گزارشگر:عبدالودود عارف/ سه شنبه 20 سرطان 1396 the_time('j F Y');?>
بخش سوم/
خالدمحمد خالد از دانشمندانِ برخاسته از الازهر، پس از ۲۵ سال از نشر کتاب “الاسلام و اصول الحکم”، کتابی با عنوان «من هنا نبدأ» نوشت که توفانی تند برپا کرد. وی در این کتاب به کسانی که آنها را کاهن میخواند، بهسختی حمله کرد؛ کسانیکه به نام دین، نادانی و خرافه و عقب ماندهگی و اختلافِ طبقاتی را ترویج میکنند و به نام دین، با عدالت اجتماعی و برابری
دشمنی میورزند.
طه حسین (۱۹۷۳-۱۸۸۹)
با شکلگیری دیدگاههای تازه در مورد سیاست، حکومت، جامعه و حقوق و امتیازاتِ افراد در حیطۀ اندیشۀ اسلامی، بهتدریج نوع نگاهها نسبت به تاریخ اسلام و قرآن به عنوان نخستین منبع شریعت اسلامی نیز متحول گردید. طه حسین یکی از پیشگامانِ پیروی از تمدن غرب و یکی از بزرگترین ادیبان و متفکران عرب در قرن بیستم بود. او ابتدا در پانزده سالهگی به الازهر رفت و در آنجا منطق، اصول فقه و دروس نحو را آموخت. مطالعۀ آثار تجددخواهانِ شام اثری ژرف در ذهن او پدید آورد و درنتیجه ازهر را ترک و به دانشگاه نوبنیاد قاهره پیوست. در آن هنگام گروهی از استادان برجستۀ اروپایی مانند: ناللینو در آنجا تدریس میکردند. طه حسین دکتورای خود را با نوشتن رسالهیی دربارۀ ابوالعلا معری به پایان برد و سپس از طرف دانشگاه برای ادامۀ تحصیل به فرانسه فرستاده شد و در دانشگاه “مونپلیه” در جلسات درس فوکو شرکت کرد و از آنجا به پاریس رفت و چهار سال دیگر را در دانشگاه سوربن گذراند و در این مدت در جلسات درس امیل دورکهایم جامعهشناس معروفِ فرانسوی حضور مییافت. او بعد از بازگشت از پاریس در دانشگاه قاهره به تدریس پرداخت. چنانکه دیده میشود، طه حسین کودکیاش را در دامان آموزههای اسلامی به سبک قدیمی در دانشگاه الازهر گذرانده بود و از آنجا به دانشگاه متجدد قاهره رفته و علوم مدرن را از نزدیک به تجربه گرفت.
طه حسین نگاه نقادانه پیرامون سنتِ دینی در پیش گرفت و با طرح نظریات جدید، بخشی از مقدسات اسلامی را زمینی جلوه داد. کتاب «فی الشعر الجاهلی»ِ وی که در سال ۱۹۲۵ از چاپ برآمد، او را به جنجالبرانگیزترین متفکر عرب و مصر مبدل ساخت. این کتاب، قرآن کریم را به بشری بودن نزدیکتر نشان میداد و چنین وانمود میساخت که قرآن ممثل زندهگی و دورۀ حیاتی است که پیامبر اسلام در آن زیست کرده است. در واقع، پیام اصلی کتابِ فوق آن بود که آنچه در ادبیات عرب به شعر جاهلی معروف گردیده، حیات عربهای پیش از اسلام را تمثیل کرده نمیتواند؛ بلکه آنچه به شعر جاهلی معروف گردیده، ساخته و پرداختۀ داستانسرایان میباشد. معنی سخن طه حسین این بود که آنچه را که قرآن و احادیث و تاریخ اسلام از حیات قبل از بعثت پیامبر اسلام ترسیم میکنند، با واقعیتهای زندهگی عربهای جاهلی انطباق ندارد؛ چون به گفتۀ طه حسین عربهای پیش از بعثت، آنطور که گفته شده، نه فاقد دین بودند و نه در انزوای سیاسی و اقتصادی قرار داشتند و نه آن خشونت و غلظتی را داشتند که متون دینی از زندهگی ایشان ترسیم میکند؛ بلکه صاحبِ تمدن، اخلاق، سیاست و اقتصادی قویتر نسبت به سایر ملتهای دیگر بودند. همچنان طه حسین در بخشی از آرای خود چنین میگفت که ممکن نیست تمام قرآن برای عرب امری تازه و بدیع باشد؛ برای اینکه اگر قرآن چنین میبود، اعراب نه توان فهمِ آن را داشتند و نه توان حفظ آن را و نه دستهیی به آن ایمان میآوردند و گروهی دیگر به نبرد با آن برمیخاستند. در نتیجه طه حسین با جدایی بخشی از قصههای قرآنی از واقعیتها و به پژوهش گرفتن محتوای ادبی آن، روزنههای تازهیی را به سوی قرآنپژوهی باز کرد و فصل جدیدی در سیر تفکر اسلامی رقم خورد. او علاوه بر کتابِ فی الشعر الجاهلی، کتاب مهمِ دیگری به نام «مستقبل الثقافه فی مصر» نوشت و برخلاف گرایش عموم مصریان، مصر را اصالتاً متعلق به تمدن غرب دانست و از مصریان خواست تا از فرهنگ و تمدنِ غرب پیروی نمایند و پیروی از تمدن غرب را برای مصر نوعی بازگشت به اصل دانست.
