گزارشگر:محمداکرام اندیشمند/ دوشنبه 2 اسد 1396 - ۰۱ اسد ۱۳۹۶
بخش دوم/
شخصیتهای معروف تاجیکان در عرصۀ فرهنگ و علوم
در تمامی این دورهها، شخصیتهای معروفی از تاجیکها در علوم انسانی و طبیعی و علوم دینی تبارز کردند و آثار عظیمی را بهجا گذاشتند. برخی از آنها عبارت بودند از:
بوعلی سینا، زکریای رازی، جلالالدین محمد بلخی، فردوسی طوسی، امام غزالی، امام ابوحنیفه، البیرونی، ابونصر فارابی، امام بخاری، جابر بن حیان طوسی، ابوسعید ابوالخیر، رودکی سمرقندی، ناصر خسرو، خیام نیشاپوری، نظامی گنجوی، عطار نیشاپوری، حافظ شیرازی، سعدی شیرازی، کمال خجندی، عبدالرحمن جامی، برادران جوینی، ابوزید بلخی، فرخی سیستانی، منهاج السراج جوزجانی، ابوعلی احمد بلخی، امام فخر رازی و غیره.
تضعیف و سقوط تاجیکها در عرصۀ دولت و حاکمیت
تاجیکها در واقع پس از سامانیان و غوریان در عرصۀ دولتداری و دولتسازی به عنوان رهبر و محور دولت تضعیف شدند. با تجزیۀ خراسان در سه دولت شیبانی، صفوی و بابری و با اقتدار احمدشاه ابدالی از فرماندهان نادر افشار در خراسان، نقش تاجیکها در مرکز و محور قدرت و دولت تضعیف شد و حضور آنها در رهبری دولت و حاکمیتها ناپدید گردید. هرچند که تاجیکها در تمام دورهها و سدههای رهبری خانوادههای غیرتاجیک، بهخصوص در دورۀ خراسان اسلامی، محروم از قدرت نبودند و نقش و حضور گسترده و پُررنگ در اقتدار دولتی داشتند. بهویژه از لحاظ فرهنگی و اداری، نقشی بسیار برجسته در بدنۀ قدرت ایفا کردند. علیرغم آن، تاجیکها پس از تجزیۀ خراسان و تشکیل دولت ابدالی یا درانی نتوانستند رهبری اقتدار سیاسی و دولت را بهدست بگیرند.
پس از تجزیۀ دولت خراسان و در تمام سالها و سدههای اخیر، جابهجاییهای تباری، تصرف مناطق و تغییر نام اماکن و مناطق بدون مقاومت تاجیکها انجام میشود. هیچ شورش و مقاومتِ جدی برای دستیابی به قدرت سیاسی و تصاحبِ دولت از سوی جوامع تاجیک در افغانستان واقع نشد. حتا تاجیکها خود را مستحق و شایستۀ حکومت کردن نمیبینند و نمیدانند، هرچند که در جنگ و شمشیر، مهارت و شجاعت نشان میدهند. مثلاً در جنگ دوم با انگلیسها، وقتی انگلیسها را در شمال کابل و شمالی شکست میدهند، عبدالقادر اوپیانی از فرماندهان و رهبران آنها، منتظر آمدن امیر و امیرزادۀ محمدزایی و یا سدوزایی میباشد. او در سکههایی که ضرب میزند، مینویسد:
میکنم دیوانهگی تا بر سرم غوغا شود
سکه بر زر میزنم تا صاحبش پیدا شود
وقتی صاحبش امیر عبدالرحمن میآید، او را به پادشاهی برمیگزیند.
