گزارشگر:احمـد ذکی خاورنیا/ چهارشنبه 17 جوزا 1396 - ۱۶ جوزا ۱۳۹۶
بخش نهم و پایانی/
ترابی در رفتارهای سیاسیاش، چنان مستبد بود که هیچ احترامی به آرا و اجتهاداتِ دیگران قایل نبود و جز رأی و نظرِ خود را نمیشناخت. به همین دلیل، بزرگترین مشکلِ او با دوستانش، یعنی رهبران جنبشهای اسلامی سودان، این بود که همواره آنان را مسخره میکرد و آرایشان را تا جایی که مخالف رأیش بود، مورد استهزا قرار میداد. یکی از این افراد، علی عثمان طه، نفر دومِ حزب ترابی است که با اینکه نامزد جانشینی ترابی در حزب بود، مکرراً و علناً مورد تمسخرِ او قرار میگرفت. نتیجۀ اینگونه رفتار آن شد که ده تن از رهبران جنبش اسلامی سودان که از شاگردان ترابی نیز بودند، روشِ ترابی را برنتابیدند و در نامهیی به عمرالبشیر رییسجمهور سودان ـ که به نامه عشره معروف است ـ از او خواستند قدرت و اختیارِ ترابی را کاهش دهد و مانع استبدادورزیِ وی شود.
ترابی که سالها پیش اعلام کرده بود هرکس از سنِ شصت سال بگذرد باید کار سیاسی تشکیلاتی را کنار بگذارد تا فرصت برای نسل جوان فراهم آید، تا زمانِ مرگش رییس حزب ماند و هیچگاه به نسلِ جوان فرصتِ رهبری نداد!
ترابی و مخالفت با اخوانالمسلمین
نواندیشی ترابی و دیدگاههای تجدیدیاش در مسایل سیاسی، موجب انشعابِ وی از سازمان اخوانالمسلمین شد. وی در سفری که با کادر رهبری اخوانالمسلمین سودان به کشور مصر داشت، از بیعت کردن با شیخ حسن هضیبی مرشد دومِ اخوانالمسلمین پس از حسنالبناء که در زندان بود امتناع ورزید، ولی دیگران از جمله صادق عبدالله عبدالماجد بیعتِ خود را اعلام نمودند. دکتر ترابی گفت: «با مرشدی که مبسوط الید نیست و در زندان بهسر میبرد، چگونه میتوان بیعت نمود. مرشد باید از نزدیک بتواند امور را بررسی کرده و فعال باشد…».
ترابی به این باور بود که بیعت سازمانهای اخوانی در جهان فقط با «مرشد مصری» مقیم «قاهره»، با اصول اسلامی سازگار نیست و مفهومی ندارد، بلکه با حفظ اصول و وفاداری به مبانی فکری اخوانی، اخوانِ هر کشوری باید «مرشد» خاصِ خود را متصل به رهبری در قاهره، در درونِ آن کشور داشته باشند. البته بعدها این ایده با اختصاص عنوان جدید «المراقب العام» برای رهبران سازمانهای اخوانی در بلاد دیگر، پذیرفته شد و تحقق یافت. ولی به هر حال، همان عدم بیعتِ ترابی باعث گردید که پس از مراجعت گروه به «خارطوم»، در عمل انشعابی در سازمان اخوانِ سودان رخ دهد و ترابی رهبری گروهِ اکثریت را به عهده بگیرد و گروه کوچکتر به رهبری شیخ صادق عبدالله عبدالماجد، به فعالیتِ خود ادامه دهد که البته تحت فشار حکومت ژنرالهای حاکم، فعالیتِ هیچیک از آنها چشمگیر نبود، ولی ترابی توانست با تغییر نام سازمان، اکثریتِ جوانان را به سوی سازمانِ جدید جذب کند.
