احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهار شنبه 11 اسد 1396 - ۱۰ اسد ۱۳۹۶
بخش پنجاه و ششم/
یک صـدا
در آخرین تعرضِ مجاهدین بر طالبان قبل از شهادت قهرمان ملی (۱۶ سنبلۀ ۱۳۸۰ خورشیدی)، در منطقۀ ماورای کوکچه، افراد نظامی یک تانک را در خط نبرد رها کرده، فرار کرده بودند.
آمرصاحب، از فاصلههای دور، با دوربین این حالت را تماشا کرد و از فرماندهانِ مربوط پرسید که چرا این تانک حرکت نمیکند.
قوماندان گفت: آمرصاحب! افرادِ این تانک از ترس مرمی راکتانداز، تانک را در خط مانده و فرار کردهاند.
من و فهیم دشتی در استقامت چغهتای با قوماندان بشیر قانت در خط اولِ نبرد قرار داشتیم. در مخابرۀ بشیرخان صدای آمرصاحب بهوضاحت شنیده میشد.
آمرصاحب به قوماندانانِ خط استقامت “کلهکته” صدا زد و گفت: کدام جوان نیست که این تانک را از خط بکشد، این کلان شرم است که تانکِ فعال را طالبان ببرند!
تانک مذکور، بهصورتِ شدید زیر آتشِ طالبان قرار داشت و هیچکس نزدیکِ آن رفته نمیتوانست. با یک صدای آمر صاحب در مخابره، دو تن از مجاهدین آماده شدند که خطر را بهجان بخرند و تانک را از زیر آتش شدیدِ نبرد دور کنند. این جوانان با رشادتی بیمانند فقط با یک صدای آمرصاحب، در خطر رفته و تانک را از تهدید دشمن دور کرده و به منطقۀ امن کشاندند.
آخرین جنگ
آخرین تعرض مجاهدین ۱۶ سنبلۀ ۱۳۸۰ خورشیدی، بالای متجاوزینِ عرب و عجم در منطقۀ ماورای کوکچه و مناطق خط مقدمِ نبرد با طالبان انجام شد.
من که از دیگر همکاران و خبرنگاران عقب مانده بودم، از دریای کوکچه با موتر عسکری گذشتم و به جانب خواجه بهاءالدین در دشتهای خشک و بدون علفِ آن مناطق، پیاده در حرکت شدم.
دقیق نمیدانستم که چه مقدار فاصله بین کوکچه و شهرک خواجه بهاءالدین را پیمودهام؛ در سرک عمومی در حرکت بودم که امبولانسی حامل زخمیان، برایم ایستاد کرد و به موتر سوار شدم.
راستی از دیدن جوانانِ زخمی ناراحت شده بودم، هرکدام از درد جانکاهی مینالید؛ از سرگردانیِ خود زیاد عصبانی و ناراحت بودم، دلم از کار و زندهگی سرد شده بود.
به باغ قاضی کبیر، محل قرارگاه آمرصاحب رسیدم. ناگهان آمرصاحب را در پیچ دیواری دیدم. سلام دادم، آمرصاحب در جوابم گفت: «آمدی بخیر، مانده نباشی!»، با همین جملۀ ساده، همۀ خستهگیهایم دور شد و دوباره آمادۀ کار گشـتم.
ذره
سال ۱۳۸۰ خورشیدی، زمانی که طالبان سقوط کردند، من توسط فرمانی بهحیث رییس رادیو تلویزیونِ تعلیمی و تربیتی مقرر شدم. زمانی که مکتوب مقرریام نزد وزیر وقت، آقای ذره رفت، او در صحبتی از من سوال کرد که قبلاً در این پُست کی کار میکرد.
در جوابِ وزیر گفتم: طبیعی است که کدام طالب بوده!
او جوابی نداد و مرا به ریاست رادیو تلویزیونِ تعلیمی معرفی کرد.
حکومت انتقالی
در حکومت انتقالی حامد کرزی، ۱۳۸۱ خورشیدی، تمام چهرهها نو بودند و شناختی از یکدیگر نداشتند.
وزیر معارفِ آن زمان، رسول امین بود. امین آدمی مسنِ بود که نامها، آدمها و چهرهها را زود فراموش میکرد.
از جملۀ ۲۸ رییس وزارت معارف، تنها تخلصِ من به یاد وزیر بود. به قول رییس دفتر وزیر معارف آقای عبدالاحد راصد، زمانی که میخواست رؤسا را برای مجلس خبر کند، به رییس دفترِ خود میگفت که بیگانه و دیگر رؤسا را به مجلس خبر کنید.
Comments are closed.