گزارشگر:یک شنبه 14 جوزا 1396 - ۱۳ جوزا ۱۳۹۶
بخش بیسـتوپنجم/
به تعقیب فتوحاتِ بیوقفۀ مجاهدین در ماه ثور ۱۳۷۱، داکتر نجیبالله از ارگ فرار کرد و به دفتر سازمان ملل متحد در کابل پناه برد.
در همان روزها، وزیر خارجۀ حکومت داکتر نجیبالله، آقای عبدالوکیل، تسلیمی بدون قیدوشرطِ دولتِ خود را به احمدشاه مسعود، فرمانده محبوب مجاهدین، اعلام کرد.
با اعلام تسلیمیِ بیقیدوشرط دولت نجیبالله، احزاب اسلامی بهعجله در پاکستان تشکیل جلسه داده و حکومت موقت و عبوری را به رهبری صبغتالله مجددی و استاد برهانالدین ربانی اعلان کردند.
در این توافق، تمام احزاب اسلامی شامل بودند و هر یک سهم لازم ِخود را در حکومتهایی که در بیرون از افغانستان آماده شده بود، داشتند.
در جریان این تحولات سریع، بعد از فرار داکتر نجیبالله، سرپرستی ریاستجمهوری به عهدۀ عبدالرحیم هاتف قرار گرفت. رحیم هاتف مدت کوتاهی سرپرست ماند و بعدتر دولت را به حکومت موقتِ مجاهدین که در رأس آن صبغتالله مجددی قرار داشت، تسلیم کرد. مجددی بعد از ششماه ریاستجمهوری، با دلِ ناخواسته دولت را به برهانالدین ربانی سپرد.
درگیرودارِ این حوادثِ سریع و بسیار شگفتانگیر، به تاریخ چهارم ثور ۱۳۷۱ خورشیدی، قطعات شورای نظار، به فرماندهی بابه جلندر، شامِ آنروز از استقامتِ شاهراه کابل ـ جلالآباد، وارد کابل گردیدند و تا حوالی شام به منطقۀ ما، قسمتِ یکهتوت کابل رسیدند. من اصلاً باورم نمیشد که به این سرعت، نیروهای مسعود وارد پایتخت شوند. جالب اینکه در این عملیات گسترده، نیروهای جانبین هیچگونه تلفات و ضایعات نداشتند.
به هر صورت، حوالی شام، یکی از قطعاتِ بابهجلندر یکتن از فرماندهانِ مشهور وابسته به شورای نظار، به قوماندانی نجیمخان ملسپه وارد آمریت تخنیک لوای ۲۲ شد. این قطعۀ منظم که تمام اعضای آن دریشی پلنگی به تن و پکول به سر داشتند، به رهنماییِ شیرمحمد بزرگر آمر سیاسی لوای ۲۲ در مربوطات لوا جابهجا گردید. آقای بزرگر که قبلاً با من شناخت داشت، مرا به مجاهدین معرفی کرد و از من خواست که با آنها همکاری کنم.
عساکری که با من در این تولی بودند، با آمدن مجاهدین، آهستهآهسته رخصت گرفته و قطعه را ترک کردند. در تاریخ ۴ ثور ۱۳۷۱ خورشیدی، من تنها به عنوان رهنمای مجاهدین که با منطقه ناآشنا بودند، باقی ماندم. من با هیچ مرکزی در کابل ارتباط مخابرهیی نداشتم و بنابرآن، از وضعیت عمومی پایتخت نیز کاملاً ناآگاه و بیخبر بودم. حتا نمیدانستم که در پهلوی قطعۀ ما چه میگذرد و کدام نیروها قرار دارند.
فردای آنروز از طریق مخابرۀ مجاهدین آگاه گردیدم که قسمتهای زیادی از مناطق کابل، توسط جنرال رفیع، یکتن از مسوولان بلندپایۀ حکومت داکتر نجیبالله، به نیروهای حزباسلامی واگذار شده است.
در این هنگام که مسعود هنوز به کابل نرسیده بود، داکتر عبدالرحمان صلاحیت اجرایی قطعات در کابل را به عهده داشت.
با ورود نیروهای حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و سنگر گرفتن نیروهای اتحاد اسلامی، حزب وحدت اسلامی، حزب اسلامی مولوی خالص، حزب حرکت اسلامی، حزب انقلاب اسلامی، جنبش ملی، حزب محاذ ملی، حزب نجات ملی و دیگر نیروهای مسلح، وضعیت کابل، نظامی و بسیار شکننده گردید. من با همکاری مجاهدین شورای نظار در ساحۀ یکهتوتِ شاهراه کابل ـ ننگرهار، در اولین روز تشکیل دولت اسلامی در ۸ ثور ۱۳۷۱ خورشیدی، تعداد زیادی از مقامات بلندپایۀ دولتی را که همراه با موترهای خود میخواستند از شاهراه جلالآباد به پاکستان فرار کنند، متوقف کردم.
در منطقۀ یکهتوت کابل، صدها موترِ دولتی مربوط خاد، ارگانهای نظامی و ملکی دیده میشدند. مقامات که میخواستند از اینطریق از کابل خارج شوند، وقتی با ممانعت و پرسیدنِ اسناد توسطِ ما روبهرو میشدند، موترهای خود را رها کرده و فرار میکردند.
تا جایی که امکان داشت، ما از انتقال و غارت اموال دولتی جلوگیری کردیم و مانع دزدان و غارتگران شدیم؛ اما با آغاز جنگهای گلبدین حکمتیار و راکتبارانِ کابل توسط نیروهای وی، شیرازۀ حکومتداری از هم گسست و داراییهای حکومتی چور و چپاول شد.
Comments are closed.