گزارشگر:کاوه آهنگر/ یک شنبه 11 سرطان 1396 - ۱۰ سرطان ۱۳۹۶
بخش چهـارم و پایانی/
در همین دورۀ نیمقرنه است که احزاب سیاسی بر اساسِ اندیشههای چپی، راستی، لیبرال و ناسیونالیستی در افغانستان شکل میگیرند که هرکدام طرحها و برنامههای خود را برای دولت – ملتسازی در کشور دارند. مبارزات احزاب سیاسی در این دوره باعث بیداری و آگاهی مردم به ویژه باشندهگانِ شهرها گردید. در همین دوران است که برای نخستینبار طرح «حلِ عادلانه مسالۀ ملی» در کشور از طریق فعالین سیاسی بهویژه محمدطاهر بدخشی مطرح میگردد. جنبشهای دانشجویی و نقش زنان در مبارزات سیاسی این دوره، انعطافپذیری نسبی خاندان شاهی نسبت به فعالیتهای سیاسی در دهۀ دموکراسی و آشنایی جوانان و روشنفکران افغانستان با اندیشههای سیاسی مدرن از مواردی اند که تنها در یک دهۀ این دورۀ نیمقرنه روزنهیی از امید را برای دولت – ملتسازی در کشور باز نمودند، اما این روزنه به وسیلۀ کودتای نظامی محمد داوودخان و بعداً کودتای حزب دموکراتیک خلق افغانستان برای همیش بسته گردید.
پس از به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق افغانستان، بازهم روند ملتسازی در کشور از بالا به پایین ادامه یافت با این تفاوت که اینک دولت میکوشید که دولت – ملت را در افغانستان در محور ایدیالوژی مارکسیزم – لینینیزم بهوجود بیاورد. با اینکه حزب دموکراتیک خلق یک حزب مارکسیست بود که گرایشهای قومی را بدعتی در برابر اندیشۀ انترناسیونالیستی میشمرد، اما این حزب از این گرایشها مبرا نبود. حزب دموکراتیک خلق هم به دلیل اینکه مردم افغانستان به ایدیالوژی آن نه گفتند و هم به دلیل این که آنها میخواستند از الگوی شوروی برای ملتسازی در کشور استفاده کنند، دستاورد چندانی در این راستا نداشت؛ بلکه برعکس با ایجاد زمینۀ تجاوز نظامی شوروی به افغانستان زمینهساز نبردهایی در کشور شد که تا همین اکنون ادامه دارد؛ نبردهایی که گاه اقوام کشور نیز در آن به رویارویی پرداختند.
پس از آنکه مجاهدین در کشور به قدرت رسیدند و جنگ میان تنظیمهای مجاهدین شعلهور شد، برای نخستینبار اقوام مختلف کشور در برابر هم قرار گرفتند که عملاً نفاق قومی را در افغانستان وارد مرحلۀ تنشهای نظامی و نبردهای خونین ساخت.
با ظهور طالبان تنشها میان اقوام کشور وارد مرحلۀ جدید شد. گروه طالبان از جانب پاکستان به منظور پیشبرد برنامههای آن کشور در افغانستان که متحد دیرین و دوست قدیمی پاکستان؛ گلبدین حکمتیار از عملی نمودنِ آنها عاجز ماند، ایجاد گردید. پاکستان برای ساختن این گروه، افراطیترین، تندروترین و جاهلترین افراد را از میان طلاب مدارس دینی و باشندهگان دو طرف خط مرزی دیورند گزینش نمود و در کنار اینکه آنها را به انواع اسلحه و جنگافزار مسلح ساخت؛ افراطگرایی مذهبی، تفوقطلبی قومی و نوکری به ولینعمتشان (پاکستان) را نیز در آنها تزریق نمود. بدین ترتیب، طالبان وارد حیات سیاسی – نظامی کشور گردیدند. طالبان نه تنها گروهی از لحاظ مذهبی تندرو هستند، بلکه از لحاظ قومی نیز شدیداً افراطی، تفوقطلب و متعصب میباشند. ظهور طالبان در کشور در کنار اینکه به افکار افراطی مذهبی دامن زد و دامنۀ این افکار را از مدارس پاکستانی به مدرسههای افغانستان کشاند، به اختلافات قومی نیز دامن زد؛ زیرا طالبان با پیش گرفتن سیاست «زمین سوخته» در شمالی، پاکسازی قومی در یکاولنگ و مزارشریف عملاً در برابر اقوام مختلفِ کشور قرار گرفتند که این امر سبب بزرگتر شدن شکاف اختلافات قومی در افغانستان گردید.