دیدگاههای طه حسین پیرامون قرآن، در واقع جریانی را در مصر پدید آورد که پژوهش قرآن به مثابۀ متن ادبی در آن محوریت یافت. این اندیشه که قرآن ذهنیت مشرکانۀ اعراب قرن هفتم را بازتاب میدهد، توسط امین خولی(۱۹۶۶-۱۸۹۵) و احمد خلفالله (۱۹۹۸-۱۹۱۶) بسط بیشتر یافت. خولی میخواست که از طریق پژوهش مدرن قرآن در باب نحو و بلاغت، این کتاب را بهسان یک متن ادبی زمینی نشان دهد.
احمد خلفالله شاگرد خولی نیز با پژوهش قرآن به مثابۀ یک متن ادبی، دیدگاههای تازهیی پیرامون قصههای قرآنی مطرح کرد. خلفالله میگفت: مسلمانان میتوانند بهراستی اسلام و قرآن باور داشته باشند، بیآنکه ضرورتاً به وثاقت تاریخی قصههای قرآن اعتقاد داشته باشند. خلف الله در کتاب «الفن القصصی فی القرآن» خود چنین میگوید: آنچه در قصههای قرآنی از مسایل تاریخی به چشم میخورد، جز صورتهای ذهنی از آنچه معاصران پیامبر از تاریخ میدانستند، نیست و آنچه معاصران پیامبر میدانستند، الزاماً همان واقعیتها و حقایق گذشته نیست. چنانکه لازم نیست قرآن بر این مسایل صحه بگذارد یا آنها را به واقعیت و حقیقت برگرداند؛ زیرا قرآن، بیان معجزهگونش را بر پایۀ معتقدات عرب، محیط و مخاطبان تنظیم میکند.
بر این اساس، خلفالله نتیجه گرفت: روایاتی که دربارۀ قصص قرآنی وارد شده، به عنوان موعظه، حکمت و ضربالمثل است، لذا عقل بشر حق دارد آن را کنار بگذارد یا از آن بیخبر باشد و یا از آن انکار کند. اینکه قرآن نه کتاب علم است و نه کتاب تاریخ و نه کتاب نظریۀ سیاسی، چیزی است که پژوهشهای فوق برای اثبات آن میباشد.
حسـن حنفی (۱۹۳۵)
حسن حنفی، یکی از متفکران برجستۀ مصری و صاحب پروژۀ فکری مخصوص به خود در جهان عرب میباشد. حنفی در سال (۱۹۳۵) در مصر زاد ه شد. در رشتۀ فلسفه در دانشگاه قاهره آموزش دید و سپس به فرانسه رفت و دکتورای خویش را در رشتۀ فلسفه از دانشگاه سوربن با نوشتن دو اثر تحت عناوین «تأویل الظاهریات» و «ظاهریات التأویل» که در سال ۲۰۰۶ آنها را به نشر سپرد، بهدست آورد. حنفی در یکی از برنامههای تلویزیونی گفته بود که وی در ابتدا به اخوانالمسلمین تمایل داشت و دوستی نزدیک با مهـدی عاکف از رهبران اخوان داشت؛ اما در اثرِ یک تحول فکری، از جریان مذکور روی برتافت و با طرح جریان چپ اسلامی، راه جدیدی را در اندیشۀ اسلامی گشود و حتا مجلهیی به همین نام «چپ اسلامی» منتشر کرد که در همان اوایل متوقف گردید، ولی تفکر وی منبع الهامی برای بسیاری از پژوهشگران گردید.
