گزارشگر:احمــد عمران/ دوشنبه 1 جوزا 1396 - ۳۱ ثور ۱۳۹۶
انتخابات ایران سرانجام پایان یافت و به دنبال شمارش آرا، یک بارِ دیگر حسـن روحانی با گرفتن بیشترین آرا از جناح اصلاحطلب، برای چهار سالِ دیگر در قدرت باقی ماند. پیروزی روحانی زیاد دور از انتظار هم نبود و بهرغمِ تلاشهای زیادِ جناح اصولگرا برای پیروزی نامزد این جناح و حمایتهایی که رهبر ایران از او داشت، اما تجربۀ انتخاباتهای ایران نشان داد که شانس پیروزی فردی که چهار سال در قدرت قرار داشته، همواره بیشتر از رقبای او است. حسن روحانی دقیقاً به همین دلیل و برخی دلایل دیگر در نظر بسیاری از تحلیلگران، نامزدی بود که شانس پیروزیِ او در انتخابات بیشتر از رقیب اصولگرایِ او وجود داشت.
انتخابات ایران در نزدیکی افغانسـتان، با همۀ اهمیتِ خود اما بازتابِ آنچنانی در رسانهها و محافلِ کشور نداشت. شاید یکی از دلایلِ آن این باشد که پیروزی هریک از نامزدهای انتخابات ایران، تأثیر چندانی بر وضعیت افغانسـتان نمیگذارد. روابط افغانستان و ایران در صورت پیروزیِ حتا نامزد اصولگرا، در همین حد و اندازهیی باقی میماند که حالا در بودنِ یک اصلاحطلب در قدرت سیاسی کشور وجود دارد.
در زمانِ محمود احمدینژاد که یکی از چهرههای اصولگرا در سیاست ایران به شمار میرود، روابط افغانستان با این کشور در همین حد و اندارۀ فعلی وجود داشت و آقای روحانی هم وقتی سکاندارِ سیاست ایران شد، روابط گذشته را با افغانستان در همان سطحِ گذشته حفظ کرد. شاید دلیل دیگرِ چنین امری این باشد که سیاستهای ایران در قبال افغانسـتان بیشتر از اینکه به رؤسای جمهور این کشور تعلق داشته باشد، از یک کانال قدرتمندتر و تأثیرگذارتر عبور میکند که همۀ رؤسـای جمهور مکلف به رعایت و تعقیبِ آن هستند.
کُلِ تغییری را که در سیاستهای ایران در قبال افغانستان در زمان روحانی نسبت به زمان احمـدینژاد میتوان مشاهده کرد، در نوع ادبیاتیست که این دو سیاستمدار به کار میبردند. آقای احمدینژاد در مقایسه با لحن و نوعِ ادبیاتِ آقای روحانی، تندتر و بیپرواتر نسبت به متحدانِ اسـتراتژیکِ افغانستان صحبت میکرد. به همین دلیل، انتخابات ایران بهجز در برخی محافلِ نخبهگرا در جامعۀ افغانستان آنقدر مورد پیگیری قرار نگرفت.
اگر بخواهیم مقایسهیی میان میزانِ علاقهمندیِ جامعۀ افغانستان به انتخابات ایران و انتخاباتِ امریکا داشته باشیم، میبینیم که انتخابات امریکا بسیار بیشتر مورد توجه قرار داشت. دلیلِ آن شاید بدیهی به نظر برسد؛ زیرا انتخاباتِ امریکا برای کُلِ جهان مهـم بود و کمتر کشوری میتواند وجود داشته باشد که بگوید انتخاباتِ امریکا برایش اهمیت نداشته است؛ به ویژه کشوری مثل افغانستان که بهشدت با سیاستهای امریکا گره خورده و نمیتواند تأثیرگذاریهای آن را نادیده بگیرد.
