گزارشگر:محمداکرام اندیشمند / دو شنبه 9 اسد 1396 - ۰۸ اسد ۱۳۹۶
بخش هفتم/
این بحث، یک بحثِ پیچیده است که از زوایای مختلف با دیدگاه و برداشتِ متفاوت مورد بررسی قرار میگیرد. اما قبل از آن باید به گونۀ اجمالی، پیشینۀ تاجیکها، هویت و حضور آنها در منطقه مورد مطالعه قرار گیرد تا این نقطه روش شود که تاجیکها با سابقۀ بسیار کهنِ تاریخی خود، بخشِ مهمی از مدنیتسازان و حکومتگرانِ یک جغرافیای بزرگ و یک حوزۀ بزرگِ تمدنیِ منطقه در خاورمیانه، آسیای میانه و آسیای جنوبی و حتا آسیای صغیر بودهاند.
ناتوانی رهبران تاجیک در تداوم دولت
قبلاً عوامل داخلی ضعف و ناتوانی تاجیکان در شکلدهی دولت و دسترسی به رهبری قدرت سیاسی تذکر رفت. با توجه به آن، عوامل ناکامی و ناپایداری دولت اسلامی به رهبری استاد ربانی و احمدشاه مسعود در دو عرصۀ داخلی و خارجی قابل مطالعه است:
الف: در عرصۀ خارجی
عوامل خارجی ضعف و ناکامی دولت اسلامی مجاهدین به رهبری استاد ربانی و احمدشاه مسعود (که هر دو متعلق به جامعۀ تاجیک بودند) در دو بخش قابل مطالعه و بررسی است:
۱ – دخالت و خصومت خارجی
دخالت و خصومت خارجی از کشورهای همسایه و منطقه تا کشورهای فرا منطقهیی، بهخصوص دخالت و خصومت پاکستان، نقش بسیار مخرب و کُشنده در تضعیف و ناکامیِ این دولت داشت.
همسایهگان افغانستان و کشورهای مختلف، شکلگیری و ظهور حاکمیتِ جدید را با شیوههای جداگانه و در راستای اهداف و استراتژی خود مورد توجه قرار میدادند. از دیدگاه امریکا و غرب، رسالت و دوران حضور و قدرت مجاهدین با خروج قوای شوروی پایان مییافت؛ به ویژه که شوروی طی دو سه سال بعد از این هزیمت متلاشی شد و از میدان رقابت به نفع امریکا بیرون رفت. آنها علایق و منافع آیندۀ خود را در افغانستان در عدم حاکمیت مجاهدین و نظام اسلامگرا جستجو میکردند. برای امریکاییها دولت مجاهدین که توسط استاد ربانی و احمدشاه مسعود رهبران تاجیکتبار افغانستان تشکیل یافته بود، از منظر هویت تباری نیز قابل قبول نبود. امریکا با نگاه از عینک پاکستان به افغانستان و به عنوان وارث سیاستهای بریتانیا در این منطقه، افغانستان را کشوری با هویت عمدتاً پشتون تلقی میکرد و رهبری دولت را حق انحصاریِ این هویت در جهت ثبات سیاسی میپنداشت. این تلقی هنوز در سرخط سیاست افغانی امریکا قرار دارد و تغییری در این سیاست مشاهده نمیشود.
روسیه و کشورهای تازه به استقلال رسیدۀ آسیای میانه بهصورت طبیعی مخالف ایجاد حاکمیت مجاهدین و حکومت اسلامی در افغانستان بودند. چون آنها استقرار چنین حکومتی را در جهت ثبات و آرامش آینده در قلمرو فدراتیف روسیه با توجه به جمعیت مسلمانان کشور خود و کشورهای آسیای میانه به مثابۀ حیات خلوتِ خویش خطرناک میپنداشتند. روسها نیز نگاه مشابه با امریکاییها به حاکمیت و اقتدار سیاسی از منظر قومی در افغانستان داشتند. هرچند برخی با توجه به حملۀ نظامی آنها در دسمبر سال ۱۹۷۹ و انتصاب ببرک کارمل به رهبری حاکمیت حزب دموکراتیک خلق با تردید به این تلقی نگاه میکنند، اما سیاست روسها حتا از زمان دولت تزاری در این مورد با سیاست بریتانیا همسویی داشت. آن تهاجم نظامی و تعویض رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان و حاکمیت حزبی با قتل حفیظالله امین و انتصاب ببرک کارمل به معنی تغییر سیاست روسها در افغانستان از منظر جابهجایی حاکمیت قومی نبود. انتخاب ببرک کارمل رهبر جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق از سوی روسها یک انتخابِ گریزناپذیر پس از قتل نورمحمد ترهکی توسط حفیظالله امین بود؛ درحالیکه در برنامۀ مسکو، حذف امین و ابقای ترهکی در رهبری حزب با حضور و مشارکت کارمل و جناح پرچم قرار داشت. امین با پیشدستی در برکناری و قتل ترهکی، این برنامه را برهم زد.