ترابی با ذکاوت و هوشیارییی که در عرصۀ عملِ حزبی داشت، توانست با تغییر ظاهر و حفظ اصول، زیر نامهای مختلف دست به فعالیت بزند و در هر برههیی به فعالیتهای سیاسیِ خود ادامه دهد تا اینکه سرانجام همانطور که اشاره شد، به علت اختلافِ بنیادین و شدید با ژنرال بشیر، به زندان رفت و از صحنۀ سیاسی برکنار شد و در روز شنبه ۵ مارچ ۲۰۱۶م به دیار باقی شتافت. در تشییع جنازۀ او، هزاران نفر از طیفهای مختلفِ سیاسی و دینی اشتراک ورزیدند و دوست و دشمن برایش گریستند. با وفات این شخصیت بزرگ، جهان اسلام اندیشمندی مجتهد و رهبر سیاسی ـ دینیِ والامقامی را از دست داد. آنچه قابل تأمل در این شخصیتِ بزرگوار بود، این بود که: پیروانش تا مغزِ استخوان وی را دوست داشتند و برایش عشق میورزیدند؛ گروههای افراطی بهویژه گروههای سلفی، وی را مرتد و خارج از دین میدانستند؛ رفیقان اخوانیاش بیرحمانه وی را انتقاد میکردند؛ و رسانههای غربی وی را «بابای تروریست سیاه» و «مائوتسی تونگ اسلام» مینامیدند.
اما ترابی مفکر و اندیشمندی آزاداندیش بود، موسیقی گوش میکرد، فرقهگرایی را محکوم مینمود و در برخی موارد به مسخره میگرفت، چنانکه در مصاحبه با سایت “سنوب” روسی به تاریخ ۲۱/۰۸/۲۰۱۳ گفت: “آیا یسوع مسیح ارتودوکس یا کاتولیک یا پروتستانت بود؟… مسلمانان به گروههای مختلفِ شیعه و سنی تقسیم شده اند، این چه معنی دارد؟! هیچ معنایی ندارد… اگر ما بتوانیم با گذشتهگانمان ارتباط قایم کنیم، هرگز نخواهند دانست که شیعه و سنی یعنی چه”.
ترابی با تمام اشتباهاتی که در عرصۀ سیاست مرتکب شده بود و خود به آن معترف بود، خدماتِ زیادی برای اسلام و مردمش به انجام رساند. از کشوری مانند سودان، مرکز اسلام و پناهگاهِ مستضعفان ساخت و با تلاش و کار و مبارزۀ خستهگیناپذیر چنان در مردمش غرور و شهامت دمید که در برابرِ تمام زورگوییهای غرب و کشورهای مزدور عرب مردانه ایستادند. اما سنتِ روزگار این است که ملتسازان باید بسوزند و فرصتطلبان و معاملهگران زمام امور را به دست گیرند. ترابییی که از سودان دنبالهرو، کشوری مستقل ساخت، توسط شاگردانِ معاملهگرش نهتنها از قدرت کنار زده شد، بلکه چندین سال را پشت سلولهای زندان سپری کرد ولی هرگز تسلیم نشد و هیچگاه به کشورِ دیگری پناه نبرد و ترجیح داد که در کشورش سودان با وجود ناملایمتها زندهگی کند و در آنجا جان را به جانآفرین تسلیم نماید. هر بار که او به زندان میرفت و دوباره آزاد میشد، تحفهاش برای همفکرانش کتابی بود که بر اثرِ تأمل در تنهاییهای زندان به رشتۀ تحریر درآمده بود.
ترابی بهرغمِ شهرتی که میانِ اسلامگرایان و حتا غربیان داشت، و خود نیز درسخواندۀ غرب و متخصص در فقه دستوری بود و چندین قانون اساسیِ کشورهای عربی و افریقایی زیر نظر او ساخته شده بود؛ انسانی فروتن بود که خوش داشت با همهگان بهسانِ یک فرد عادی برخورد کند. زمانیکه برای نماز تراویح به مسجد دانشگاه خارطوم میآمد، درحالیکه رهبر بزرگترین حزبِ کشورش بود، نه با خود محافظی داشت و نه از کسی احساسِ خطر میکرد. هرگاه محصلین میخواستند با وی ملاقاتی داشته باشند، با کمال میل و با جبینِ باز و با همان خندههای مخصوصِ خودش آنها را میپذیرفت. بسیار دوست داشت با محصلین محشور باشد و از آمال و آرزوهایِ خویش به آنها بگوید و راه ترقی و تعالی را برایشان بیاموزاند. برداشتِ من از کارهای ایشان این بود که چشمِ امیدشان به جوانان بهویژه تحصیلکردهها بود و روی آنها حساب میکرد.