با این حال، اگر پیامد انتخاباتِ ایران آن تغییراتِ کُلی میبود که سیاستهای جهانی و منطقهیی آن را به صورتِ بنیادی دچار تحول سازد، شاید آن هنگام میشد گفت که انتخابات ایران نیز اگر نه به اندازۀ انتخاباتِ امریکا ولی تأثیراتِ معینِ خود را بر سیاستهای افغانستان میگذارد و حداقل دلچسپیِ محافل سیاسی و دولتی را به سوی خود جلب میکنـد. با همۀ این مسایل، انتخاباتِ ایران از جنبۀ دیگر میتواند برای دولتمردان و سیاستگرانِ افغانستان قابل تأمل و بررسی باشد. پرسشِ ساده در این خصوص این است که: انتخابات ایران با همۀ تفاوتهای خود میتواند حاوی چه درسهایی برای سـیاستگران و به ویژه انتخابات افغانستان باشد؟
درسهای انتخاباتِ ایران برای انتخابات افغانستان از چند منظر قابل بررسی است. نخست اینکه انتخابات ایران بسیار کانالیزه شده و مدیریت شده برگزار میشود و شرایط نامزدی چنان تنگ است که به بسـیاری از چهرهها و طیفها حتا فرصتِ اعلام حضور هم نمیدهد، برخلافِ انتخابات افغانستان که هرکسی به اندازۀ پولهای خود و یا حتا بدونِ آنها میتواند در انتخابات بدون در نظرداشتِ منسوب بودن به جناح و یا طیف خاصی شرکت ورزد. این شاید یکی از حُسنهای انتخابات افغانستان باشد، ولی در عین حال عیبِ بزرگی نیز میتواند باشد که انتخابات را از مسیر برنامهمحوری منحرف و به سمت قومگرایی میکشاند. برای رایدهندهگانِ ایرانی مهم بود که برنامههای نامزدان چیست، ولی برای رایدهندهگان افغانستان مهم است که نامزدان از کدام قوم اند.
نتیجۀ انتخابات ایران با نزدیک به چهل میلیون رایدهنده در ظرفِ یک روز مشخص شد، ولی نتیجۀ انتخاباتِ افغانستان با کمتر از ده میلیون رایدهنده ظرف ششماه نیز مشخص نشد. برای رایدهندۀ ایرانی مهم بود که چگونه روزنهیی بیابد تا از طریقِ آن مردمسالاری را بیشتر پاس بدارد، ولی برای بسیاری از رایدهندهگانِ افغانستان اهمیت ندارد که دموکراسی چگونه تعمیق پیدا کنـد.
از انتخاباتِ ایران میتوان آموخت که هیچ جایگزینی برای انتخابات نیست و نباید آن را با تأخیر مواجه کرد؛ زیرا تأخیر در انتخابات به معنای بیحرمتی به مردم تلقی میشود. از انتخابات ایران میتوان درس گرفت که آن را به حماسۀ ملی تبدیل کرد و از درونِ آن حتا اگر مشکلات و تنگناهایی دارد، به سوی آینده گام برداشت.
مسلماً رسیدن به دموکراسی و مردمسالاری به معنای واقعی کلمه، راهی یکشبه یا خیابانی اسفالتشده نیست. دموکراسی نخست از همه مستلزمِ آگاهی و شعورِ سیاسی و پس از آن، ادامۀ راه و گذشتنِ مرحله به مرحله از موانع و مشکلاتِ پیشِ رو است. آنهایی که دموکراسی میخواهند، هرگز از پیمودنِ دشواریهای این راه خسته و ناامید نمیشوند؛ زیرا میدانند که خستهگی و ناامیدی، مقدمۀ بیخاصیتی و انفعال و یا خشونتطلبی و هرجومرج است؛ همان چیزهایی که در قاموسِ دموکراسی نمیگنجد. مردم ایران به نیکی نشان دادند که رهرو پُراستقامتِ مردمسالاری اند!
Comments are closed.