گزارشگر:امیــری/ شنبه 31 سرطان 1396 ۳۰ سرطان ۱۳۹۶
دو روز پیش، شاهد دو رویداد جداگانه در نزدیکی دو مکتب شهر کابل بودم. هنگام بیرون شدن از خانه متوجه شدم که یک مرد جوان، به سر و صورتِ پسر تازهجوانی میکوبد. پسر تازهجوان که دانشآموز مکتب بود، با آه و ناله فریاد میکشید اما مرد جوان و درشتهیکل به ضربوشتم ادامه میداد. به صحنه نزدیک شدم و از ادامۀ حملاتِ آن مرد جلوگیری کردم. در این هنگام، مرد خشمگین تفنگچه را از بغل کشید و گفت که این بچه مادر مرا فحش گفته و به صورتش با مرمی میزنم. مردِ تفنگچه به دست را به آرامش و حوصلهمندی دعوت کردم و به گفتۀ خودش «به پاس احترام من» از ادامۀ حملاتش به صورت آن دانشآموزش خودداری کرد.
این صحنه روزم را خراب کرد. عصر همین روز، در منطقۀ دیگر کابل و در نزدیکی یکی از مکاتب شهر، شاهد رویداد تکاندهندهتری بودم. گروهی از تازهجوانانِ دانشآموز در عقب دیوار مکتب شان تکیه زدهاند و بلند بلند آهنگ میخوانند. لحظاتی بعد یکی از پسربچهها با برچه بر جوان دیگر حمله کرد. این حمله سرآغاز یک جنگ گروهی بود. شماری از این جوانان از جیبهای شان برچه و شماری دیگر، بگسپنجه و چاقو کشیدند و شماری با سنگ بر یکدیگر حملهور شدند. یک گروه بر گروه دیگر غلبه کرد و یکی پیش و دیگری از پشت به جنگ ادامه دادند تا از صحنه دور شدند.
این دو صحنۀ خشونتبار، سوالات زیادی را در ذهنِ من جاری ساخت. مهمترین پرسش این بود که چه کسانی نمایندۀ نسل ما هستند؟ جوانان تفنگچه به دست و چاقوکشِ روی جادهها و یا شماری از فعالان جامعۀ مدنی، روشنفکران فیسبوکی و نویسندهگان؟
در پانزده سال پسین، تحول گستردهیی در تمام سطوح جامعۀ افغانستان رونما گشت. میلیونها تن باسواد شدند.
زنان زیادی روی صحنه آمدند. هزاران نهاد آموزشی و تحصیلی به فعالیت آغاز کردند. طبقۀ متوسط در جامعۀ افغانستان ظهور کرد. صدها و هزاران نهاد فرهنگی و اجتماعی شکل گرفت. صدها و هزارها رسانۀ تصویری، صوتی و چاپی به نشرات آغاز کردند.
این تغییرات و تحولات، غیرقابل چشمپوشی و کتمان است. اما به نظر میرسد رقمِ قابل توجهی از مردم از فرصتهای شانزدهساله نتوانستند استفاده کنند و یا هم زمینه و بستر استفاده از فرصتها برای آنان فراهم نگشت. بخش قابل توجهی از جمعیت افغانستان در روستاها (ولسوالیها و قریهها) زندهگی میکنند. قاطبۀ باشندهگان روستاها از نعمتهای پانزدهساله محروم ماندند. به همین دلیل، تغییر اندکی در ذهنیت و فکر آنها پدیدار گشت.
با این وجود، علیرغم همۀ خوشبینیها، وضعیت فرهنگی ـ اجتماعی لایههای میانی جامعۀ ما فاجعهبار است. بیکاری، نا امنی، فساد و مواد مخدر، از عوامل اصلی بحران اجتماعی- فرهنگی جامعۀ افغانستان محسوب میشود.
با این حال، به باور نویسنده – با درک همۀ پیشرفتها – فعالان شبکههای اجتماعی، نویسندهگان، روشنفکران، فعالان مدنی، دگراندیشان و مأموران حکومتی، نمیتوانند از متن جامعۀ افغانستان نمایندهگی کنند. متن جامعه هنوز با تفکر جوانان فعال فیسبوکی و سیاسی فاصلۀ بسیاری دارد.
تغییر نسل در هر جامعهیی اجتنابناپذیر است. اما اگر این تغییر با تغییر فکر و اندیشه توأم و همزمان باشد، هیچ سعادتی بالاتر از آن نخواهد بود. افغانستان به تلاش و پیکار جدی نیاز دارد تا از وضعیت کنونی بیرون شود و به شرایط نسبتاً ایدهآل دست یابد.
Comments are closed.