گزارشگر:دکتر خلیلالرحمن حنانی/ دو شنبه 19 سرطان 1396 - ۱۸ سرطان ۱۳۹۶
بخش نخست/
احمدشاه مسعود، جهاد را در ماه سرطان ۱۳۵۸ در درۀ پنجشیر آغاز کرد. این دره علیرغم استراتیژیک بودنش، به زندان طبیعت میماند که در میان کوههای سربهفلک کشیدۀ هندوکش و در محاصرۀ ولایات همجوارش (کاپیسا، پروان، بغلان، تخار، بدخشان، نورستان و لغمان) قرار دارد. هرچند داشتن راههای ارتباطی متعدد به این ولایات برای پنجشیر یک امتیاز شمرده میشود، اما در عین حال، منبع تهدید و چالشآفرین نیز میباشد، بهویژه اگر آنجاها به دست دشمن قرار داشته باشد.
حملۀ پنجم قوای مشترک شوروی و رژیم کابل در بهار ۱۳۶۱ به درۀ پنجشیر، برای احمدشاه مسعود درسهایی آموخت، از جمله اینکه پنجشیر با وضعیت جغرافیایی که دارد، نمیتواند به تنهایی و طولانیمدت در برابر تهاجم پیدرپی قوای شوروی ایستادهگی کند، خصوصاً اینکه ولسوالی اندراب بغلان و ولسوالیهای کوهستان و نجراب کاپیسا که در ناحیۀ شمال و جنوب پنجشیر قرار دارند، توسط حزب اسلامی اداره میشد و نیروهای آن همزمان با تهاجم نیروهای شوروی به پنجشیر، مشکلاتی را در راه اکمالات جبهه و حتا مهاجران ایجاد کردند.
پنجمین تهاجم نیروهای شوروی بر پنجشیر تقریباً هشت ماه ادامه یافت تا اینکه در پایان سال میلادی ۱۹۸۲ و قوس ۱۳۶۱ میان دو طرف (قوای شوروی و جبهۀ پنجشیر) آتشبس شش ماهه امضأ شد. هر طرف آتشبس البته منافع و اهداف خود را دنبال میکردند، اما گذشت زمان نشان داد که احمدشاه مسعود از این فرصت استفادۀ بهینه کرد و آتشبسی را که روسها به هدف به چالش کشیدن اعتبار و جایگاه او در نزد مجاهدان طراحی کرده بودند، به فرصت تبدیل کرد، چنانچه نیروهای شوروی از درۀ پنجشیر خارج شدند و فقط یک گارنیزیون محدود در منطقۀ اعنابه وجود داشت و آنهم حضور و تردد آنان تحت نظارت شدید مجاهدان قرار داشت، به طوری که نمیتوانستند از محدوده پایگاه خود خارج شوند و یا مانع تردد کاروانهای مجاهدان ولایات دیگر از این مسیر گردند.
احمدشاه مسعود بعد از امضای آتشبس، فرصت یافت تا در کنار پایگاه پنجشیر چندین پایگاه دیگر در اندراب، خوست و فرنگ، خیلاب (اشکمش) و غیره مناطق سمت شمال ایجاد کند و ثقل کاری خود را بدانجاها انتقال دهد.
جمعیت اسلامی نیرومندترین و پُر نفوذترین تنظیم جهادی در سمت شمال افغانستان به حساب میآمد، اما نقص عمدۀ کار در این بود که میان جبهات و فرماندهان آن همآهنگی و همکاری لازم وجود نداشت و اکثر جبهات نامنظم، فاقد برنامۀ کاری و ساختار تشکیلاتی بوده و از همین ناحیه آسیبپذیر بودند. احمدشاه مسعود در عین حال که مبارزۀ خود را جهاد میدانست، باورمند به اصول علمی جنگ بود و از تجارب رزمی دیگران بهره میگرفت و مراحل تکامل جنگهای چریکی از هستهگذاری و پایگاهسازی گرفته تا بسیج عمومی را به خوبی میدانست و در صدد تطبیق آن در قلمرو خود بود، از اینرو، بیشتر از دیگران به نظم و نظاکت کاری اهمیت میداد و بدان ارج میگذاشت. بنابرآن، از مدتها قبل به فکر ایجاد کارویژهیی بود که بتواند میان جبهات مجاهدان در ولایات شمالی کشور –نهتنها جمیعت- بلکه تنظیمهای مختلف جهادی همآهنگی به وجود بیاورد و از نحوۀ تنظیم و پیشرفت کارها نظارت کند که بعداً روی آن بحث خواهیم کرد.
شش ماه اول آتشبس سپری شد و روسها از آن نتیجۀ مطلوب به دست نیاوردند و به اهداف خود نرسیدند، بنابرآن، به مشکل حاضر شدند آتشبس را برای شش ماه دیگر تمدید کنند که البته با انقضای شش ماه دوم، دیگر هرگز حاضر به تمدید آن نشدند.
در اواخر تابستان ۱۳۶۲ استاد ذبیحالله شهید، یکی از مجاهدان نامدار کشور که از آشنایان و دوستان قدیمی احمدشاه مسعود بود و سمت آمر جهادی ولایت بلخ جمعیت را به عهدۀ پایگاه داشت، وارد درۀ پنجشیر شد. این دو روزها و هفتهها با هم تبادل نظر میکردند و تصمیم گرفتند که برای تنظیم جبهات مجاهدان در صفحات شمال کشور کار مشترک و منظمی را آغاز کنند.
احمدشاه مسعود وظیفه داشت که علاوه بر دو ولایت پروان و کاپیسا، ولایات شمالشرق کشور (بدخشان، تخار، کندز و بغلان) را نیز سر و سامان دهد و ذبیحالله خان هم ولایات شمال افغانستان (سمنگان، بلخ، جوزجان، فاریاب و سرپل را. این دو فرمانده باهم به ولسوالی اندراب رفتند و بعد از مذاکرات طولانی و اقناع استاد عبدالحی حقجو، آمر ولایتی جمعیت در بغلان که نسبت به برنامۀ جدید نگرانیهایی داشت، ذبیحالله خان با برنامهیی تازه به جبهات ولایت بلخ برگشت، اما به زودی مورد حملات روسها قرار گرفت و بالآخره قبل از اینکه موفق به تطبیق برنامههای خود شود، در ماه قوس سال بعد (۱۳۶۳) به شهادت رسید…
Comments are closed.