گزارشگر:خواجه بشيراحمد انصاری - ۲۵ قوس ۱۳۹۱
تأکید بر سر اصل امر به معروف و نهی از منکر از همان لحظات نخستین ظهور خوارج، هویدا بود؛ طوری که عبدالله بن وهب راسبی نخستین رهبر خوارج در جریان سخنرانی خویش، پیروانِ خود را مخاطب قرار داده و گفت: «شایسته نیست کسانی را که به رحمان ایمان داشته و خود را به حکم قرآن منسوب میدانند، این دنیا را بر امر به معروف و نهی از منکر و سخن حق ترجیح دهند». حصین طائی از شخصیتهای مشهور دیگر خوارج هم در خانه خویش جنگ خوارج را با اصل امربالمعروف پیوند داد. با مطالعه تاریخ و ادبیات سیاسی خوارج، بسیار مشکل است به خطبه و سخنرانی و پیام و نامه یکی از سران خوارج برخوریم که در آن به اصل امر به معروف و نهی از منکر اشارهیی نشده باشد، بیخبر از اینکه امر به معروف و نهی از منکر در اسلام نه ترور است و نه تکفیر جامعه.
امام نووی شارح صحیح مسلم میگوید: هرگاه کار امر به معروف و نهی از منکر به سلاح کشد، باید از آن صرفنظر نمود.
سیوطی در الاشباه و النظایر و ابن تیمیه در فتاوای خویش و غزالی در احیای علوم دین خود معتقد اند که امر به معروف و نهی از منکر نباید مسایل اختلافی مسلمانان را شامل شود. شرط دیگر نهی از منکر این است که تطبیقِ آن نباید به منکر دیگری انجامد. هیچ گروهی حق ندارد نظریاتِ خود را در اصول و فروع، جزوِ مسلمات دین پنداشته و مردم را مجبور به پیروی از آن نماید.
سخن دیگر اینکه واژه معروف که اسم مفعول است، از عرف گرفته شده و عرف به گفته زجاج، اعمال پسندیده را گویند و در مقاییساللغه، عرف آن چیزی را گویند که نفس آدمی در برابرش احساس راحت نماید. در زبان عربی دهها معنى برای عرف اریه شده که هیچکدامِ آن رابطه با کیبل و قمچین و قیچی و تفنگ ندارد. مفهوم امر به معروف و نهی از منکر که زیربنای پروژههای تمدنستیز و انسانیتگریزشده قرار گرفته، نیازمند کاری است علیحده.
اگر خوارج اساس پروژهشان را بر شالوده امر به معروف و نهی از منکر بنا نهادند، طالبان نیز مهمترین نهاد ادارهشان را اداره امر به معروف خواندند و بر اساس ماده سوم، فصل اول قانون امر به معروف و نهی عنالمنکر که از سوی ملا عمر در ۴۲ ماده صادر گردیده، تشکیل مذکور «اداره مرکزی» آن امارت خوانده شده است.
تلقی خوارج قدیم و جدید از مبدای امر به معروف و نهی از منکر، از انسانِ مسلمان گاو شاخزنی میسازد تا در کنار هر راه و کوچه و پسکوچه ایستاده و هر که را دلش خواست، شاخ زند. جنبش خوارج، هم دیروز و هم امروز برداشتی بدوی و خشن از این اصل انسانیِ دین داشتهاند و طوری که شهرستانی مینویسد، آنها حتا بهخاطر تطبیق سنتی به خود واجب میدانستند تا به رخ امیر دولت شمشیر کشند.
خوارج قدیم و جدید، خود را وصی و قیمِ جامعه میپندارند و آسانترین راهِ آنها نیز در جهت تحقق وصایت بر جامعه، چسپیدن بر اصل امر بالمعروف و النهی عن المنکر و تأویلش در راه تحقق این وصایت است. هم طالبان و هم خوارج، چیزی را به نام امت و ملت و مردم نشناخته و به جای آنکه مشروعیت خویش را از مردم گیرند، میخواهند مردم مشروعیتِ خویش را از آنها گیرند.
از آن «قاریان» تا این «طالبان»:
کتب تاریخ و حدیث شهادت میدهند که نخستین هسته خوارج از قاریان و حافظانی تشکیل شده بود که در عبادتِ خویش شهره روزگار بودند. خوارجِ نخستین پس از آنکه صف خویش را در صِفِین جدا نمودند، به نام «قراء» و یا «قاریان» قرآن شناخته میشدند. در مصنف بن ابی شیبه آمده است: «زمانی که معاویه در صفین شکست خورد و همراه با لشکر خویش به کوهی پناه برد، عمرو بن عاص برایش پیشنهاد نمود تا قرآنی را نزد علی بفرستد و اگر چنین کند، قسم به خداست که علی آن را رد نخواهد نمود. سپس مردی قرآن را برداشت و گفت بیایید قرآن را داور قرار دهیم. علی پاسخ داد که من نسبت به شما به قرآن نزدیکترم. پس از آن، گروه خوارج که ما آنها را در آن زمان «قاریان» مینامیدیم، در حالی که شمشیر به شانه داشتند، از راه رسیدند.»
بخاری و مسلم و دیگران روایت نمودهاند، زمانی که حرقوص ذوالخویصره در برابر پیامبر گستاخی نمود، پیامبر گفت: «إن له أصحابا، یحقر أحدکم صلاته مع صلاتهم، وصیامه مع صیامهم ، یمرقون من الدین کمروق السهم من الرمیه». یعنی: “او دارای پیروانی است، اگر فردی از شما نماز خواندن خود را با نماز خواندن آنها و روزه گرفتنِ خود را با روزه گرفتنِ آنها مقایسه نماید، نماز و روزه خود را ناچیز خواهد یافت. آنها از دین چنان بیرون میشوند که گویی تیر از شکار میگذرد”. در حدیثی که مسلم روایت نموده است، میخوانیم که پیامبر ظهور آنها را پیشبینی نموده و گفته بود که این گروه قرآن میخوانند، ولی قرآن از گلوگاهشان پایین نمیرود. به این مفهوم که قرآن روح و مغز و شعورشان را سیراب نکرده و ایشان با پیامِ آن بیگانه خواهند ماند. بخاری در تاریخ کبیر خویش از انس روایت مینماید که خوارج هنگام تلاوت قرآن به خود میلرزیدند. میگویند که عبدالرحمن بن ملجم قاتل علی (رض) هم از قاریان معروف قرآن کریم به شمار میرفت.
اگر دیروز افرادی زیر نام «قاریان» آمدند تا پرچم اسلام را بر پیشانی کوبیده و دعوای تقوی نموده، هم خونِ خود و هم خونِ هزاران یار پیامبر و داماد او و خلیفه چهارم مسلمانان را بریزند؛ امروز کرکترهایی مشابه ولی زیر عنوان «طالبان» پرچم اسلام افراشته و در سایه آن کسانی را ترور میکنند که خود روزگاری پرچم جهاد را در کشور برافراشتند. طالبان هم بهسان خوارج، انسانها و همکیشانِ خودشان را مطابقِ آداب و احکام قربانی، ذبح شرعی میکنند.
Comments are closed.