گزارشگر:احمـد ذکی خاورنیا/ دوشنبه 15 جوزا 1396 - ۱۴ جوزا ۱۳۹۶
بخش هشتم/
قدر متفقعلیه در ارتباط به عصمت، تأسی از این است که انبیا علیهمالسلام بر گناه واگذاشته نمیشوند. ابن تیمیه میگوید: «خداوند سبحانه و تعالی گناه هیچ پیامبری را ذکر نکرده، مگر اینکه از توبۀ او نیز یادآوری کرده است؛ به همین لحاظ، مردم در ارتباط به عصمت انبیا به دو قول اند: یا اینکه میگویند پیامبران از انجام گناهان معصوم بوده اند، و یا اینکه میگویند از اقرار بر گناه در عصمت اند، بهویژه در مسایلی که به تبلیغ رسالت بستهگی دارد. امت اسلامی بر این متفق است که پیامبران در تبلیغ رسالت معصوم اند و بر خطا و اشتباه واگذار نمیشوند؛ برای اینکه اگر چنین شود، مقصد رسالت نقض شده و مدلولِ معجزه از بین میرود» .
یکی از امامان اشعریمذهب به نام باقلانی و برخی از علمای معتزله به این باور اند که انبیا معصوم نیستند، نه از گناهان کبیره و نه از گناهان صغیره؛ درحالیکه ابن تیمیه این رأی را ترجیح میدهد که انبیا از گناهان کبیره معصوم اند اما از گناهان صغیره نه. وی میگوید که این رأی و نظر اکثر علمای مسلمان، با مشارب و مذاهبِ مختلفشان است. ابن تیمیه میگوید: قول به اینکه انبیا از کبائر معصوم اند نه از صغائر، قول اکثر علمای اسلام و تمام گروهها، حتا قول اکثر اهل کلام همین است… و همچنان قول اکثر اهل تفسیر، حدیث و فقها است که میگویند انبیاء از گناهانِ صغیره معصوم نیستند و از علمای سلف، امامان، صحابه، تابعین و تابع تابعین خلاف این سخن روایت نشده است». ابن تیمیه میافزاید: «نخستین کسان از گروههای امت اسلامی که قول به عصمت انبیا به گونۀ مطلق نمودهاند، همانا رافضیها میباشند[هدف شیعیان است]» .
ابن تیمیه بر کسانیکه به عصمت انبیا از تمام گناهان صغیره و کبیره معتقد اند، رد کرده و آنها را متهم به تحریف کلامِ خداوند نموده است؛ زیرا در کلام الهی، نصوص صریحی در زمینۀ عصیان انبیا و سپس آمرزش گناهانشان از طرف خداوند به گونۀ صریح بیان شده است» .
اما مخالفانِ ترابی در فتوایی که ضد وی صادر کرده بودند، نوشته بودند که «در شریعت ما ـ اهل سنت و جماعت ـ انبیا در آنچه از خداوند به ما میرسانند، از شرک و گناهان کبیره پیش و بعد از بعثت معصوم اند». چنین سخنی، تعمیمِ نادرستی است که اگر تکفیرکنندهگانِ ترابی در ارتباط به عصمت انبیا نوشتههای ابن تیمیه را میخواندند، اینگونه سخنانِ سطحی را به زبان نمیآوردند. ابن تیمیه میگوید: «مسلط شدن جاهلان بر تکفیر علمای مسلمان از جمله بزرگترین منکرات است… علمای اسلام به این امر اتفاق دارند که هرگز نمیتوان علمایی را که دربارۀ عصمت انبیا منازعه دارند، تکفیر کرد» .
آنچه گفته آمدیم، آرایی بود که ترابی با جمهور علما در آن زمینهها مخالفت نشان داده و وی رحمهالله هم در این آرا تکوتنها نبوده، بلکه در گذشتهها هم علمایی این اقوالِ شاذ را گفته و مطابقِ آن عمل کردهاند. اینکه گروهی بیایند و بهخاطر این اقول و آرا وی را تکفیر کنند، در حقیقت به ریشِ خود خندیده و حوزۀ بحث و تحقیق را بر خود و بر دیگران تنگ ساختهاند.
ما در تاریخ اسلام علمای زیادی داریم که با جمهور نهتنها در مسایل فقهی فرعی، بل در مسایل اعتقادی مخالفت کردهاند، اما هیچگاه از طرف جمهور علما تکفیر و تفسیق نشدهاند، و اسفبارتر اینکه رواجِ اینگونه برخوردها در برابر علما باعث جمود و ایستاییِ فکر و اندیشۀ اسلامی شده و در برخی حالتها به ترور فکری میانجامد که خیلی زیانبارتر از ترور فیزیکی است.
