حکایت غم‌انگیز تفاوت اندیشه در جامعۀ ما

گزارشگر:محمد محق/ دوشنبه 25 ثور 1396 - ۲۴ ثور ۱۳۹۶

گربه مسکین اگر پر داشتی…
mandegar-3در ماه‌های اخیر شاهد بوده‌ام که در فضای مجازی، بحث‌هایی به میان آمده است، در بارۀ رابطۀ دین و سیاست، نقش فقه و دستگاه فقاهت، طریقۀ فهم و تفسیر متون درجه اول دین و اموری از این دست که در ذات خود مستلزم تعدد نظر و تفاوت فکر است و اختلاف نظر در بارۀ آن‌ها هم در میان عالمان مسلمان پیشینه دارد و هم از شرق تا غرب جهان اسلام گسترده است، از این‌رو امکان رسیدن به اتفاق نظری نهایی بر سر آن‌ها بالذات خیالی است محال و آرزویی است دست‌نیافتنی و چاره‌یی نمی‌ماند جز کنار آمدن با تکثر دیدگاه‌ها در این زمینه.
اما دیده شده است که در محیط ما وقتی یک طرف دیدگاهش را در صفحات مجازی می‌نویسد یا نظرش را در اتاق درس بیان می‌کند، طرف دیگر دچار آشوب و اضطراب می‌گردد و می‌کوشد قیامتی برپا کند. نخست از کلمات رکیک و زننده در حق طرف مقابل شروع می‌کند مانند مزدور، خودفروخته، منحرف از دین، منافق، نادان، پوچ مغز و آنچه از این قماش است. سپس هیاهویی برپا می‌شود تا او از طرح دیدگاه‌هایش اجتناب ورزد و گاه از اعضای خانواده‌اش خواسته می‌شود که مانع طرح دیدگاه‌های او شوند و گاه در مواردی با برانگیختن احساسات جوانان ساده‌دل و کم‌علم، موجی از فشار و تهدید متوجه طرف مقابل می‌گردد و حتا شنیده‌ام که بعضی از استادان مسکین را آن‌هم در محیط دانشگاه!، با تهدید مجبور به توبه کرده و از آنان تعهد گرفته‌اند که دیگر نظرات خود را مطرح نکنند!
حال که در دومین دهه از قرن بیست‌ویکم قرار داریم و مرز سانسور عقاید بیش از هر زمان دیگری شکسته شده و امکان اطلاع‌رسانی به شکل بی‌سابقه‌یی گسترش یافته و تحولات منطقه و جهان نیز فرصت سرکوب عقاید را به شکلی که در قرون وسطا بود، بسیار محدود ساخته است، وقتی با آن‌هم شاهد چنین رفتاری هستیم و این رفتار از سوی بخشی از جامعه تمجید می‌شود و کسانی که گرم کننده‌گان این معرکه هستند، این کارهای شرم‌آورشان که لکه‌یی بر دامن دین است، به صفت خدمت به دین مورد تمجید قرار می‌گیرد و به‌جای این‌که از کارشان سرافکنده شوند، به آن مباهات و افتخار می‌کنند. می‌توان این پرسش را مطرح کرد که اگر شرایط به گونه‌یی دیگر می‌بود و آنان مانند طالبان و داعشیان توانایی شلاق زدن و به زندان افکندن و به دار کشیدن می‌داشتند، آیا واقعاً به این کارها متوسل نمی‌شدند؟ آیا کسانی با این روش و منش، لکۀننگی بر جبین یک محیط دانشگاهی نیستند، محیطی که باید محل تضارب افکار و زایش اندیشه‌ها باشد؟ و آیا تفاوتی اساسی میان آنان و مسیحیت کلیسایی قرون وسطا می‌ماند که مخالفان فکری‌شان را زنده به آتش می‌انداختند؟
شاید بگویند که ما تنها به بحث و استدلال روی آورده‌ایم و متوسل به زور و قوۀ قهریه نشده‌ایم، اما آشکار است که:
گربۀ مسکین اگر پرداشتی/تخم گنجشک از جهان برداشتی