چرا چنین شد؟
پرسش اصلی و بسیار مهم این است که تاجیکهای دولتساز و مدنیتساز که اینهمه دولت و خانوادۀ حکومتگر و آنهمه عالم و دانشمند در حوزۀ وسیع و بزرگِ جغرافیایی آریانا و خراسان داشتند، چه شد که یکباره ضعیف و منزوی گردیدند و از رهبری و محور اقتدار و حاکمیت ناپدید شدند؟
عامل انزوا و تضعیفِ تاجیکها در دسترسی به رهبری و محوریت اقتدار سیاسی و دولت طی سدههای اخیر در جغرافیای وسیع حوزۀ خراسان به شمول فرارودان بهصورت کل، و بهصورت خاص در افغانستان، در دو عامل خارجی و داخلی قابل مطالعه و بررسی است:
الفـ عوامل خارجی
بریتانیا و روسها، عوامل خارجی تضعیف و سقوط اقتدار فرهنگی و سیاسی تاجیکها:
بدون تردید دو قدرت استعماری بریتانیا و بعد روسیۀ بلشویک و کمونیست به عنوان عوامل خارجی، نقش بسیار اصلی در تضعیف و راندن تاجیکها از قدرت و حاکمیت و تضعیف زبان و فرهنگِ آنها، به خصوص زبان فارسی دری به عنوان زبان مادری و اصلی تاجیکها، داشتند. هر دو دولت استعماری، تاجیکها، زبان و فرهنگ مسلط تاجیکها را در حوزۀ جنوب آسیا و آسیای میانه مانند دو تیغ یک قیچی، قطع کردند.
۱ – روسها و تاجیکها
وقتی در سال ۱۹۲۲ قانون اساسی اتحاد شوروی تصویب شد، مناطق آسیای مرکزی که ترکستان روسی نام گرفته بود، به استثنای بخارا و خیوه به عنوان جمهوری خودمختار سوسیالیستی جزو جمهوری سوسیالیستی فدراتیف روسیه قرار گرفت. سپس در مارچ سال ۱۹۲۴ طرح ادغام جمهوری خلق بخارا و خلق خوارزم به اتحاد شوروی عملی شد. بر مبنای این طرح، مرزبندیهای جدید سیاسی و جغرافیایی با تشکیل جمهوریتهای سوسیالیستی جداگانه در کشور اتحاد شوروی با نام و هویتهای ملی در جهت گویا حلِ عادلانۀ مسالۀ ملی بهوجود آمد. اما در این راهحل و تقسیمبندی مرزها، تاجیکها نه تنها به عدالت نرسیدند، که قربانیِ بیعدالتیِ روسهای بلشویک شدند.
تاجیکها نخست به عنوان یکی از ملتهای ساکن در این حوزه از داشتن نمایندهگان رسمی و ممثل اراده و مطالباتِ خود در کمیسیون موظف بر سر تشکیلات و تقسیمات جدید ملی و اداری محروم شدند. سپس اگر عناصری از تاجیکها به عضویت کمیسیون درآمدند، بهجای دفاع از حقوق تاجیکها در مباحث و تصمیمات کمیسیون، دیدگاه نمایندهگان دولت شوروی را بیان میکردند و خود را بلشویکتر از بلشویکهای روسی نشان میدادند.
در قدم بعدی، جمهوری خودمختار تاجیکستان در چهارچوب جمهوری سوسیالیستی ازبکستان تشکیل شد. شهرهای بخارا، سمرقند، ترمذ، اندیجان، وادی سرخان دریا، فرغانه و غیره شهرها و مناطقی که اکثراً تاجیکنشین بودند، از جمهوری تاجیکستان بیرون ماندند. بهخصوص شهر بخارا که اکثریت باشندهگان آن تاجیکها بودند و مرکز فرهنگی و سیاسی تاجیکها شمرده میشد، از قلمرو تاجیکستان منتزع گردید. و این، در واقع جدا کردن سر تاجیکها از بدنشان بود که برخی از نویسندهگان و نخبهگان فرهنگی تاجیک در ماوراءالنهر آن را “تبر تقسیم” خواندند.
در تقسیمبندی جدید آسیای مرکزی، بخش شرقی بخارا به تشکیل جمهوری تاجیکستان اختصاص یافت و یک دهکدۀ کوچک به نام دوشنبه که کمتر از صد نفر جمعیت داشت، پایتخت آن معرفی گردید. تاجیکها در شهرهای اصلیشان در بخارا، سمرقند و ترمذ زیر فشار قرار گرفتند تا از هویت ملی و زبانِ خود صرف نظر کنند. سالهای بعد، تاجیکها در ازبکستان مجبور شدند که خود را در تذکرۀ تابعیت یا شناسنامه، ازبیک بنویسند. تعلیم و تربیه و آموزش به زبان فارسی یا زبان تاجیکی در میان جمعیت تاجیکهای ازبکستان ممنوع شد. مکاتب و دانشگاههای تاجیکان مسدود گردید. سپس جمهوری تاجکستان در اکتوبر ۱۹۲۹ به جمهوری جداگانۀ سوسیالیستی شوروی ارتقا یافت.
Comments are closed.