آخرین دیدارِ نگارنده با دکتر ترابی
این مبحث را با گزارشِ ملاقاتم با دکتر ترابی در سال ۲۰۱۲م که در خانهاش انجام یافت، به پایان میرسانم. در سفری که برای ادامۀ تحصیل به کشور سودان داشتم، پس از پایان کارهای تحصیلی، خواستم که با ایشان دیداری داشته باشم. سرانجام زمینۀ ملاقات فراهم شد و با چند تن از محصلین افغانستانی در سودان، خدمت دکتر ترابی رسیدم. ایشان پذیراییِ خوبی از ما کردند و چند ساعتی که با ما نشستند، پیرامون موضوعاتِ مختلف به سخن آغازیدند و از هر چمنی گُلی چیده و به دامانِ ما پاشیدند. هرچند من لیستی از پرسشها را آماده کرده بودم، اما ایشان طوری سخنِ خود را شروع کرده و به پایان رساندند که پاسخِ تمام پرسشهایم را از لابهلای سخنانشان دریافتم. او وضعیتِ موجود جهان اسلام را مورد بحث قرار داد و از بیداری اسلامی، از توسعه و گسترش اسلام در غرب، از سلفیگری و از حرکتهای اسلامی در جهانِ اسلام سخنانِ زیادی گفت و سرانجام در پایانِ سخنان خویش، از مشکلاتِ افغانستان نیز یاد کرد و توصیههایی به ما جوانان نمود که اینک گلچینی از آن را خدمت خوانندهگانِ گرامی تقدیم میدارم:
امت اسلامی از زمان بعثت تا عصرِ حاضر مراحلِ مختلفی را پیموده است. در طول این مدت، هر زمان که مسلمانان پابند ارزشهای دینی خویش بودند، بهسانِ برق درخشیدند و روز به روز دامنۀ فتوحاتشان گستردهتر شد؛ اما زمانی که ارزشها پامال شد و مورد بیتوجهی قرار گرفت، مصیبتها از هر طرف دامنگیرِ امت اسلامی گردید. دین از صحنۀ حکومتداری کنار زده شد و در نظام بانکداری نیز مورد بیمهری قرار گرفت و آهستهآهسته در تمام عرصهها نقشِ خود را از دست داد. به همین لحاظ، امروز ما با دنیایی از مشکلات و ناهمواریها مواجه هستیم که علت اصلی آن، دوری ما از دین و هدایت الهی است.
گرچه خیزشهای اسلامی در اطراف جهانِ اسلام امیدوارکننده است، اما از این میترسم که مبادا نتوانند حکومت کنند. مسلماً اسقاط حکومتها سهل و آسان است اما حکومت کردن و نیازهای مردم را برآورده ساختن، خیلی مشکل و طاقتفرساست. در صد سال اخیر، جنبشهای اسلامیِ زیادی پا به عرصۀ وجود گذاشتند، اما همۀشان موفق نبودند. بهطور نمونه، حرکت محمد بن عبدالوهاب نجدی که به نام وهابیگری به شهرت رسیده است، توانست در عربستان عرض وجود کند اما به علت اینکه توانایی حکومت کردن را نداشت، تمام تلاشهایشان منتهی به این شد که حکومت را به آل سعود بسپارند و خود مشغول محو بدعتها گردند. عربستان سعودی کشوری ثروتمند است که اگر بهجای ذخیرهسازی پولهای خود در بانکهای ربوی اروپایی، سرمایههای خویش را در کشورهایی مانند افغانستان و سودان سرمایهگذاری میکرد، هم سودِ حلال بهدست میآورد و هم کشورهای مذکور از نیازمندی به کشورهای اروپایی رهایی مییافتند.
