی در قالبِ منطقِ قوانین جبریِ علیت به عنوان یک مدلِ غالب از قرن پنجم قبل از میلاد تا دوران رنسانس درباره ساختمانِ جهان، سلطه خود را ادامه داده بود، به جهتِ اینکه چهرههای برجستهیی مانند افلاطون با پلورالیسم در افتاده و ارسطو نیز با میراثِ مونیستی استادش (افلاطون) به ارایۀ استدلال پرداخته بود.
در قرون وسطا با وجودِ اینکه تمامی زمینههای ظهور و بروزِ گرایشهای پلورالیستی از بین برده شده بودند و غلبه بر دکترینِ اسکولاستیسیزم۶، نفوذناپذیر به نظر میرسید، اما “تمایلاتِ کثرتگرایانه آزاداندیشانی مانندِ راجر بیکن۷″(ادوین، ۱۳۸۰: ۴۵ ) به قول دامپی یر”این تنها مرد سراسرِ سدههای اروپا”( دامپی یر،۱۳۷۱:۱۴۳) با طرح “مفردات۸″اش و مواضع فکری ویلیام اوکام۹ که از آن به نام تیغ اوکام۱۰ یاد میشود، قابل تأمل اند.
اصلِ “تیغ اوکام” با عبارتِ “کاری که با حد اقل انجامپذیر میباشد، انجام دادنش با حداکثر بیهوده است” به این نکته اشاره میکند که “هرگاه بتوان حقیقتی را بدون پیشفرضِ زاید و مشتبه اثبات کرد، اثبات کردنش با آن پیش فرض، اتلاف وقت و اندیشه است”(هنری،۱۳۷۹: ۴۲۲). تیغ اوکام تأکید میکند: تعدادی از عواملی را که لازم هستند برای هر تحلیل معین برگزید و نباید عوامل متعدد در تحلیل را به پیشینی۱۱ گرایی مونیستی تقلیل داد.
اوکام علاوه بر طرح فلسفی پلورالیسم بر جنبههای اجتماعی آن نیز پا میفشرد، حمله بر خصلتِ غیرعقلانی عقاید کلیسا و نظریه افراطی برتری پاپ را در برابرِ نقد قرار داد و از استلزام جایگزینی کلیسای دموکراتیک به عوضِ نظام سلسلهمراتبی آن به دفاع جدی پرداخت و سرانجام نقطه پایان را بر تسلطِ قرون وسطایی فلسفه مدرسی نهاد .
در سپیدهدمِ عصرِ روشنگری جدایی فلسفه از الهیات بهواسطه فرانسیس بیکن۱۲ که “روش و منطقِ جدید برای روبهرو شدن با واقعیت را پیش نهاده بود” (یثربی، ۱۳۷۸: ۱۹۷ ) مطرح شد، او تأکید نمود که: فلسفه از الهیات جدا نگهداشته شود به جهت اینکه الهیات از طریق ایمان دانسته میشود ولی فلسفه به استدلال بستهگی دارد.
فرانسیس بیکن که مشاهده۱۳ در تیوری شناخت را واجد اهمیت اساسی تلقی میکرد، در منطق خودش با قیاس ارسطویی (صغری، کبری و استنتاج)۱۴ مخالفت کرد و از استقرا۱۵ دفاع نمود.
استقراگرایی بیکنی در واقع نقطه آغازی برای مکاتبِ جدید بر بنای تجربهگرایی و خِرَدباوری بود که افقهای تازهیی را بر روی دانشمندان گشود؛ آرای دکارت۱۶ بر بنای “میاندیشم پس هستم۱۷″(دانالد،۱۳۸۱: ۱۹) که توسط برخی از پیروان او جنبههای پلورالیستی به خود گرفته بودند، بسترهای مناسب برای شیوههای متنوع اندیشیدن را بهوجود آورد.
با وجود آنکه فلسفه دکارت اساسگرایی را نسبت به توضیح تخمینی۱۸ ترجیح میداد و درک دترمینستی(جبری) از قوانینِ فیزیک و فلسفه، آرای او را با آزادی اراده ناسازگار کرده بود، اما مدل ایشان نسبت به بعضی از متفکران بعدی مانند نیوتن کمتر مونیستی بود. دوآلیزم(فکر و ماده) و جنبههای پلورالیستی اندیشه دکارت علاوه بر آنکه راه را برای ماتریالیسم میکانیکی و ایدهآلیسم ذهن (سوبژکتیو) گشود، زمینههایی را برای طرح مونادولوژی لایب نیتز۱۹ نیز مساعد کرد.
۱ . Paramendes ( 500 BC )
۲ . Empedocles (490- 430 BC )
۳ . Democritus ( 460- 360 BC )
۴ . protagoras ( 410 – 485 BC )
۵ . Theaetetus
۶ . scholasticism
۷ . Roger Bacon (1214 -1294)
۸ . indivadation
۹ . William Occam (1280 -1347)
۱۰٫ Occam’s razor
۱۱٫ a Priori
۱۲٫ Francis Bacon (1561- 1626)
۱۳٫ observation
۱۴٫ Deduction
۱۵٫ Induction
۱۶٫ Descartes(1596 – 1650)
۱۷٫ Cogito ergo Sum
۱۸٫ Conjectural explanation
۱۹٫ G. Laibnitz (1646 – 1716 )
Comments are closed.