گزارشگر:روحالله یوسفزاده/ چهارشنبه 28 سرطان 1396 - ۲۷ سرطان ۱۳۹۶
مجیزگویی برای صاحبانِ قدرت و ثروت، شاید عمری برابر با حیاتِ بشر داشته باشد. اما این عادتِ ناپسند به موازاتِ پیشرفتِ مادی و معنویِ انسانها، انقباض و فشردهگی یافته است. در افغانستان اما جای تأسف است که تملق و چربزبانی حتا در قرن بیستویکم و در دورۀ مردمسالاری نیز از رونق نیفتاده و حتا بالاترین مقام رسمیِ کشور نیز بخشی از بهاصطلاح محبوبیت و پیـروزیِ خود را میخواهد از این کانالِ گندیده تأمین کند. از همین رهگذر، کسانی در دسترخوانِ حکومت حضور دارند که اصلیترین کارشان، ماستمالیِ خطاها و ویرانگریهایِ آقای غنی و حتا تراشیدنِ لیاقتها و برازندهگیهایِ دروغین بر شخصیتِ نحیفِ رییسجمهوری است. یکی از این تراشکاریهای پوشالی، ۱۶ ساعت کارِ رییسجمهور در شبانهروز میباشد!
یکی از سخنگویانِ حکومت و بهتبع آن، برخی دیگر از افراد و اشخاصی که از خوانِ نعمتِ ارگ بینصیب نبودهاند، ۱۶ ساعت کارِ رییسجمهور را در مسیر پیشرفت و آبادانیِ کشور و رسیدنِ افغانستان به آیندهیی نیکو تعبیر کردهاند. اما ای کاش واقعیتهای این سرزمین میتوانستند چنین ادعایی را صادق ثابت کنند.
این مجاملهها و نمکحلالیها برای آقای غنی درحالی است که اگر ۱۶ ساعت کار و فعالیت را برای رییسِ حکومت بپذیریم، ۸ ساعتِ دیگر برای خور و خواب و استراحتِ وی باقی میماند. بهجرأت میتوان گفت که یک دکاندارِ عادی نیز که از ۶ صبح تا ۱۰ شب به کسب رزق و روزی حلال میپردازد، این مقدار از فعالیت را در کارنامۀ خود ثبت کرده است. اما دربارۀ آقای غنی با آنهمه بیحوصلهگی و پرخاشگریاش، جدا از اینکه نمیتوان ۱۶ ساعت کار و فعالیت را قبول کرد، در مورد نحوه و کیفیتِ آن نیز هزاران شک و تردید وجود دارد؛ تردیدهایی که همه پشتوانههای عینی و ملموس در جامعه دارند.
یکی از نکاتِ مسلم در مدیریت و اداره، تفکیکِ کیفیت از کمیت و قربانی نکردنِ یکی از این دو در پایِ دیگری است. کارنامۀ آقای غنی در همۀ عرصهها را باید هم از نقطهنظرِ کمی و هم از منظرِ کیفی به ارزیابی گرفت. باید دید که اگر به گونۀ مثال، ایشان ۱۶ ساعت کار میکنند، دستاوردهای ایشان از چه کیفیتی برخوردار است.
باید کیفیتِ فعالیتهای آقای غنی را از ثمرۀ آنها بازشناخت. اگر این ثمرهها شیرین بودند، میتوان به مقبولیتِ فعالیتهای آقای غنی حکم کرد. در اینباره بدون آنکه بخواهم به گذشته بروم، میخواهم وضعیتِ کنونیِ جامعۀ افغانستان و به عبارتی، ثمرههای حکومتداریِ سختکوشانۀ آقای غنی را بررسی و ارزیابی کنم.
در روزها و هفتههای گذشته، ما شاهدِ شکلگیری اعتراضها، ائتلافها و قطببندیهای جدید در فضای سیاستِ کشور و در مواجهه با حکومتداریِ ضعیف و انحصارگرانۀ آقای غنی بودهایم. اعتراض جنبش رستاخیز تغییر، ائتلاف حزب جمعیت و وحدت و جنبش ملی اسلامی، اعلام موجودیتِ محور مردم افغانستان؛ همۀ این تشکلهای جدید که بهقاطعیت میتوان گفت ۹۰ درصد جامعۀ افغانستان و حتا بخش قابل توجهی از دولتِ موجود را احتوا میکنند، بر ناکارهگی، انحصارگری، ناتوانی و استبدادِ حکومت وحدت ملی به رهبریِ آقای غنی انگشت میگذارند و هر کدام به طریقی پیـامِ هشدار صادر میکنند.