کوششهای ترابی در زمینۀ ایجاد جبهۀ اهل کتاب
دکتر ترابی پس از اینکه بیدینی در کشورهای مختلف بهویژه در جهان اسلام رونق یافت و کمونیستها توانستند زمام امور برخی از کشورهای اسلامی را بهدست گیرند، به ایجاد جبهۀ اهل کتاب دعوت نمود، تا از این طریق بتواند جلو توسعه و گسترش بیدینی را بگیرد که در آن زمان، بزرگترین قدرت وقت، حامی آن بود. وی در کنفراسی که به همین مناسبت دایر گردیده بود، چنین گفت: «دین، جهانی است، خداوند برای همه است، خداوند حدود طبیعیِ سیاسی را ترسیم نکرده؛ برای اینکه ادیان الهی همهگی جهانی اند» . در یکی از بندهای این کنفرانس چنانکه مجلۀ الوعی نقل میکند، آمده است که «تمام صاحبان کتاب، خواه پیروان قرآن یا تورات و یا انجیل، همهگی مؤمن اند و همهگی به عبادت خدا میپردازند و به او سجده میکنند؛ به همین لحاظ، همکاری و ایجاد وحدت میان اینها لازم است تا در برابر بیدینان بایستند» .
مجلۀ “المجتمع” از ترابی نقل قول کرده که وی گفته است: «وحدت ملی یکی از بزرگترین موضوعاتِ مورد توجه ماست، ما در جبهۀ اسلامی به وحدت و یکپارچهگی بهوسیلۀ اسلام بر اساس ملت ابراهیمی میرسیم که ما را با مسیحیان، با میراث تاریخی مشترک و پشتوانۀ تاریخی از باورها و اخلاق که همهگی دارای آن هستیم، گردهم جمع میکند، ما دین را به عنوان وسیلۀ دشمنی نمیخواهیم، بلکه آن را به عنوان وسیلۀ برادری در ایمان به ذاتِ یکتا میخواهیم» .
ترابی در کنفرانس «گفتوگو میان ادیان، چالشها و امیدها» که در خارطوم به تاریخ ۴-۶/۵/۱۴۱۵ هـ ق منعقد گردیده، گفته است: «من امروز به ایجاد جبهۀ اهل کتاب دعوت میکنم، و “کتاب” که میگویم، هدفم تمام کتابهای الهی است… دوری از تعصبات دینی و مذهبی، دروازهیی به سوی گفتوگوی واقعی میان ادیان است، هرگاه پیروان ادیان تعصبِ دینیِ خود را واگذارند و هر کدام برای تحقیق پیرامونِ ادیان با ذهن باز بپردازند، بدون تردید به این واقعیت میرسند که اصل همۀ ادیان یکی است، و در ارزشهای اساسی که به آن فرا میخوانند متفق اند، و دعوت ما امروز این است که: جبهۀ اهل کتاب ایجاد گردد، و (کتاب) در قرآن، به تمام کتابهایی گفته میشود که از نزد خداوند نازل شدهاند».
این سخنان و بیانات ترابی بازهم دانشمندان زیادی را به شور آورد و آنها لب به اعتراض گشوده و وی را متهم کردند که میان یهود و نصارا و مسلمانان تفکیکی قایل نیست و همهگی را مؤمن میداند، درحالیکه مسلمانان قایل به توحید و نصارا قایل به تثلیت اند، و چگونه میشود میان عقیدۀ توحید و تثلیث وحدت ایجاد کرد و همه را مؤمن خواند.
محمد مختار شنقیطی استاد اخلاق سیاسی و تاریخ ادیانِ دانشکدۀ پژوهشهای اسلامیِ قطر که یکی از مریدان ترابی است، توضیح داده که «ترابی هیچوقت نخواسته بگوید که دین اهلِ کتاب به شکل کنونیاش قابل قبول است و نه آنان خواستار گرویدن به اسلاماند و او هرگز توحیدِ ما و تثلیثِ آنان را برابر ندانسته است».
شنقیطی تصریح میکند که ترابی صراحتاً قایل به کفر اهل کتاب و شرکِ آنان بوده و کسانی که میگویند ترابی معانی قرآن را میدانست اما از آن غفلت میورزید یا آن را مطرح نمیکرد، در اشتباه محض بودهاند و وی کافر و مشرک خواندنِ اهل کتاب توسط ترابی را سه مرتبه در یک صفحه از کتابش «السیاسه والحکم» چاپ ۲۰۰۳ اثبات میکند، چنانکه ترابی در همان کتاب بارها اهل کتاب را کافر میداند».
همچنین شنقیطی متذکر میشود که «فرق گذاشتن ترابی میان اهل کتاب و مشرکان یک نوع تمیز اصطلاحی است که ریشه در قرآن دارد و همچنین تفاوت گذاشتنش میان اهل کتاب و کفار نیز تفاوتی اصطلاحی است و ریشه در قرآن دارد و برای تأیید آن از ابنتیمیه مواردی را ذکر میکند».