ما نظام اسلامی در سودان را درحالی ایجاد کردیم که استعمار تمام سرمایههای مادی و معنویمان را نابود کرده بود، اما به یاری خدا توانستیم برای دوباره بهدست آوردنِ سرمایههای مادی و معنویِ خویش کار بکنیم. مثلاً زبان عربی را زنده کردیم و دانش و معارف دینی را در میان مردم، اعم از زن و مرد، گسترش دادیم. با وجود این، کمیها و کاستیهایی نیز داشتیم که من به آنها اعتراف میکنم.
مشکل دیگری که جهان اسلام با آن مواجه است، ظاهرنگری است. مسلمان، از منظرِ ما مسلمانها، کسی است که شکل و قیافۀ اسلامی داشته باشد. حال آنکه اسلام فقط به ایمان ارج قایل است که یک مسالۀ درونی میباشد و کار به ظواهر ندارد. از جمله آثار و تبعاتِ ایمان هم این است که مومن در تمام کارها، خدای خویش را حاضر و ناظر دانسته و ایمانش همواره وی را کنترول میکند. و نشانۀ ایمان هم انجام شعایر دینی است که تمام آنها از وضو و نماز گرفته تا تمام شعایر تعبدی، خالی از حکمت و فلسفه نبوده و بلکه روح تعاون و همکاری را میان مسلمانان زنده کرده و توسعه میدهد.
ترابی از جامعۀ ایدهآلِ مدینۀ منوره صحبت کرد و افزود: مدینۀ منوره نمونۀ بارزِ زندهگی مسالمتآمیز میان مسلمانان، یهودیان و منافقین میباشد. پیامبر خدا درحالیکه همۀ منافقین را میشناخت اما تا اخرین مرحله با ایشان مدارا کرد و حتا زمانیکه کلان منافقین وفات کرد، او را مشایعت نمود و بر وی نماز گذارد.
• توصیۀ من به شما این است که بگذارید همهگی حرفِ خود را بزنند و شما هم حرفتان را بزنید و با گفتوگو میتوان تمام مسایل را حلوفصل نمود و این را هم بدانید که یگانه راه برای توسعه، همانا دیالوگ و گفتوگوست.
• برای آیندۀ افغانستان طرحی داشته باشید. من میدانم که در افغانستان تنظیمی که همۀ اطیافِ جامعه را گرد خود جمع کند وجود ندارد، پس شما دست بهکار شوید و تنظیمی ایجاد کنید که در آن شمالی، جنوبی، پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، زن و مرد در آن عضویت داشته باشند.
• به یاد داشته باشید تنظیمی که در آن زنها وجود نداشته باشند، آن تنظیم انحرافیست تا اسلامی.
• مفاهیم خویش را تصحیح نمایید.
• رابطۀ خویش را با جهان اسلام محکم سازید.
• در تمام حوزهها به آموزش و پرورش بپردازید.
• سعی کنید تمام اختلافاتِ مذهبی و غیره را از بین ببرید.
• رسانهها را در دست بگیرید.
• با مردم باشید و به مردم خدمت کنید.
تألیفات ترابی
البته ترابی برای نشر افکار و اندیشههای خود در زمینههای مختلفِ تجدیدنظرطلبی و یا نواندیشیِ دینی آثار و تألیفاتی دارد که هر کدام به نوبۀ خود، دارای نظریات و اندیشههای جدیدِ اسلامی است. از جمله آثار او است:
-۱ التفسیر التوحیدی
-۲ الصلاه عمادالدین
-۳ تجدید الدین
-۴ تجدید اصول الفقه
-۵ منهجیه التشریع
-۶ الدین والفن
-۷ قضایا الوحده و الحریه
-۸ المرأه بین تعالیم الدین و تقالید المجتمع
-۹ تجدید الفکر الاسلامی
-۱۰ الاشکال الناظمه لدوله اسلامیه معاصره
-۱۱ المصطلحات السیاسیه فیالاسلام
-۱۲ الحرکه الاسلامیه و التحدیث
-۱۳ الحرکه الاسلامیه فی السودان
-۱۴ السیاسه و الحکم
-۱۵ الایمان و اثره فی الحیاه،
-۱۶ الحرکه الاسلامیه، التطور والنهج و الکسب.
خداوند بیامرزدش و از اشتباهاتش درگذرد و با پیامبران و صدیقین و شهـدا حشرش کند!
Comments are closed.