او نوشتههای زیادی در باب تمدن اسلامی و در محور پروژۀ فکریِ خود دارد و این آثار سیر اندیشۀ اسلامی را به مسیری جدید کشانده است. از مهمترین آثار وی میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: ۱ـ التراث والتجدید در چهار جلد. ۲ـ من العقیده الی الثوره. ۳ـ من النقل الی الابداع. ۴ـ موسوعه الحضاره الاسلامیه. ۵ـ الیمین والیسار فی الفکر الاسلامی. ۶ـ من النص الی الواقع. ۷ـ من النقل الی العقل. پروژۀ فکری حنفی که به چپ اسلامی موسوم است و دارای سه بُعد عمده میباشد: ۱ـ بازسازی علوم اسلامی و نقد سنت در پرتو مسایل و مسوولیتهای عصر جدید. وی در این پروژه شدیداً بر عقل اشعری و آثار فکری و سیاسی آن در تاریخ اسلامی میتازد. ۲ـ غربشناسی که در حقیقت طرح تمدنی اوست. وی در این پروژه بر آن است تا غرب را که در نسبت با شرقشناسی فاعل شناسا بود، به موضوع شناسایی تبدیل کند و بر این افسانه چیره شود که فرهنگ غرب، فرهنگ جهانی و نمایندۀ همۀ تمدنهای بشری است. ۳ـ شناخت واقعیت یا نظریۀ تفسیر که در این بُعد او به دنبال ارایۀ نظریۀ منسجم دربارۀ واقعیت است، بیآنکه متکی به متن باشد.
حنفی هدف از طرح جریان چپ اسلامی را بازخوانی میراثِ قدیم و نگرش تازه نسبت به آن و همچنان رویکرد منتقدانه نسبت به فرهنگ و دستاوردها قلمداد میکند. در نتیجه با ظهور جریا چپگرا در غرب، گروهی از متفکران مسلمان در صدد همخوان کردن اندیشۀ اسلامی در بخش عدالت اجتماعی و رویکرد آن نسبت به مسایل اجتماعی با جریان مذکور شدند. حنفی که از اساتید نصر حامد ابوزید متفکر معروف مصری است، با طرح این نوع بینش در منظومۀ اندیشه اسلامی، به مصاف سنتِ دینی رفت تا لبۀ تیز آن را بر فرق سنت بکوبد.
نصر حامد ابوزید
چنانکه قبلاً گفتیم، بعد از طه حسین جریانی در مصر پدیدار گشت که با رویکرد ادبی قرآن را به پژوهش میگرفت. این حرکت با پیدایش نصر حامد ابوزید وارد مرحلۀ جدیدی شد. نصر حامد ابوزید متفکر، قرآنپژوه و استاد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه قاهرۀ مصر بود که دارای پروژۀ فکری خاص در جهان عرب شناخته میشد. پروژۀ فکری ابوزید در محور تفسیر انسانی و مادی شریعت، وحی و نبوت میچرخد که مبنای اندیشۀ وی را انسانی بودنِ قرآن شکل میدهد. ابوزید برای شکستن حصار گفتمان غالب و سنتی در جهان اسلام تلاش کرد که افق معرفتیِ جدیدی پیریزی نموده و آگاهی علمی و تاریخی به نصوص دینی را صورتبندی تازه کند. او در مقابل تفکر غالب دینی در محافل سنتی دینی که الله را قایل و متکلم نصوص دینی میداند و به متن دینی قداست و روحانیت میبخشد و لباس متافیزیک بر تنِ آن میکند، بر جنبۀ تاریخی، بشری و فرهنگی متنِ دینی و واقعیت تاریخی، اجتماعی و فرهنگی که تلقی وحی را احاطه کرده است، تمرکز میکند. لذا متن قرآن از نظر ابوزید در جوهر خویش، محصولی فرهنگی است؛ یعنی این متن در مدت ۲۳ سال در متن واقعیتِ فرهنگ و اجتماع زمانِ نزول شکل گرفته است، بنا بر این اعتقاد به وجود قدسی و وجود متافیزیکی برای آن، کوششی برای پوشانیدن وجهۀ فرهنگی و تاریخی آن و مسدود کردن امکان فهم علمی آن میباشد. ابوزید دربارۀ قرآن میگوید: این متن از جامعۀ خود جدا نیست، از فرهنگِ خود جدانسیت و از نخستین گیرندۀ آن جدا نیست، اساس کتاب همین است. او در ادامه میگوید این متن نمیتوانست در فرهنگ پس از خویش تأثیر گذارد، مگر اینکه خود در فرهنگ زمانِ خویش شکل گرفته باشد و از همینجا نتیجه میگیرد که قرآن محصول فرهنگ زمانۀ خویش است و باید آن را در بستر تاریخی و فرهنگی زمانِ خویش تفسیر کرد. او در کتاب جنجالیاش «مفهوم النص» همانگونه که وحی و قرآن را تاریخمند میبیند، تاریخمند دیدن فهم آن را نیز از یاد نمیبرد.