وین دو شاخ گاو اگر خر داشتی/هیچ‌کس را گرد خود نگذاشتی
اختلاف نظر و تفاوت اندیشه در میان اهالی یک سرزمین از عادی‌ترین پدیده‌ها است و از دورترین زمانه‌ها تا امروز، وجود داشته است. طبیعی است که صاحبان هر دیدگاه تصور کنند دیدگاه آنان درست و دیدگاه طرف مقابل به خطا است، اما اگر یکی از طرف‌ها به این تصور برسد که تنها او حق دارد دیدگاهش را مطرح کند و طرف مقابل نه‌تنها این حق را ندارد، بلکه به صِرف متفاوت اندیشیدن در مقام یک مجرم قرار می‌گیرد و باید با درشت‌ترین الفاظ محکومش کرد و اگر ممکن باشد، با شنیع‌ترین روش به مجازاتش پرداخت، در این صورت قضیه از حد اختلاف نظر فراتر می‌رود و تبدیل به دشمنی می‌شود. دشمنی در اصل برخاسته از تفاوت فکر نیست، بلکه از تضاد منافع است. فکر به تنهایی به برانگیختن احساسات منجر نمی‌شود، اگر پای منفعت در میان نباشد، زیرا کارکرد اصلی فکر، جستجوی حقیقت است و انسان را در برابر حقایق متنوع گشوده نگه‌می‌دارد و او را از تعصب و تنگ‌نظری می‌رهاند.
اما اگر فکر ابزاری برای هویت‌سازی و از آن طریق، وسیله‌یی برای کسب منفعت باشد، وسیله‌یی برای شهرت، اعتبار، مال، مقام، نفوذ اجتماعی و غیره، در این صورت، آن فکر دیگر یک فکر خالص نیست، بلکه فکری است خادم که عوامل غیر فکری مخدوم آن قرار می‌گیرد. معمولاً در چنین مواقعی است که پای احساسات به میان می‌آید و محض وجود فکر متفاوت به مثابۀ تهدیدی تلقی می‌گردد و چون گمان می‌رود که منافع به خطر افتاده است، به‌جای این‌که به منطق اندیشه متوسل شود، به منطق خصومت و دشمنی روی می‌آورد. در این‌جا، مخالف فکری نه در کسوت طرف گفتگو، بلکه در کسوت خصمی کینه‌توز به تصویر کشیده می‌شود و به‌جای گشودن باب مباحثه‌یی منضبط و روشمند، دروازۀ جنگی آشتی‌ناپذیر باز می‌شود که سرانجامش، نفی و محو طرف مقابل است و این همان منطقی است که طالب و داعش تجسم تمام عیار آن هستند.
کسانی که از طرح اندیشه‌ها می‌ترسند و از بالا شدن آواز مخالفی بر خود چون بید می‌لرزند، چنان که روان‌شناسی نشان می‌دهد، سخت دچار تزلزل درونی هستند و گمان می‌کنند که هر ندای مخالفی تومارشان را در هم خواهد پیچید و گرنه کسی که به صحت دیدگاهش باورمند است و به قوت منطقش اعتماد دارد، نیازی به هیاهوی بی‌جا و دشنام و اشتلم ندارد. کافی است که او با خون‌سردی دلایلش را بگوید و بگذارد تا دیگران هم نظرات خود را بگویند و آنگاه شنونده‌گان و خواننده‌گان به داوری و انتخاب دست زنند. او باید مطمین باشد که اگر قوتی در منطقش هست، جای خود را باز خواهد کرد. اما اندیشه‌یی که با چند سطر فیسبوکی از پای بست ویران شود، همان بهتر که زودتر ویران شود و جایش را سخنی بگیرد که سودی به حال خلق خدا داشته باشد، به گفتۀ قرآن مجید: “فأما الزبد فیذهب جفاء و أما ما ینفع الناس فیکمث فی الأرض”

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.