جنگ و ناامنی در ولایاتِ دور و نزدیک، حملات انتحاریِ فاجعهبار در کابل و شهرهای بزرگ کشور، بیبرنامهگی و فساد اداری، انحصارگری و به حاشیه راندنِ توطیهآمیزِ سایرِ گروهها و هویتهای سیاسی و حمایت از چند چهرۀ فاسد و مشکوک در ارگانهای مهمِ سیاسی، اقتصادی و نظامی، از مهمترین دلایلِ اعتراضِ تشکلهایِ جدید است.
در موازات با این قطببندیهای جدید، تمامیتخواهیِ ارگ ریاستجمهوری و طفرهروی سهسالۀ آن از تطبیق توافقنامۀ سیاسیِ تشکیل دولت وحدت ملی و تقسیم قدرت و صلاحیتها بر پایۀ آن، موجِ جدیدی از مطالبات و رویاروییهایِ قومی و جناحی را در کشور رقم زده است. این رویارویی را در رسانههای اجتماعی، فیسبوک و حتا در خیابانها و تکسیهای شهر میتوان به تماشا نشست. همه بهنحوی از محرومیتِ قومی در قدرتِ سیاسی مینالند و سایر اقوام را بهنحوی در این محرومیت، مقصر و ملامت میشمارند. این وضع، دقیقاً بازخورد و پیامدِ منطقیِ کوششهای آقای غنی بر انحصار قدرت است؛ همان کوششهایی که اکنون سخنگویانِ ارگ به آن کمیتِ “۱۶ ساعت” را میچسبانند و به مردمی که تا گلو در بیمبالاتیِ تیم ریاستجمهوری غرق شدهاند، منت میگذارند که آقای غنی فقط ۴ ساعت در شبانهروز خواب و استراحت دارد!
اینکه امروز کسانی مانند جنرال دوستم، استاد محمد محقق و استاد عطا محمد نور که هر کدام از چند میلیون نفر از جمعیتِ چندقومیِ کشور نمایندهگی کرده میتوانند، راهِ خود را از آقای غنی جدا کردهاند و فریاد عدالت و اصلاحات را در قالبِ هشدار و تهدید بلند میکنند، نتیجۀ همان سختکوشیهایِ یکجانبه، متکبرانه و مبتنی بر نفیِ «غیر» است که افغانستان را در معرضِ رویاروییهایِ سهمگین و فروپاشیِ جدی قرار داده است.
سختکوشی و بیخوابیِ آقای غنی زمانی میتوانست مایۀ مباهات و حتا دستمایۀ تملق باشد که توافقنامۀ تشکیل دولت وحدت ملی تطبیق میشد، نیمِ کشور در آتشِ جنگ و ویرانیِ طالبان و سایر تروریستان نمیسوخت، خیابانهای کابل فارغ از هراسِ حملاتِ انفجاری و انتحاری میبود، خانههای پایتخت در گرمای ۴۰ درجۀ تابستان از برقِ دایمی ـ نه نوبتی ـ برخوردار میبود، بوی گندِ قومگرایی ادارات و نهادهای کشور را مشبوع نمیکرد و در نهایت، سخنگویانِ حکومت بهجای دروغبافی، به گزارش افتخاراتِ حقیقیِ دولت و حکومت میپرداخت.
در پایانِ این گفتار، میتوان به آقای غنی این توصیۀ رایگان و صادقانۀ شیخ اجل را هدیه کرد که «به عمل کار برآید به سخندانی نیست.» آقای غنی میتواند کمتر چیغ بکشد و کمتر لاف بزند، بیشتر بخوابد و سالمتر بیندیشد، به سخنگویانش نیز میتواند هدایت دهد که بهجای بافتنِ صد دروغ و تملقِ آبکی، یک گزارشِ حرفهیی و صادقانه از کارنامۀ جنابشان تهیه کنند.
آقای غنی باور کنـد که این سختکوشیهای وی، نتیجۀ عکس داشته و کشور را به خطِ سقوط نزدیک کرده است. آقای غنی باید از این ادعا که همهچیز را میداند و میفهمد و افغانستان را بیشتر از همه دوست دارد، دست بکشـد. باید تا دیر نشده، آقای غنی به خطاهای خود پی ببرد، قدرتها و صلاحیتهایش را تقسیم کند، به دیگران نیز مجالِ سختکوشی و خدمت به کشور را بدهد. در غیر این صورت، میتوان پیشبینی کرد که بهزودی حکومتِ فعلی در سختکوشیهایِ یکجانبه و میهندوستیهایِ متعصبانۀ غنی دفن خواهد شد!
Comments are closed.