دکتــر ترابــی؛ مجتهدی تابوشکن و سیاست‌مداری جنجالی

گزارشگر:احمـد ذکی خاورنیا/ شنبه 13 جوزا 1396 - ۱۲ جوزا ۱۳۹۶

بخش ششم/

mandegar-3ششم: فقیهان مجازاتِ سنگسار را بر مبنای روایات و اخباری قرار داده‌اند که متون روایات، مضطرب و اسناد آن‌ها معلول می‌باشد. روایاتی چون خبر غامدیه، داجن و مجنونه و مانند این‌ها!
هفتم: پذیرش بخش عمده‌یی از روایات و اخبار سنگسار متضمنِ طعن در حفظ قرآن است؛ زیرا کسی که قایل به سنگسار است، در حقیقت به صورتِ ضمنی قایل به تحریف قرآن است و مفاد غالب روایات و اخبار سنگسار، مفید چنین چیزی‌ست.
هشتم: روایت “داجن” که از جمله مستمسک‌های موافقانِ سنگسار است. در سببِ ورود آن آمده است؛ آیۀ سنگسار (رجم) و شیرخواره‌گی (رضاعه) نازل گشت و در صحیفه‌یی زیر رختخواب بود، چون پیامبر (ص) رحلت فرمود و ما به امور کفن و دفنِ وی مشغول گشتیم، در این میان بزی وارد خانه شد و آن را خورد.
نهم: نمونۀ دیگر این‌که عمر رضی‌الله عنه می‌گوید: اگر بیمِ آن نداشتم که مردمان بگویند عمر چیزی بر قرآن افزوده است، آیۀ سنگسار را با دستانِ خویش در آن می‌نگاشتم. به‌راستی آیا عمر در مسالۀ قرآن تا این حد با مردم مجامله کرده است؟!
دهم: در روایات و اخبار آمده است که حجم سورۀ احزاب به اندازۀ سورۀ بقره بود و آیۀ رجم نیز از جملۀ آیات آن بود.
یازدهم: از جمله اخبار شگفتِ سنگسار این روایت است که می‌گوید: زن مجنونی را نزد عمر آوردند، او نظر مردم را دربارۀ حکم وی جویا شد و با ایشان مشورت کرد، در نهایت عمر امر به سنگسار نمود اما علی بن ابی‌طالب وی را قانع ساخته و از این کار بازداشت. (به روایت ابوداوود و احمد)
دوازدهم: هرچند که اختلافاتی در اسناد اخبار و روایاتِ سنگسار وجود دارد، اما علل متونِ روایات و اخبار بسی بزرگ‌تر می‌باشد و بدترین این علل، طعن ضمنی در حفظ قرآن و به‌صراحت در تناقض با دلالاتِ آن می‌باشد.
سیزدهم: از جمله اضطراب‌های روایات و اخبار رجم این‌که: کیفر زنای محصنه را تا مرگ قرار داده است، درحالی‌که قرآن کیفر کنیز محصنه را نصف قرار داده است. آیا می‌توان مرگ را نصف کرد؟
چهاردهم: ماجرای غامدیه مشحون از تناقض و غموض است. نخستین آن، تضارب روایات مبنی بر این‌که زن مرجومه غامدیه بوده یا جهنی، و آیا این دو یکی هستند یا دو ماجرای متفاوت از هم اند. و…
پانزدهم: علامه جورقانی در کتاب «الاباطیل و المناکیر» در روایت داجن که به روایت از ام‌المومنین عایشه وارد شده است، طعن زده و آن را روایتی باطل قلمداد نموده است.
شانزدهم: علمای معتزله از دیرباز منکر حکم سنگسار بوده‌اند و در انکار سنگسار مسیر صواب پیمودند و آن‌گاه که به قرآن مستمسک شده و اخبار مخالف با آن را رها کردند، کارِ نیکویی کردند.
هفدهم: هر آن‌که کمترین ذوقی در زبان و ادبیات عربی داشته باشد و آیۀ قرآن را خوانده باشد که بعد از فرضیتِ تازیانه می‌گوید «ولاتاخذکم بهما رافه»، می‌داند که شلاق به اندازۀ کافی مجازاتِ شدیدی است و مجازات سنگین‌تری برای زنا وجود ندارد.
هجدهم: بسیاری از مقلدان انکار روایات و اخبار سنگسار وارده در بخاری و مسلم را قبیح شمرده و آن را ناپسند دانسته اند، درحالی‌که نمی‌دانند که دارقطنی قریب به دویست روایتِ آن‌ها را منکر شده است و حتا ابن تیمیه و آلبانی نیز روایت‌هایی از آن‌ها را منکر شده اند.
نوزدهم: شیخ محمد ابوزهره که از فقیه‌ترین فقها به مدارس و مکاتب فقه اسلامی در سدۀ بیستم است، کیفر سنگسار را منکر شده و آن را مجازاتی یهودی و نه اسلامی دانسته است.
