احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سيد حسين اشراق/ چهار شنبه 10 جوزا 1396 - ۰۹ جوزا ۱۳۹۶
بخش بیسـتوششم و پایانی/
نکات پایانی
فلسفه میانفرهنگی با وجود اینکه جریانِ فکری و پژوهشیِ بسیار جوان است، از ظرفیتِ پیوند فلسفه و فرهنگ برخوردار میباشد و در جهت گفتوگوی فرهنگها نقشِ مهم بازی میتواند.
فلسفه میانفرهنگی علیرغم اینکه “کثرت پرسشهای قابل طرح و مسایل حلنشده” را انکار نمیکند، تصوراتِ متفاوت در موردِ مسایلِ مربوط به اجتماع و اخلاق و یا منطق در سنن فکری فرهنگهای مختلف را نیز مهم میشمارد. از نظر فلسفه میانفرهنگی، دیدگاهها و متودهایی که به عنوانِ “اثبات یک برداشت و تصور” پذیرفته میشوند، از اینکه با چه ابزارهایی این اثبات کردن، میتواند یا میباید بیان شود را یکسانانگارانه یا یکتاانگارانه در نظر نمیگیرد؛ به همین جهت تأیید میکند که ارایه بحث و اینکه چگونه و با چه معیارهایی صورت بپذیرد، در حوزههای فرهنگی و تمدنی متفاوت، تفاوت دارند. البته هم در زندهگی روزمره و نیز در بحثهای فلسفی و علمی؛ جهل و عدمِ احترام به معیارها میتواند به ارتباطات معمول، “گفتوگوی فرهنگها” و بحثهای فلسفی و نظری آسیب برساند.
از این رو، یک وظیفه مهمِ فلسفه میانفرهنگی، فهمِ تأملات شکل گرفته، گفته و نوشته شده با تبارز بخشیدن به وجوه ظاهری، صوری و ارتباطی آنهاست. برداشتِ فلسفه میانفرهنگی در این نیست که الگوهای صوری ـ هنجاری بدون گذشتن از پرویزن نقد پذیرفته شوند، بلکه الگوی تحری مبتنی بر خِرَد انتقادی و ارتباطی بایستی به موضوعِ تفکر و بحثِ میانفرهنگی بدل شود تا بدین نحو زمینههای دستیابی به فهمِ مسایل و هنجارگذاریهای نو بهوجود آورده شود.
فلسفه میانفرهنگی به جهت اینکه در موقعیتِ پاسخِ نظری به مقتضیاتِ جهانِ معاصر قرار گرفته است، رابطه نزدیکی با مفهومِ چندفرهنگیت دارد؛ مفهومی که بازتابِ همزیستی فرهنگها، شیوههای زندهگی، طرزهای تفکر و اعتقادات مختلف و ناهمگون است که امروزه در کنارِ هم بهسر میبرند و مرزهای سنتی را در نوردیدهاند.
فلسفه میانفرهنگی در نتیجه ضرورتِ پاسخ به واقعیتِ ناهمگون زندهگی امروزِ انسانها بهوجود آمده و هدفش نیز برقراری ارتباطِ صلحآمیز و سازنده در عرصه تفاوتهای واقعی موجود است، بنابراین انگیزه آن از اینجا ناشی میشود که ما در زمانی زندهگی میکنیم که تفاوتها اجتنابناپذیر هستند و جستوجوی فلسفی برای پیدا کردنِ راههای نظرییی که بتوانند برای ساماندهی ارتباطات بین انسانی و بین فرهنگی تحققِ عملی هم پیدا کنند، از ضرورتهای مبرم به شمار میرود.
یکی از خصوصیاتِ مهمِ اندیشه میانفرهنگی این است که این طرز تفکر فقط با تکیه بر یک سنت فلسفی خاص، نظریهپردازی نمیکند بلکه نظریهپردازان فرهنگهای مختلف در جامعه فلسفه میانفرهنگی حضور دارند و با همفکری هم و با تکیه بر سنتهای فلسفی ـ فرهنگی خود به بحث درباره معضلاتِ موجود میپردازند. این مسأله اساسی است، به جهت اینکه دیگر نمیتوانیم فقط با تکیه بر یک فرهنگ یا طرزِ فکرِ خاص به مسایلی پاسخ بدهیم که دیگر مربوط به آن فرهنگ و طرزِ فکر خاص نیستند، بلکه معضلات امروزه بهطور گسترده تنوع پیدا کرده و بایستی نمایندهگانِ فرهنگهای مختلف برای مواجهه با آنها خود حضور داشته باشند تا مونوپول تفسیرِ فرهنگی از میان برداشته شود. این مسأله زمینهسازی میکند که: “فلسفه میانفرهنگی به مانندِ علمِ صلحِ معطوف به تغییرِ تاریخی در جهتِ خلقِ فرهنگ جدیدِ گذار از مونولوگ موجود به دیالوگ “( ۱۲۴: ۲۰۰۷ ,Yousefi ) و حتا فراتر از آن “پلی لوگِ “(Wimmer, 2007: 89 ) احترامآمیز میانِ جهانبینیهای مختلف نقش ایفا نماید.