هندوستان نیز با توجه به سیاست گذشتهاش در حمایت از دولت چپِ افغانستان و مشکلاتش در کشمیر، استقرار حکومت اسلامی مجاهدین را مخالف منافعِ خود تلقی میکرد.
جمهوری اسلامی ایران نگاه و سیاستِ ایدیولوژیک و فرقهگرایانه به دولت مجاهدین به رهبری استاد ربانی داشت. علیرغم اختلاف و تضادهایش با امریکا و غرب و با وجود حمایت و همبستهگی گذشتهاش با جهاد و مجاهدین افغانستان، آرزوی تشکیل یک حکومت غیرجهادی، ائتلافی و بیطرف را در سر میپروراند تا از یکطرف زمینه برای مشارکت و نقش بیشتر شیعیان با نبود یک حکومت بنیادگرای سنیمذهب مساعد گردد و از طرف دیگر، از تبارز و تشکیل یک حاکمیتِ جدید اسلامی به رهبری اهل تسنن در همسایهگیاش جلوگیری شود.
پاکستان همسایۀ بسیار پُراهمیت و بازیگر اساسی در قضیۀ افغانستان به دنبال تحقق استراتژی خود بود. پاکستان بنا بر حمایت و نقش فعال و گستردهاش در جنگ و جهاد علیه شوروی و حکومت طرفدار آن در افغانستان، نه تنها تأمین اهداف و خواستههایش را حق مسلم و ثمرۀ تلاش و سرمایهگذاریاش میپنداشت، بلکه در فرجام پیروزی جهاد افغانستان و خروج قوای شوری، خود را قهرمان و میداندارِ اصلی محسوب میکرد. استراتژی پاکستان ایجاد یک حاکمیتِ متحد و مطیع در کابل متشکل از افراد و گروههای خاصی از مجاهدین و از لحاظ تباری پشتون بود. گلبدین حکمتیار امیر حزب اسلامی مهمترین و اصلیترین چهرۀ مورد نظر پاکستان در این حاکمیت شمرده میشد. او در آستانۀ خروج کامل قوای شوروی در اسلامآباد طرح کنفدراسیون افغانستان و پاکستان را ارایه کرد.
پاکستان زمانی به تحقق استراتژی خود مطمین میگردید که تحولات سیاسی و نظامی آیندۀ افغانستان در کنترول و نظارتش شکل میگرفت. تشکیل حکومت مؤقت مجاهدین در راولپندی(۱۳۶۷)، جنگ جلالآباد در حمل ۱۳۶۸(مارچ۱۹۸۹) و بعداً جنگ خوست و سقوط آن در ۱۳۶۹، وقایع سیاسی و نظامی در چهارچوب استراتژی پاکستان محسوب میشدند. سقوط حکومت داکتر نجیبالله توسط احمدشاه مسعود با همکاری درون حاکمیت و عمدتاً جناح پرچم در بهار ۱۳۷۱(۱۹۹۲) در واقع تحولی غیرمنتظره برای کشورهای فوقالذکر خاصتاً پاکستان بود. عدم آگاهی و نظارتِ آنها در تحول مذبور، به نگرانیشان افزود. چون هرکدامِ آن کشورها از تأمین علایق و منافعشان در حاکمیت جدید اسلامی تصویری تاریک و نامشخص داشتند.
۲ – ضعف و ناتوانی رهبران دولت در کسب حمایت خارجی
اما بخش دیگر از عامل دخالت و خصومتِ خارجی که موجب تضعیف و سقوط دولت مجاهدین شد، به ناتوانی و ناکامی رهبرانِ این دولت در تغییر دیدگاه و سیاستِ آنها از دخالت و خصومت، به همکاری و حمایت بود.
سیاست خارجیِ رهبران تاجیکتبار دولت اسلامی، استاد ربانی و احمدشاه مسعود، در کسب حمایت خارجی چه با همسایهگان و چه در سطح منطقهیی و بینالمللی، سیاستی بسیار ضعیف و ناموفق بود.
Comments are closed.