ملتسازی و دولت – ملتسازی در پساطالبان
پس از سقوط طالبان و آغاز دوران جدید در تاریخ معاصر کشور که با شعارهایی چون حقوق بشر، دموکراسی، مردمسالاری، آزادی و امثالهم همراه بود، امیدها برای ساختن دولت – ملت و ملتسازی در کشور دوباره بهوجود آمد. به ویژه اینکه اینک برای ساختن دولت – ملت در کشور، بازیگران جهانی نیز در این معامله دخیل بودند. پندار غالب در نخستین سالهای پس از طالبان این بود که با حمایت سیاسی، نظامی و اقتصادی جامعۀ جهانی از افغانستان، این کشور فرصت بینظیری را برای ایجاد دولت – ملت بهدست آورده است که بدون شک تحت فشار جامعۀ جهانی جناحهای سیاسی افغانستان ناگزیر خواهند بود که تن به ایجاد نظام سیاسی قانونمند بدهند و از جانب دیگر، وقتی قرار است در افغانستان انتخابات برگزار گردد، حقوق بشر احترام شود، رسانههای آزاد فعالیت داشته باشند، جامعۀ مدنی شکل بگیرد و در کنار دولت در امر ساختن دولت – ملت نقش و سهمِ خود را ایفا نماید، دیگر چه چیزی میتواند سد و مانعِ فراراهِ ملتسازی در کشورِ ما قرار بگیرد. اما افسوس و صدافسوس که این پندار خیال باطل، امید واهی و آرزوی محال بود؛ زیرا جامعۀ جهانی در کشورِ ما به دنبال آجندای خود بود و از جانب دیگر، در مرحلههای حساسِ پس از طالبان که فرصتِ ایجاد محورهای ملی برای اتحاد و وحدت میان اقوام افغانستان موجود بود، به دلیل مداخلات جامعۀ جهانی و حمایت آنها از جریان های خاصِ سیاسی نهتنها از آن فرصتها استفاده صورت نگرفت، بلکه مبدل به چالشهای بزرگ برای وحدت و اتحاد اقوام کشور نیز گردیدند. از اینمیان میتوان به گونۀ نمونه از نقش منفیِ جامعۀ جهانی در تدوین قانون اساسی، حمایتِ آنان از تقلباتی که در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴ صورت گرفت و دهها مورد دیگر یاد نمود.
در دورانِ پس از طالبان، جامعۀ جهانی برای ساختن دولت – ملت در افغانستان چهار اولویتِ ذیل را برای خود تعیین نموده بود:
– استقرار صلح
– حفظ و استمرار صلح
– بازسازی پس از جنگ
– توسعۀ درازمدتِ اقتصادی و سیاسی (۱۰: ۲۳۳)
به دلیل ضیقی فرصت در این نوشتار، به جزییاتِ این چهار هدف نمیرویم اما اینک پس از بیش از یکونیم دهه حضور جامعۀ جهانی در افغانستان بهخوبی میتوانیم دریابیم که تا چه حد جامعۀ جهانی در تحققِ این اهداف موفق بوده است.
و اما در کنار جامعۀ جهانی که اولویتهای فوق را برای دولت – ملتسازی در کشور داشتند، دولت افغانستان گرایشی آرام، سنجیده و مستمر به سوی پالیسیهای دهههای ۳۰ و ۴۰ قرن ۲۰ به منظور یکرنگسازی هویتِ شهروندان افغانستان داشته است. طراحان اصلیِ پالیسیهای دولت در یکونیم دهۀ گذشته نهتنها از تاریخ عبرت نگرفته اند، بلکه عملاً در راستای آن پالیسیها حرکت میکنند. اینان هنوز هم میپندارند که با چند فرمان و دستورِ حکومتی میشود که تاریخ، فرهنگ، هویت و زبانِ باشندهگانِ این سرزمین را که صدها سال است در این آبوخاک ریشه دوانیده، خشکانید و خشکشدهاش را در کورۀ تعصب سوزانید.