علاوه بر این، آنگونه که خود ابوزید میگوید، بازاندیشی شریعت و نسبت آن با دموکراسی، حقوق بشر و جایگاه زنان در محراق توجه وی قرار دارد. او حدودی که قرآن و سنت آن را اثبات و فقها آن را تفسیر کردهاند، احکام پیشااسلامی خوانده و تأکید میکند که برخی این مجازاتها از قانون روم سرچشمه گرفته و در سنت یهودی جذب شده و برخی دیگر از آنها به سنتهای کهنتر وابسته است. وی اذعان میکند که در دوران مدرن که دوران حقوق بشر و احترام به تمامیت بدن انسانی است، قطع اعضای بدن یا اعدام را نمیتوان مجازات دینی و الهی به حساب آورد. سرانجام او میگوید: این ادعا که مجموعۀ متون دینی برای همۀ جوامع مسلمان، صرفنظر از زمان و مکان الزامآور است، بهسادهگی به این معنا است که به محصول فکری انسانی صفت الهی دهیم.
این بود جستارِ کوتاهی از گروهبندیهای سنت و تجدد و جریانهایی که در فضای جدالِ این دو جریان به وجود آمدهاند. جدال گروههای نوگرا و سنتی در تمام کشورهای اسلامی وجود داشته است، اما این موضوع در کشور مصر بسیار پُردامنهدارتر بوده و مصریان در این کار سبقت داشتهاند. حتا گرایشهای تازهیی در عرصۀ پژوهش اندیشۀ اسلامی و نقد آرای گذشتهگان در میان گروههای اسلامگرا نیز بهوجود آمد که تفکر حاکم در گفتمانِ دینپژوهی را دچار تزلزل کرد. به عنوان مثال: شیخ محمد غزالی اندیشمند پُرآوازۀ مصری که روزگاری عضویت جنبش اخوانالمسلمین را داشت، با نگارش کتاب «السنه النبویه بین اهل الفقه واهل الحدیث» بخش اعظم باورهای رایج میان مسلمانان و دیدگاههای علمای نامدار امت اسلامی پیرامون فهمشان از احادیث را به نقد گرفت. ما در اینجا به همین مقدار بسنده میکنیم و بهخاطر جلوگیری از اطالۀ کلام، از بررسی آرای پارهیی دیگر از متفکران مصری مانند: احمد امین، حسین هیکل، عباس محمودالعقاد و شیوههای آنان در بررسی اندیشۀ اسلامی و نقاط افتراقشان با روش سنتی میگذریم.
الجزایر
هرچند جدال سنت و تجدد در الجزایر به پایۀ مصر شدید و مناقشهبرانگیز نبوده؛ ولی با آنهم الجزایر بهسانِ مصر افکار مدرن و جریان نوگرایی را از طریق حضور فرانسویان و گرایشهای نوخواهانه به تجربه گرفت. جریان مسلط بر اندیشۀ اسلامی در الجزایر غالباً جریانهای سنتی بوده که قرائتهای نواندیشانه از دین را برنمیتابد. در این میان، شیخ عبدالحمید بن بادیس(۱۹۴۰) شخصیتی است که پیشقراول قرائت سلفیگرایانه در الجزایر به شمار میرود. وی با طرح نظام فکری منسجم کوشید که اندیشۀ اسلامی را در چارچوب قرآن و سنت و در محور فهم سلفِ صالح از آن، پیریزی نماید و راه گرایشهای مدرن را که ممکن است راه به انحراف ببرند، بگیرد.
Comments are closed.