گزارشگر:احمد عمران - ۲۴ ثور ۱۳۹۶
آقای کرزی نیز گاهی در رویاهای خود فکر میکند که دوباره صاحبِ قدرت در افغانستان شده، اما اینبار به گونۀ متفاوتِ آن. در رویاهای خود آقای کرزی خودش را در کسوتِ زمامداری میبیند که برای مردمش امنیت، دانش، رفاه و خوشبختی ارزانی میکند و هر قدمی که برمیدارد، مردم برای بقای تاج و تختش دعـای خیر میکنند. او در این رویاها فکر میکند که با انگشتِ جادوییِ خود که از غیب برایش هدیه شده، ناممکنها را ممکن میسازد. افغانستان را از مسیر فقر و بیچارهگی برمیدارد و یکشبه در شاهراه سعادت و پیشرفت قرار میدهد
دیدگاههای میخاییل باختین همانقدر که در عرصۀ نقد ادبی و نظریۀ رمان مطرح است، به همان میزان در عرصۀ سیاست نیز کابرد دارد. منطق مکالمه یا مکالمهگرایی که این روزها بهشدت در جهانِ سیاست کابرد یافته، نشان میدهد که نظراتِ این منتقد ادبیِ روس چقدر میتواند کاربرد پیدا کنـد. باختین شعر را تکصدایی میدانست و در عوض بر عنصرِ چندصداییبودن در رمان تأکید داشت. او میگفت که گفتوگو مهمترین ویژهگیِ رمان است که میتوان در درون آن، صداهای گوناگون را تشخیص داد.
به باور باختین، گفتگو ویژۀ انسانِ مدرن و دموکرات است، ولی گفتوشنود مظهرِ استبداد و توهم. به گفتۀ او، کسی که دچار توهم شده باشد، به این معناست که او در درون میتواند انسانی مستبد باشد. او مینویسد: “متوهم کسی است که به جای صدای دیگران، صرفاً به صدای برآمده از اعماقِ وجودِ خودش (صدای “من از منظر خود”) گوش میسپارد و نتیجتاً تصوری از خویشتن دارد که با واقعیتِ او در نزد دیگران منطبق نیست.”
من وقتی این روزها به سخنانِ حامد کرزی رییسجمهوری پیشینِ افغانستان گوش میدهم، این توهم و میل به اسـتبداد را بهشدت در او احساس میکنم. این روزها یک بارِ دیگر آقای کرزی به سالهای حاکمیتش برگشته و چنان دچار توهم شده که همه چیز را میخواهد از دریچۀ همین حس تبیین و تفسیر کنـد. او چندی پیش، به امریکا حمله کرد و نسبت به کاربرد مادر بمبها در آچین ننگرهار، آن را اقدامی علیه حاکمیت افغانستان عنوان کرد. اکنون در تازهترین مورد، آقای کرزی میگوید که افغانستان روزی از وضعیتِ فعلی بیرون میشود و آنگاه با هواپیماهای بدون سرنشینِ خود به کشـورهای اروپایی و امریکایی میرود و به جای پرتاب بمب، گُل میپاشد. مسلماً برای چنین انسانی به جز “متوهم”، هیچ نامِ دیگری به ذهن نمیرسد!
آقای کرزی از سیاستمدارانیست که در رؤیاهای خود زندهگی میکند و از همین منظر نیز میخواهد جهان و اتفاقهای آن را تفسیر کند. البته زندهگی در رؤیاها کار تنها سیاستمداران و یا شخصِ آقای کرزی نیست. انسـانها در هر حال و وضعی، چنین رویاهایی را در سر میپرورانند. انسانِ فقیر در رؤیاهای خود صاحبِ جاه وجلال میشود و انسان ناتوان در رؤیاهای خود احسـاس میکند که به سوپرمن شباهت یافته و قدرتی سوپرمنگونه دارد.