سخن آخر
زیبایی افغانستان در تنوع قومی و فرهنگی آن است؛ این کشور همانند تابلوی زیبایی است که در آن رنگهای متنوع و گوناگون در یک همسویی زیبا کنار هم قرار گرفته اند و تصویر زیبایی را ایجاد نموده اند که هر ببینندهیی را مجذوبِ خود میسازد. شما سردمدارانِ کشور به عوضِ اینکه بیایید و با پنسلپاکِ تعصب و تبعیض در صدد زدودنِ این زیباییها شوید، لطفاً در نگهداشتِ رنگینی این تابلوی زیبا تلاش کنیـد. کوشش نکنید که در این تابلو، یک رنگ را نسبت به رنگهای دیگر برجستهتر نشان بدهید؛ زیرا با این کارِ شما آن توازن و همسویی که برای زیباییِ این تابلو نیاز است را از بین میبرید.
افغانستان از ظرفیتهای بالای فرهنگی، تاریخی و اجتماعی برای ایجاد «ملت افغانستان» برخوردار است، اما آنچه نیاز است اینکه باید قرائتِ جدیدی از تاریخ کشور ارایه شود. قرائت رسمی که فعلاً از تاریخ افغانستان وجود دارد، نمیتواند از ظرفیتهای تاریخی و فرهنگی موجود برای ملتسازی در کشور حمایت کند. احترام به ارادۀ مردم برای حق تعیین سرنوشتشان باید مانیفستِ همۀ سیاستمدارن و احزاب سیاسی کشور گردد، دیدگاههای تفوقطلبانۀ قومی جای خویش را به همزیستی و برابری اقوام بدهد، اجماع عام در رابطه با منافع ملی کشور و خطوط اساسیِ سیاست داخلی و خارجی صورت بگیرد تا جوانانِ غیوری که روزانه در سنگرهای داغ نبرد میرزمند، بدانند که برای چه میرزمند و چرا قربانی میدهند. نباید با سیاستها و طرحهای تنشآفرین، نفاق و شکاف میان اقوام کشور را بیشتر و بزرگتر نمود، در مسایل بزرگِ ملی باید دیدگاههای شهروندان از طریق همهپرسیها و سرویها دریافت گردند. به انتقادات و راهحلهایی که جامعۀ مدنی و رسانهها برای مشکلات کشور ارایه میکنند، ارج گذاشته شود و بر ارزشهای مشترک فرهنگی، تاریخی و اجتماعی اقوام مختلفِ کشور به منظور ایجاد «ملت افغانستان» سرمایهگذاری صورت بگیرد. در این حالت است که ما میتوانیم روند ملتسازی را در کشور خویش به گونهیی آغاز نماییم که مورد قبول و پذیرشِ همۀ اقوام کشور قرار بگیرد و آیندهیی بهتر از حال و گذشته برای نسلهای بعدیِ این سرزمین ترسیم نماییم. اما اگر دولت و سیاستمدارانِ کشور همچنان بر دهلِ قومگرایی و تفوقطلبی قومی بکوبند، دیر یا زود جغرافیای افغانستان تکه و پارچه خواهد شد و این سرزمین تجزیه خواهد گردید، و یا همچنان یک کشور ضعیف و تحتالحمایه باقی خواهد ماند که به مراتب بدتر از تجزیه است.
منابع
۱ – گیدنز، انتونی. جامعهشناسی. ترجمۀ منوچهر صبوری. تهران، نشر نی، ۱۳۷۶
۲ – برای درک بهتر دیدگاههای طرزی رک به سراجالاخبار شماره ۹: ۳ دلو ۱۲۹۱؛ شماره ۲: ۲۰ سنبله ۱۲۹۴
۳ – طرزی، محمود. آیا چه باید کرد. کابل، نشر مطبعۀ دارالسلطنه کابل، ۱۳۳۰ قمری
۴ – فرهنگ، میرمحمد صدیق. افغانستان در پنج قرن اخیر. چاپ پیشاور
۵ – شرح این موضوع را در تذکرالانقلاب نوشتۀ ملافیض محمد کاتب هزاره. کلن، آلمان، بنگاه انتشارات کاوه، ۲۰۱۳
۶ – نبرد افغانی استالین، نوشتۀ پروفیسور یوری تیخانوف، ترجمۀ عزیز آریانفر. کابل، انتشارات میوند ۱۳۹۰
۷ – دپشتو ژبی لیالی، محمدگل مومند، بلخ ۱۳۱۷
۸ – پوهنیارف سیدمسعود. ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد. کابل، انتشارات میوند ۱۳۷۹
۹ – Fukuyama Francis, Nation building beyond Afghanistan and Iraq, Johns Hopkins University 2006
Comments are closed.