بیستم: جانِ سخن این‌که سنگسار هیچ مبنا و جایگاهی در اسلام نداشته و کیفر زنا چیزی جز آن‌چه که قرآن کریم بدان تصریح کرده، نمی‌باشد و آن یا تازیانۀ طرفینِ زنا یا خانه‌نشین ساختنِ اجباریِ زن زناکار و تنبیه مرد زناکار است .
هنر از نظرگاه ترابی
یکی از کج‌فهمی‌هایی که برخی از مسلمانان در جوامع اسلامی به آن مبتلا اند، مسالۀ هنر است، به این معنا که برخی تصور می‌کنند که جامعۀ اسلامی جامعه‌یی است که در آن مردم مدام باید به عبادتِ خداوند بپردازند؛ جامعه‌یی جدی و خشن که برای هنر و هنرمندی جایی وجود ندارد و دین‌داران نیز باید همیشه چشم‌نگران و دل‌پریشانِ قبر و قیامت و پل صراط و منکر و نکیر باشند.
متدینینِ ما برای این‌که خود را دین‌دار و باتقوا نشان دهند، همواره به خود چهرۀ عبوس و درهم‌کشیده و خشن می‌گیرند، و در واقع سرخورده‌گی و یأس و نومیدیِ خود را که حتماً مشکلی روانی است، قبایِ دین می‌پوشانند و طبیعتِ خشک و عبوسِ خود را بر دین تحمیل می‌کنند. در این میان، تنها گناه دین، بدفهمی و کج‌سلیقه‌گیِ آن‌ها و سوءبرداشت‌شان از برخی نصوص و بی‌توجهی به نصوص شرعیِ دیگر است.
دکتر ترابی برای تصحیحِ این‌گونه بدفهمی‌ها که بدون شک ضربۀ سختی بر پیکر دین و دیانت وارد می‌کند، دست به‌کار شده و دو کتاب با ارزش به نام‌های «قیم الدین و رسالیه الفن» (ارزش‌های دین و رسالت‌مندی هنر) و «نمارق اسلامیه» (نازبالش‌های اسلامی) نوشته است و در آن‌ها نظر و آرایی را در نهایتِ قیدشکنی ابزار کرده است. وی در این دو کتاب بدون هیچ تحفظی همۀ انواعِ هنرها را تا جایی که به محظوری اخلاقی نینجامد، جایز شمرده و خواهان آشتیِ توده‌های مسلمان با هنری که آن را ابزار اصلاح و دگرگونی و دعوت به سوی خدا می‌بینند، شده است.
ترابی متفکر از هرگونه قید و بندی آزاد و رها است و همین امر موجب شد که او همواره برای همه‌گان شوک‌آور و نگران‌کننده باشد؛ به‌ویژه برای اسلام‌گرایان که اغلب مخالفان و دشمنان از این دسته‌اند و بیشترین جدال فکری‌اش با اینان بوده و سیلی از اتهامات از سوی اینان به سوی ترابی سرازیر شده است: فراماسونی، انکار سنت، به فساد کشاندن زنان، اباحی‌گریِ اخلاقی و… .
حتا جماعت اخوان‌المسلمین سودان که حسن ترابی روزی رهبر آن بود، در سال ۱۹۸۸م بیانیه‌یی منتشر کرد و در آن متذکر شد که اختلاف میان اخوان و ترابی، اختلاف بر سرِ اصول است. و یکی از نویسنده‌گان سلفی ادعا کرد، کاری که ترابی می‌کند تکرارِ کاری است که مارتین لوتر با کلیسای کاتولیک کرد؛ او هم بنیان‌گذار پروتستانتیسم اسلامی است!
با این حال، بسیاری از متفکران اسلام‌گرا هم، حسن ترابی را مکتبی تجدیدگرا و مستقل در اسلام معاصر شمرده اند. فتحی یکی از رهبران فکری و تشکیلاتی برجستۀ اخوان‌المسلمین در لبنان اقرار کرده است که ترابی در کنار راشد غنوشی و سید قطب، تشکیل‌دهندۀ مکتب فکریِ تجدیدگرا و مستقلی هستند که وی آن را مکتب تجدیدگرای اخوان‌المسلمین نامیده است .
آرای ترابی در ارتباط با برخی مسایل اعتقادی
ترابی در برخی از مسایل اعتقادی، با فهم مروج میانِ مسلمانان به مخالفت برخاسته است که مهم‌ترین آن‌ها، انکار بازگشت حضرت مسیح و ظهور دجال و سخنش در معصوم بودنِ پیامبران الهی است.