خوشبختانه حتا اروپا که زمانی مونوپولِ تفسیرِ فلسفی انسان و جهان را در اختیار داشت، امروزه خود تفسیرپذیر گردیده و آموخته است که گاه از طریقِ فرهنگهای دیگر مورد تأمل و تفسیرِ انتقادی قرار گیرد. این پیشرفت مهمی به شمار میرود، به همین دلیل است که در جامعه فلسفی میانفرهنگی متفکرین از کشورهای مختلف در جستوجویِ آن هستند که برای همه به نتایج مثبت و متناسب با مقتضیاتِ فرهنگی جامعۀشان دست یابند و از یکجانبهگرایی فاصله داشته باشند، تا “دیگرشناسی” را جایگزینِ “دیگرستیزی” نمایند و حقیقتِ تواضعی را در برابرِ حقیقتِ تعصبی جایگاه ببخشند.
منابع:
آوتویت ویلیام – باتامور تام (۱۳۹۲). فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه حسن چاووشیان، تهران: نشر نی.
ابن سینا (۱۳۷۹). التعلیقات، تصحیح عبدالرحمان بدوی، قم: نشر دفتر تبلیغات اسلامی.
احمدی بابک (۱۳۶۸) . ساختار و تأویل متن، تهران: نشر مرکز.
احمدی بابک (۱۳۹۱). هایدگر و تاریخ هستی، چاپ ششم، تهران: نشر مرکز.
ادوین ارتوربرت (۱۳۸۰). مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین، ترجمه عبدالکریم سروش، تهران: نشر انتشارات علمی فرهنگی.
اسپینوزوا (۱۳۸۲). آزادی اندیشیدن [در: قدرت و حاکمیت در تاریخ اندیشه غرب/ سلین اسپکتور]، ترجمه عباس باقری، تهران: نشر.
اشراق سید حسین ( ۱۳۹۰). درآمدی بر فلسفه معاصر، کابل: انتشارات سعید.
اشراق سیدحسین (۱۳۹۱) . هرمنوتیک و پایان ناپذیری سلسله تأویل، کابل: انتشارات سعید.
افلاطون (۱۳۷۵). دوره آثار(ج ۳)، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران: انتشارات خوارزمی.
انصاری منصور(۱۳۶۴). دموکراسی گفتگویی: امکانات دموکراتیک اندیشه های میخایل باختین و هابر ماس، تهران: نشر مرکز.
براون استوارت و دیگران(۱۳۸۳). صد فیلسوف در قرن بیستم، ترجمه عبدارضا سالار بهزادی، تهران: نشر ققنوس.
بلخاری حسن ( ۱۳۹۱). بینش میان فرهنگی در بوته نقد/ www.interculturalstudies.ir
بوبر مارتین (۱۳۸۶). من و تو، ترجمه ابو تراب سهراب و الهام عطاردی، تهران: نشر فروزان.
بودریار ژان ( ۱۳۸۱ ). در سایه اکثریت خاموش، ترجمه پیام یزدانجو، تهران: نشر مرکز.
بوهم دیوید (۱۳۸۱). درباره دیالوگ، گردآوری و تدوین: لی نیکول، ترجمه محمد علی حسینی نژاد، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
پاتنم هیلاری(۱۹۸۶). چگونگی جهان، ترجمه رضا مثمر [مقاله پیاده شده هیلاری پاتنم در همایشى با حضور کواین و گودمن در دانشگاه هاروارد].
پالمر ریچارد(۱۳۸۲). علم هرمنو تیک، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران: نشر هرمس.
پوپر کارل (۱۳۷۲). واقعگری و هدف علم، ترجمه احمد آرام، تهران: نشر سروش.
پوپر کارل (۱۳۷۵). حدس ها و ابطال ها، ترجمه احمد آرام، تهران: شرکت سهامی انتشار .
پوپر کارل (۱۳۷۷). جامعه باز و دشمانش، ترجمه عزت الله فولاد وند، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.
———————————–
i. monologue ( صدایی تک)
ii. Dialogue ( دیگر با یکی گفتگوی)
iii. polylogue ( دیگر های فرهنگ با و چند جانبه گفتگوی)
Comments are closed.