شنقیطی منکر آن است که ترابی خواسته باشد روزی میان اسلام و دیگر ادیان در توحید و حنفیت مساوات برقرار نماید و تأکید میکند که وی بارها این را نفی کرده است و سخنِ وی در نفی توحید از مسیحیان را نقل میکند که «مسیحیان با واسطههای کلیساها از خداوند فاصله گرفتند و از اصل دینِ خود نیز جدا شدند» و سپس میپرسد: کدام انسان باانصاف پس از این میگوید که ترابی میان وحی اسلامیِ ناب و کتاب تحریفشده تفاوتی قایل نیست.
ترابی و مفهوم مدرنِ شهروندی
در حکومت اسلامی هر انسانی به هر مذهب و هر نژادی که باشد، دارای حقوقِ ثابتی در یک زندهگی شرافتمندانه است. اما با وجود این، وی حقِ این انتخاب را داراست که به اهداف و مبانیِ این حکومت که اسلام ستون فقراتِ آن را تشکیل میدهد، ایمان بیاورد و یا آنها را نپذیرد. اگر وی به این اهداف ایمان داشت و مسلمان بود، جز شایستهگیهای شخصی هیچ امتیاز دیگری که او را از دیگر برادران مسلمانش جدا کند نخواهد داشت، و اگر آنها را نپذیرفت، ناگزیر میبایست برای برخورداری از حقوق شهروندی به حکومت وفادار باشد و مشروعیتِ آن را به رسمیت بشناسد. بنابراین، وی حق ندارد با رویارویی مسلحانه و یا با وابستهگی به دشمنان حکومت، نظام عمومیِ آن را تهدید کند.
اما شهروندیِ یک غیرمسلمان در چنین شرایطی برخوردار از وضعیتی ویژه است و تا هنگامی که وی به اسلام درنیامده، این وضعیت همچنان باقی است. او از سویی، در پارهیی از مسایل از قبیلِ خوردن، آشامیدن، ازدواج و احوال شخصی که به زندهگی فردی مربوط میشود، از آزادیهایی برخوردار است که گاهی برای یک مسلمان فراهم نیست. از سویی، از پارهیی از حقوقی که شهروندانِ مسلمان دارند از قبیل حق تصدی مناصبِ عمدۀ حکومتی که به هویتِ حکومت مربوط میشود (ریاست عامه)، محروم است .
تصور عمومیِ فقها و دانشمندان اسلامی همین است گه گفته آمدیم. اما دکتر ترابی این اصل را زیر پا گذاشته و به این باور است که مفهوم «شهروندی» به معنای برابری میانِ افراد یک کشور بدون تبعیض دینی و نژادی میان آنان است، و برای تطبیق این ایده حتا پیش از رسیدن به قدرت، آن را در جماعت اسلامگرایان پیاده کرده و برای عضویت غیرمسلمانان در جبهۀ اسلامی راه را باز گذاشته و در مرامنامۀ این جبهه بر این امر تصریح نموده است. این اقدام، دیگر جریانهای اسلامگرا را واداشت تا او را به خروج بر اسلام و ثوابتِ شریعت متهم کنند؛ چون به جای عقیدۀ توحید، عقیدۀ شهروندی را مبنای خود قرار داده است.
ترابی سیاستمدار
با اینکه ترابی یک متفکر بود و در این زمینه موفقیتهایی هم داشت، اما هرگز به این اکتفا نکرد، بلکه به دنیای سیاست قدم گذاشت و همواره تلاش کرد که حرکتِ سیاسیاش را رنگِ مشروعیت و عقلانیت و پوشش ایدیولوژیک دهد.
اما تلاشهای وی در حوزۀ سیاست چندان موفق نبود و حتا در برخی موارد لطمۀ سختی بر بُعد فکریِ وی وارد ساخت و چنان بُعد سیاسیِ او بر بُعد فکریاش غلبه کرد و دنیای سیاست او را به جاهایی کشاند که دوستداشتنی نبود؛ زیرا بر یک رای و دیدگاه پایدار نمیماند و پایبند یک موضوع هم نمیشد، بلکه بهسرعت رنگ عوض میکرد تا به هدفش برسد. او در این عرصه، دستِ کمی از ماکیاولیستها نداشت… و این روش باعث شد که محبوبیتِ خود را در میانِ مردم از دست بدهد و مردم میان شخصیت فکری و شخصیتِ سیاسیاش تفاوتهای زیادی ببینند. برای مثال، ترابی که همهجا از اهمیت شورا و احترام به رأی تودهها و جماعت، حتا در احکام فقهی، سخن میگفت، خارج از حوزۀ زبان و قلم، ذرهیی به این اصل اهمیت قایل نشد.
Comments are closed.