اما آن‌چه می‌توان دربارۀ مسالۀ بازگشتِ مسیح گفت این است که دکتر ترابی در این زمینه به ظواهر آیات قرانی تمسک جسته است، مانند این قول خداوند که حکایت از حضرت مسیح می‌کند: «ومبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد» : «و نیز بشارت‌دهنده به رسولى هستم که بعد از من مى‌آید و نام او “احمد” است». وی به این باور است این‌که می‌گوید: «پس از من» این سخن قول جمهور علما را رد می‌کند که می‌گویند عیسای پسر مریم تا کنون زنده است و دوباره در آخرالزمان برمی‌گردد. کما این‌که این گفتار خداوند به زبان عیسی که می‌فرماید: «وأوصانی بالصلاه والزکاه ما دمت حیا» : «و مرا تا زنده‌ام، توصیه به نماز و زکات کرده است» این اشکال را به‌بار می‌آورد که اگر حضرت مسیح در آسمان‌ها زنده است و روزی می‌خورد، چگونه زکات مالِ خود را پرداخت می‌کند؟
ترابی با اعتماد به ظواهر آیات، احادیث بخاری و مسلم را رد می‌کند که در مورد بازگشت مسیح و پدید آمدن دجال وارد شده است. او بر این مسأله پافشاری می‌کند که آن احادیث، اثری از آثار فرهنگ مسیحی اند که بر میراث اسلامی تأثیر گذاشته و ناآگاهانه به کتاب‌های حدیث رخنه کرده اند. ترابی در مصاحبه‌اش با شرق‌الاوسط به تاریخ ۲۱/۴/۲۰۰۶م می‌افزاید: «احادیثی که می‌گویند: “نزدیک است که عیسی بر شما فرود آید و چنین کاری کند”، من به این باور هستم که برمی‌گردند به آثار فرهنگ نصرانیت، و اشتباهاً این سخنان به رسول خدا صلی الله علیه وسلم نسبت داده شده است». علامه محمد رشید رضا نیز پیش از ترابی چنین سخنانی را مفصلاً بیان کرده و چنین می‌گوید: «اکثر نصرانی‌ها به این باور اند که عیسی فرود می‌آید و همواره تلاش کردند تا این فکر را از زمان ظهور اسلام تا امروز میان مسلمانان رواج دهند و کسانی هم مانند وهب بن منبه پس از کعب الاحبار تلاش کردند تا این‌گونه سخنان را وارد تفاسیر کرده و با داخل کردن این‌گونه خرافات، تفسیر قرآن را مشوه سازند». وی می‌افزاید: «ما می‌دانیم که ابوهریره از کعب الاحبار روایت کرده و او را تصدیق می‌نموده است… و این‌گونه می‌توان دربارۀ ابن عباس و کسانِ دیگر گفت که از کعب روایت کردند و او را تصدیق نمودند . سخنانی این‌گونه از علمای معاصر الازهر شریف مانند: محمد ابو زهره، محمود شلتوت و شیخ مراغی نیز نقل شده است. اما محمد غزالی به یک نکتۀ مهمِ دیگر اشاره کرده و می‌گوید: «اگر ما بگوییم که حضرت عیسی علیه‌السلام در آسمان زنده است، این سخن حاملِ چیزی از «آثار الوهیت» در مسحیت خواهد بود» .
شیخ رشید رضا به این نتیجه رسیده است که «در کتاب و سنت، نص قطعی‌الثبوت و قطعی‌الدلالتی که دالّ بر فرود آمدن مسیح داشته باشد، وجود ندارد تا مسلمانان مکلف به اعتقاد به آن باشند، آن‌چه وجود دارد احادیثی‌ست که به‌خاطر عجیب‌وغریب بودن موضوع‌شان به شهرت رسیده اند و بخاری و مسلم آن را اخراج کرده اند که بیشتر آن‌ها از ابوهریره روایت شده است، و این مسأله از مسایل اعتقادی‌یی است که خواهان نص قطعی متواتر است» .
کعب‌الاحباری که رشید رضا از او صحبت می‌کند، کسی است که معاویه پسر ابوسفیان درباره‌اش چنان‌چه در بخاری آمده است، می‌گوید: او از صادق‌ترین اشخاصی‌ست که از اهل کتاب سخن می‌گوید، با وجود این‌که ما دروغ‌هایی را از او تجربه کرده‌ایم» . و نقل ابوهریره از کعب‌الاحبار در اخبار صحیح معروف و مشهور است که از جملۀ آن روایت ذیل است: از ابوهریره روایت است که گفت: «من به سوی کوه طور خارج شدم و در آن‌جا با کعب‌الاحبار ملاقات کردم، با ایشان نشستم، او از توارت برایم سخن گفت و من برایش از رسول خدا سخن گفتم» .
کمترین چیزی که می‌توان دربارۀ احادیث بخاری و مسلم، که در ارتباط با برگشت مسیح بن مریم و ظهور مسیح دجال آمده است، گفت این است که این اخبار غریب و شبهه‌برانگیز اند و در گذشته‌ها هم برای علمای بزرگِ اسلام مانند بیهقی و ابن حجر و دیگران – چون با واقعیت‌های یقینی تعارض داشته و خود آن روایت‌ها متناقض بوده اند – اشکالاتی ایجاد کرده اند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.