احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خواجه بشيراحمد انصاری - ۲۱ قوس ۱۳۹۱
بخش دهم
گهواره مشترک خوارج قدیم و جدید:
اگر سیستان از یکسو دانشمندان و نوابغ شهیری چون امام ابو داوود سجستانی، امام خطابی، ابن حبان بستی و امثال ایشان را در گهواره خویش پروریده است، از سوی دیگر این منطقه را در تاریخ اسلامی قبله خوارج مشرق نامیدهاند. سیستان اهمیت خاصی در تاریخ خوارج داشته، از چشمههای جوشان این جنبش در سه قرن اول هجری به حساب آمده و زادگاه سه شاخه گروه خوارج که حمزیه، خلفیه و غالبیهاند، به حساب میآید . در حدیثی آمده است که گروهی با خصوصیتهای خوارج از سمت مشرق سر برمیآورند. آیا این حدیث ظهور خوارج در سیستان را نیز شامل میشود؟ پاسخی قطعی به این پرسش نداریم؛ ولی آنچه قطعی است، موقعیت سیستان میباشد که در سمت شرق جزیره عربستان واقع گردیده است.
خوارج آن روزگار، سیستان را از چند جهت گزیده بودند: نخست اینکه از لحاظ جغرافیایی به صحراهای نجد و عراق شبیه بود؛ دوم اینکه به بحر و آبهای گرم نزدیکتر بود؛ و علت سوم نیز در دوری سیستان از مرکز خلافت نهفته بود. نویسنده کتاب حدود العالم «گردیز» را در اواسط قرن چهارم هجری «بر حد میان غزنه و هندوستان بر سر تلی نهاده و دارای حصار استواری بود، که سه باره داشت و مردمان او خوارج بودند» توصیف مینماید. استاد عبدالحی حبیبی در تاریخ افغانستان بعد از اسلام خویش اشاره مینماید که در اراضی جنوب افغانستان که به سیستان متصل اند، آثار بسط و نفوذ خوارج دیده میشود. او مینویسد که در حدود سالهای ۱۷۳ هجری، سیستان و شواطی هلمند، مخرج و قرارگاه خارجیان گردیده بود .
سیستان همچنان پایگاه شخصیتهای تاریخی این گروه بوده است. قطرى بن فجاء، یکی از رهبران مشهور و از قهرمانان جنگی تاریخ خوارج است که پس از جنگ صفین و ظهور علنی خوارج و حوادث بعدی آن، افراد خود را به سیستان فرستاد و سپس خود بدانها پیوست. او در سیستان خودش را امیرالمؤمنین خواند و از قدرت زیادی برخوردار بود تا حدی که در سال ۷۵ هجری قمری در زرنگ سکه بهنام خویش زد .
در نیمه اول قرن نخست هجری، گروهی از رهبران خوارج از عمان و عراق و جزیره عربستان به سیستان و جنوب افغانستان امروزی آمدند تا جایی که در سه قرن اول هجری، نام سیستان با نام خوارج گره خورده بود. خوارج آمدند و در زابل و فراه و نیمروز و زرنگ و هلمند و بست و قندهار و ارزگان تا خوست و پکتیا و مناطق چمن در پاکستان امروزی نفوذ نمودند که کتابهای تاریخ سرگذشتشان را به تفصیل ذکر نموده تا اندازهیی که نویسنده «حدود العالم» بیشتر اهالی گردیز آن زمان را، از اتباع خوارج میداند.
خوارج سیستان تاریخی خونین از خود به یادگار گذاشتهاند. آنها افراد زیادی چون معن بن زائده حاکم سیستان و حضین بن محمد مسوول خراجِ آن سامان را ترور نمودند. در عصر سامانی، محمد بن هرمز از رهبران آنها بر ضد سامانیان شورید تا آنکه در فرجام مغلوب امیر احمد سامانی شد و زرنج بهدست سامانیان فتح گردید.
خطرناکترین شاخه خوارج، فرع ازارقه آن است که نفوذی گسترده در مناطق جنوب کشور ما داشت. آنها مناطق خودشان را دار هجرت و ساحات دیگر را دارالکفر دانسته و کشتن زنان و کودکان را جایز میپنداشتند. ازارقه اگر مخالفان خویش را در مسجد هم مییافتند، میکشتند.
خوارج با آنکه شعارهایی اسلامی سر میدادند و از «لا حکم الا لله» حرف میزدند، ولی نتوانستند خود را از شبکه عنکبوتی قبیله و مناسباتِ آن رها سازند. بافت سازمانی خوارج در سیستان مبنایی قبیلهیی داشت تا حدی که در میان سالهای ۱۲۶ و ۱۲۸ هجری فرزندان قبیله بنی تمیم با قبیله بنی بکر درآویختند و در این واقعه، تنها هفتاد مرد پیر کشته شد که آن را واقعهالشیوخ نامیدهاند. تاریخ شهادت میدهد که سیستان پیوسته مرکز آشوب برای دستگاه خلافت بود .
Comments are closed.