گزارشگر:حامد علمی ۱۸ قوس ۱۳۹۱
بخش شصتونهم
در آخرین دروازه امنیتی که بعد از آن مناطق قبایلی آغاز میشد، توسط چند سرباز مسلح پاکستانی توقف داده شدیم و به راننده دستور داده شد تا بس کوچک را دورترک توقف داده و تا فردا صبح انتظار بکشد. هرچه التماس کردیم، فایده نکرد و مقامات پوسته شدیداً مانع عبور از مناطق قبایلی شدند و آن را یک عمل خطرناک خواندند. در داخل بس کوچک خوابیدیم. اگرچه هوا بسیار سرد بود، ولی تا حوالی صبح گذاره کردیم و به مجرد باز شدن دروازه امنیتی، به طرف مرز روانه گردیدیم.
در نزدیکیهای محوطه زیبایی که به نام سالارباغ مشهور است، دودی غلیظ فضا را پوشانیده بود و به مجرد اینکه به نزدیکیهای بازار چغهسرای رسیدیم، چشمان ما و راننده از شدت دود اشکآلود گردید و راننده از ما خواست تا پیاده راه بیافتیم.
هنوز به صدمتری بازار چغهسرای نرسیده بودیم که خرابههای ناشی از ویرانی و جنگ مشاهده میشد و صدها پارچه از مواد منفجره و توتههای آهن و چوب در هر طرف به چشم میخورد. در نزدیکی چهارراهی چغهسرای، بازار شکل دیگری را به خود گرفته بود و دیگر آن بازار با دکانهای مملو از مواد خوراکیاش دیده نمیشد و آن بازاری را که تقریباً سه ماه قبل دیده بودم، وجود نداشت. ساختمانهای چندطبقهیی چهارطرف بازار مانند تپههای خاک و خشت مشاهده میشد و دود غلیظ هوا را پوشانیده بود. گویی در کنار دیگدان نشستهای و باید مدام چشمانت را با دستمال تر و نازک پاک کنی.
در بازار چغهسرای همهکس از راکت اسکاد سخن میگفت، حتا چند تن به عنوان شاهدین به خبرنگاران نزدیک شده و آنچه را دیده بودند، بیان کردند. اما بنده بعد از مشاهده خرابیها و تباهییی که انفجار به بار آورده بود، در صدد یافتن آنچه بقایای راکت اسکاد باید باشد، شدم و دو تن از بلندپایهگان کنر را نیز با خود اینطرف و آنطرف بردم تا بقایای راکت اسکاد را برایم نشان بدهند. گودال عمیقی حفر شده بود، ولی بدنۀ راکت اسکاد وجود نداشت.
مشاهدۀ یکی از صحنهها در بازار چغهسرای، دلخراش و تکاندهنده بود؛ زیرا در چند قدمی چهارراهی، موتری مملو از مسافرین برای صرف چای ایستاده بوده که ناگهان انفجار رخ داده و موتر با سرنشینان آن طعمه حریق گردید بود و این آتشسوزی تمام شب ادامه داشت. زمانی که ما به آنجا رسیدیم، هنوز از موتر دود بلند میشد و در داخل آن جسد چند تن به شمول یک خانم دیده میشد که در حال سوختن بود و هیچگونه وسیلهیی برای خاموش ساختن آن وجود نداشت. من نتوانستم این صحنه دلخراش را ببینم، ولی یکی از عکاسان پاکستانی با وجود اعتراض مقامات ولایت کنر، از آن عکس برداشت.
روز بعد میدیا یا ریاست خبررسانی حکومت موقت، به نقل از قوماندان ساحوی آنجا نوشت که هنگام انفجار، سه بس مملو از اهالی چترال که در همان لحظه تازه به اسعدآباد رسیده بودند، آتش گرفت و همه سرنشینان آن کشته شدند. میدیا از قول قوماندان محمدقاسم نقل کرده افزود: این بسها از چترال به اسعدآباد و از آنجا دوباره به پاکستان میرفتند و او در میان کشته شدهگان حداقل جسد سی زن و کودک را دیده است.
Comments are closed.