جهانِ هنر و به خصوص فلم و سینما، کاری میکنند که انسانها با قهرمانانشان احساسِ همذاتپنداری کنند و به این شکل، از دغدغهها و مشکلاتِ روزانه برای لحظاتی هم که شده، نجات یابند. اما رویاهای سیاستمداران میتوانند خطرناک باشند؛ زیرا جهان سیاست چنان با واقعیتهای ملموس و روزمره گره خورده که هر نوع رویاپردازی گاهی ممکن است به فاجعهیی عظیم منجر شود. مگر دیکتاتورهای جهان چیزی بیشتر از رویاپردازهایِ بزرگ بوده اند که چنان فجایعی را رقم زدند؟
آقای کرزی نیز گاهی در رویاهای خود فکر میکند که دوباره صاحبِ قدرت در افغانستان شده، اما اینبار به گونۀ متفاوتِ آن. در رویاهای خود آقای کرزی خودش را در کسوتِ زمامداری میبیند که برای مردمش امنیت، دانش، رفاه و خوشبختی ارزانی میکند و هر قدمی که برمیدارد، مردم برای بقای تاج و تختش دعـای خیر میکنند. او در این رویاها فکر میکند که با انگشتِ جادوییِ خود که از غیب برایش هدیه شده، ناممکنها را ممکن میسازد. افغانستان را از مسیر فقر و بیچارهگی برمیدارد و یکشبه در شاهراه سعادت و پیشرفت قرار میدهد.
اینها رویاهاییست که آقای کرزی دارد و گاهی آنها را به شکلی بر زبان میآورد. سخنانِ او در مورد اینکه افغانستان در برابر دنیـا ناگهان به ابرقدرتِ خوبی و خیر تبدیل شود، نشان میدهد که بیشتر وقتِ این زمامدارِ پیشین در رویاپردازی و جهانِ توهم میگذرد. آقای کرزی هنوز نمیداند که برای رسیدنِ افغانستان به چنان جایگاهی، نیاز به رویاپردازی نه، بل به واقعیتگرایی و شناختِ وضعیتِ خود و دیگران در عرصۀ ملی و بینالمللی داریم. غرب با رویاپردازی صاحبِ قدرت و فناوری نشده که حالا ما از چنین راهی به چنین جایگاهی برسیم. اگر سیاستمدارانِ ما چون سیاستمدارانِ غرب میبودند که چالشها را به فرصت تبدیل میکنند و نه فرصتها را به چالش، آنوقت سالها پیش افغانستان صاحبِ هواپیماهای بدون سرنشین شده بود و آقای کرزی میتوانست با آن بر فرازِ لندن گُل بپاشد.
جهـان با رویاپردازی ساخته نمیشود، هرچند ممکن است که بسیاری از واقعیتهای امروز خاستگاه رویایی داشته باشند. برای تبدیل شدن به چنان کشوری که آقای کرزی در رویاهای خود آن را میبیند، نیاز است که ما وارد واقعیتها شویم و به درستی جهـانِ خود را بشناسیم. شناختِ آقای کرزی و بسیاری از سیاستمدارانِ ما از جهان و مکانیسمهای تحول و دگرگونی، مبنای رویایی دارد و به همین دلیل، ما فقط در خوابهایِ خود انسانهای خوشبختی هستیم.
آقای کرزی در سالهایی که در رأس هرمِ قدرت در افغانستان قرار داشت، اگر به اندازۀ یک قدم قدرت و صلاحیتش را در نهادینه کردنِ فرهنگِ شایستهسالاری و سپردنِ کار به اهلِ دانش و تخصص صرف میکرد، امروز ما همچنان در رویاهای خود زندهگی نمیکردیم. آقای کرزی اگر اینهمه دغدغۀ پیشرفت و شکوفاییِ کشور را میداشت، صاحبِ اینهمه پولِ بادآورده نمیشد. مگر همین دیروز نبود که روزنامۀ دیلی میل در تازهترین گزارش خود، از سرمایۀ هنگفتِ آقای کرزی و خانوادهاش در دبی نوشت. بر اساس گزارش دیلی میل، آقای کرزی وخانوادهاش ۹۰ میلیون پوند در دبی سرمایهگذاری کرده اند. آیا این پولها در جهتِ رفاه و پیشرفتِ کشور، آنجا سرمایهگذاری شده است و یا برای مقاصد دیگری از این پولهای بادآورده استفاده میشود؟
Comments are closed.